نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه تاریخ، دانشگاه مازندران، مدرس مدعو، مازندران، ایران
2 معلم آموزش و پرورش، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Historiotherapy is a practical research method that can lead the existing discursive conflicts of societies to discursive interaction through historical rational knowledge. Neshel village consists of eight clans and nine independent families. These clans are not different from each other in terms of language, race and religion. The only distinguishing feature of these clans is the attribution to an ancestor/ancestor. Throughout history, this issue has caused competition between tribes to hold local positions, benefit from production resources (pastures and agricultural lands), The main conflict/discussion competition has been the background and history of the presence of clan ancestors in the village. Most of the clans believe that they are the oldest clan living in the village without citing reliable sources. This article tries to analyze the history of the presence of the ancestors of these clans in the target village by examining the documents and oral narratives. this article is written in a descriptive and analytical way, relying on family documents and oral narratives. The main key word to create discourse interaction between tribes is the term Enzahi. The final result of examining the documents and evidences and exploring the meaning and meaning of the term Anzahi, according to the author, is that the clans of Aghajanpur, Jersari, Jursari, Suleimantabar and Abbastabar are from a common root and ancestor called Anzahi. . It seems that except Sadat and Georgians, who were pleasant and lived in Neshel during the summer, the permanent residents of Neshel were from two groups, Ramdan and Anzahi.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
تاریخدرمانی (Historiotherapy) واژهای است مرکب که قسمت دوم آن از دانش پزشکی اخذ شده است. واژه درمان (therapy) برای ترمیم یا بهبود زخم / آسیب / تراما (trauma) جسمی و روانی به کار میرود. کاربرد این اصطلاح در دانش تاریخ مبتنی بر این امر است که برخی پدیدههای تاریخی بهصورت یک زخم / روانزخم و آسیب بر حیات تاریخی یک جامعه ماندگار خواهند شد. گاهی یک پدیده تاریخی، بهخودیخود موجب آسیب یا تروما نیست؛ بلکه تفاوت در برداشت و نوع نگاه به آن، زمینه اختلاف و چالشهای گفتمانی را به وجود میآورد که برآیند آن، ظهور وقایعی تلخ و دردناک مانند جنگ و خونریزی خواهد بود. به نظر میرسد برای درمان تراماهای تاریخی نوع دوم میتوان از مفهوم تاریخدرمانی استفاده کرد. از این زاویه، تاریخدرمانی روش پژوهشی کاربردی است که در پرتو آن، امکان تبدیل تضادهای گفتمانی موجود جوامع به تعامل گفتمانی بهواسطۀ معرفت خردگرای تاریخی وجود دارد.
روستای نشل، امروزه به لحاظ اداری از توابع بخش امامزاده عبدالله شهرستان آمل است؛ اما ازنظر جغرافیایی، در بخش لاریجان این شهرستان قرار دارد. تا پیش از احداث راه هراز، عمده راه ارتباطی روستا با مناطق شهری از طریق بندپی بابل بود؛ به همین دلیل، در عصر قاجار و پهلوی از توابع بخش بندپی به حساب میآمد.
روستای نشل از هشت طایفه آقاجانپور، جِرسری، جورسری، رَمِدانی، سلیمانتبار، عباستبار، قاسمی و گرجی و نُه خاندان مستقلِ فاضلی، نوریتبار و عیسیزاده (یک خاندان با دو نام خانوادگی)، سادات رضوی، علیپور، یاورزاده، سادات آقاجانپور و موسوی (یک خاندان با دو نام خانوادگی)، خلیلزاده، قاسمپور و قرباننژاد تشکیل شده است. این طایفهها از لحاظ زبانی، نژادی و مذهبی هیچ تفاوتی با هم ندارند. تنها وجهتمایز این طایفهها، انتساب به یک نیا / جد است. طایفه اصطلاحی است که اهالی برای تقسیمبندی اجتماعی نشل به کار میبرند. هر طایفه متشکل از چند تیره یا خاندان است؛ بنابراین، در این نوشتار در همه موارد، تیره و خاندان در کنار هم به کار میروند و مفهومی برای اطلاق به یک پدیده است. گهگاهی در تداول عامه، اصطلاح طایفه بهصورت Tāyfeh تلفظ میشود. اگرچه میتوان واژۀ فارسیتبار را جایگزین طایفه کرد، به نظر میرسد اطلاق اصطلاحِ تبار بر تقسیمبندی جمعیتی نشل صحیح نیست؛ زیرا معنای هویتی و تاریخی آن دگرگون میشود؛ البته در زبان بومی واژه «تِوار» در معنای تبار و معادل طایفه به کار برده میشود: برای مثال، «عِبّاس تِوار»، «آقاجان تِوار» و «سِلَیمون توار».
دادههای این پژوهش براساس مصاحبه با شواهد شفاهی و بررسی اسناد خانوادگی و خصوصی جمعآوری شدند. در ارجاع به شواهد شفاهی، نام و نام خانوادگی مصاحبهشونده و تاریخ مصاحبه داخل پرانتز درج شد. در ارجاع به اسناد، نام صاحب سند و شماره سند، داخل پرانتز آمده است. نکته درخور ذکر اینکه تصویر اسناد در اختیار نگارنده است و شماره اسناد هر یک از افراد براساس آرشیو نگارنده درج شد. در این نوشتار، تلفظ بومی برخی نامها داخل [...] درج شد. این امر برای پژوهشهای آینده و آشنایی با نحوه تلفظ اسامی به زبان بومی ضروری بهنظر میرسد.
قدیمیترین سند مکتوبی که از نشل نام برده شده، مربوط به ذیحجه سال 1079ق. / اردیبهشت 1048 خورشیدی همزمان با حکومت سلطان سلیمان صفوی است. این سند فروشنامه مرتع موزیک (Moziek) از خاندان کیایِ اندوار به یزدان حلالخور است. نکته شایان توجه، اسامی کاملاً ایرانی فروشندگان است: کیا گرشاسب، کیا اردشیر، کیا منوچهر، آزدر و پری. در این سند به «سامان ملک جماعت نشلی» در موزیک اشاره شده است (خلیل گرجی: سند شماره hfk).
نوع نگرش افراد یک جامعه به هویت تاریخی، مبتنی بر روایتهای شفاهی یا مکتوب از روند پدیدههای تاریخی است که در ذهن افراد جای گرفته است؛ بهویژه در جوامع سنتی با ساختار اجتماعی متکثر، با روایتهای متنوع در باب یک پدیده تاریخی مواجه هستیم. این تنوع و تکثر روایت از پدیده واحد ناشی از نوع نگرش افراد و گروههاست که از زوایه منافع مادی یا معنوی که ممکن است شخصی یا گروهی باشد، به پدیده مدنظر نگاه کردهاند. یکی از چالشهای گفتمانی موجود در چنین جوامعی این مسئله است: کدام یک از روایتها با امر واقع تاریخی منطبق است؟ به نظر میرسد حل چنین چالش / تعارض گفتمانی در پرتو پژوهش تاریخی مبتنی بر سنجش و راستیآزمایی دقیق اسناد و شواهد معتبر امکانپذیر است.
یکی از مهمترین تضادهای گفتمانی حاکم در میان طوایف، پیشینه و قدمت حضور و اسکان نیاکان طوایف در نشل بوده است. این مسئله بهویژه در میان شش طایفه جورسری، جِرسری، آقاجانپور، سلیمانتبار، عباستبار و رمدانی نمود بیشتری داشته است. علاوه بر رقابت بین طوایف بر سر تصدی مقامهای محلی و منابع تولیدی، زمینه واگرایی و گاهی نزاع و درگیری را به وجود میآورد. به نظر میرسد یگانه علت این تعارضها آشنایینداشتن با پیشینه و تاریخ شکلگیری روستا بوده است. انتقال تجربههای تاریخی و تاریخ خاندانی و طایفهای در بین طوایف بهصورت شفاهی و سینه به سینه بسیار رایج بوده است؛ بهویژه در شبنشینیها و دورهمیهای سنتی روایتهایی از تاریخ خاندان و طایفه نقل میشد.
مسلماً پژوهش علمی مبتنی بر بررسی و نقد شواهد شفاهی و راستیآزمایی با اسناد خانوادگی برای چنین جامعهای دور از انتظار است. همچنین، هر خاندان و طایفه به اسناد خصوصیشان در حکم گنجینه و میراث خاندانی گرانبهایی مینگریستند که بهندرت حاضر میشدند در اختیار دیگران بهویژه اعضای طوایف / خاندانهای رقیب قرار دهند.
طی یک پروژه پژوهشی (1394 تا 1396) به سرپرستی پروفسور فاضلی عضو هیئت علمی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران، اعتماد اهالی جلب شد و اسناد خاندانی در اختیار تیم پژوهشی قرار گرفت. این اسناد شامل انواع مبایعهنامه، عقدنامه، صلحنامه، وقفنامه و ... است. در این پروژه با هفتادوسه تن از اهالی روستا مصاحبه تاریخ شفاهی صورت گرفت. نتایج بهدستآمده از بررسی اسناد و مصاحبه با شواهد شفاهی حاکی از آن است که دستکم پنج طایفه جورسری، جِرسری، آقاجانپور، سلیمانتبار و عباستبار ریشه و نیای مشترکی داشتهاند. این یافتهها در فصل سوم کتاب نشل سرزمین چشمهساران با عنوان «درآمدی بر تاریخ طایفهها و خاندانهای نشل» در اختیار عموم اهالی قرار گرفت. این امر زمینه و پایهای برای تغییر تضادهای گفتمانی پیشین به تعامل گفتمانی در حیات فکری روستا شد. خلاصهای از نتایج و یافتههای پژوهشی مذکور در این نوشتار ارائه شده است.
طایفه جورسری
طایفه جورسری متشکل از چندین تیره / خاندان است که هر تیره دارای یک نامخانوادگی مشخص است. این تیرهها عبارتاند از: محمدنژاد، رستمنژاد، محمدی، غلامزاده، گلمحمدزاده، جعفرپور، باقرنژاد، نجفی، ابوالقاسمنژاد، محمدتبار، اسماعیلتبار، مهدینژاد، باباجانی، غلامی، درویشزاده، نورنژاد و یونسنیا. با وجود اینکه تمام این تیره / خاندانها از طایفه جورسری به حساب میآیند، اینکه چگونه و در چه نقطهای نیای بزرگ آنها یکی بود، اطلاع دقیقی در دست نیست. نگارنده براساس اسناد موجود که قدمت آنها به اوایل عصر قاجار و دوره فتحعلیشاه، میرسد و براساس مصاحبه با شواهد شفاهی ـ قاسم رستمنژاد، مراد رستمنژاد، محمد محمدنژاد، محمد رستمنژاد، حسین گلمحمدزاده، حسن گلمحمدزاده، ابوالقاسم ابوالقاسمنژاد، جواد باقرنژاد، هوشنگ مهدینژاد، حسین نجفی و کشور رستمنژاد ـ به بازنمایی تاریخ و شجره این طایفه پرداخته است.
پیشینیان این طایفه پسوند انزاهی داشتند. استاد شاهمحمد که در عصر فتحعلیشاه میزیست، قدیمیترین فرد این طایفه براساس دادههای منابع است. نام او به این شکل آمده است: «استاد شاهمحمد انزاهی نشلی» (محمدنژاد: 46). بسیاری از افراد این طایفه دارای پیشوند استاد بودهاند. استاد نورمحمد فرزند شاهمحمد (محمدنژاد: 121)، استاد علی عسکر که در برخی اسناد علیاصغر نیز آمده است (محمدنژاد: 121)، استاد رستم (محمدنژاد: 57) و استاد بابجانی. سجع مهر استاد نورمحمد نیز وجود دارد و در بالای آن نوشته شد استاد نورمحمد نشلی (محمدنژاد: 57).
برخی افراد باسواد این طایفه با پیشوند ملأ[مِلّا]، شیخ یا میرزا در اسناد ذکر شدهاند. ملامحمد، ملاحسن، آقاشیخ حسین نجفی، ملأ آقاجان، شیخ علیاکبر، میرزا حسین، ملأ ابوذر، ملأ شعبان و شیخ محمد نجفی. ملامحمد، مشتی موسی و حاج محمود چهرههای سرشناس این طایفهاند که کدخدای روستای نشل بودهاند.
طایفه سلیمانتبار [سِلَیمون تِوار]
تاریخ و شجرهنامه این طایفه طی مصاحبه با آقای محمد سلیمانتبار فرزند آقا شیخ حسین (26/5/1394) و محمدعلی سلیمانتبار فرزند گلبرار (30/5/1394) و همچنین، از ورای اسنادی تدوین شد که این دو نفر در اختیار نگارنده قرار دادند. نیای بزرگ این طایفه سلیمان سلطان [سِلَیمون سِلطُّون] از سرکردههای فوج بندپی با درجه نظامی سلطانی بود (الهی و قلیپور، 1393: 752). بعد از وی، پسرش میرزا حبیبا... [حَیبِ الله] معروف به حبیبالله سلطان، بیرقدار فوج بندپی شد. در سندی آمده است: «بیرقدار فوج بندپی ولد صادق عالیجاه سلیمان سلطان نشلی» (محمد سلیمانتبار: 124). در یکی از اسناد دربارۀ سلیمان سلطان آمده است: «سلیمان بیک نشلی». سجع مهر وی در این سند اینگونه است: «عبده سلیمان» (حیدری: 19). سلیمان سلطان در سال 1296ق. خانهای را در نشل از میرزا قلی و اسدا... فرزندان اکبربیگ ناظر خریداری کرد. در این سند دربارۀ او آمده است: «سلیمان سلطان نشلی انزاهی» (محمد سلیمانتبار: 80). در سندی دیگر به تاریخ 1283ق. از سلیمان سلطان با لقب انزاهی یاد شده است (محمد سلیمانتبار: 118).
سلیمان سلطان در ابواب جمعی عبدالحسینخان سرتیپ، حاکم بندپی در عصر ناصرالدینشاه خدمت میکرد. وی گویا در سفر یزد، همراه عبدالحسینخان بوده است. یکی از نوکران همراه عبدالحسینخان، حمزه نشلی بود. در نامهای که خانواده حمزه برای وی از نشل نوشتهاند، آمده است: «به سلیمانبیک، علیعسکر، اسحاق و اسدا... و سایر برادران سلام برسانید» (محمدعلی سلیمانتبار: c10 و 11)؛ بنابراین، نشلیها در فوج بندپی صاحب پُست و مقام و موقعیت بودهاند. سلیمان سلطان در جنگ هرات در زمان محمدشاه حضور داشت و از ناحیه سر زخمی شد. براساس روایتها گویا بر اثر همین ضربه که مدتها گریبانگیر وی بود، درگذشت (هرمز سلیمانتبار: 18/3/97). به احتمال زیاد، وی در واقعه قلعه شیخ طبرسی که منجر به سرکوب قیام بابیهای مازندران شد، به همراه فوج بندپی حضور داشت.
در روایتهای شفاهی، طایفه سلیمانتبار به اصفهان منتسب شدهاند؛ اما هیچ سند محکمی در این باب در اختیار نگارنده قرار ندارد. پسوند انزاهی برای سلیمان سلطان هم ثابت میکند این طایفه با طایفههای جورسری، جِرسری، آقاجانپور و عباستبار از یک نیای مشترکاند. دربارۀ نیاکان این طایفه پیش از سلیمان سلطان هم اسامی ایرانی جالبی ذکر شده است: آشور، بهزاد و بیژن. این امر نشاندهنده توجه افراد این طایفه به فرهنگ ایرانی، شاهنامه و اساطیر ایرانی است (محمد سلیمانتبار: 26/5/1394).
برخلاف طایفههای دیگر نشل که چندین نام خانوادگی دارند، تمامی بازماندگان سلیمان سلطان، دارای نام خانوادگی سلیمانتبار هستند و از این لحاظ یکدست و فاقد افتادگی در شجرهنامهاند. چهرههای شاخص این طایفه افراد ذیل بودند: آخوند ملاعلی، آقاشیخ حسین و میرزاجمال.
طایفه رَمِدان [رَمون]
دادههای مربوط به طایفه رمدانی طی مصاحبه با آقایان حاج نجف رمدانی، کربلایی جبار اکبرزاده، حاج مهدیقلی (نادعلی) اکبرنژاد و یارمحمد اکبرنژاد و بررسی اسنادی فراهم آمد که به لطف حاج محمدرضا حیدری و رضا اکبرزاده در اختیار نگارنده قرار گرفت. علاوه بر این، از شجرهنامهای که آقای مهندس نادعلی [محمدقلی] اکبرنژاد تدوین کرد و در اختیار نگارنده قرار داد، استفاده شد. برخی افتادگیهای شجره مذکور با راستیآزمایی اسناد و مصاحبه با شواهد شفاهی اصلاح شد.
پیشه اصلی طایفه رمدان / رَمون دامداری بود؛ بنابراین، در غرب نشل و در مرتفعترین قسمت روستا ساکن شدند و بهتدریج محل سکونت آنها به «رَمون کلاته» موسوم شد. در برخی از اسناد از «رمدان محله» نیز ذکری به میانآمد (حیدری: 30، 20 و 26). در بسیاری از اسناد، بهویژه اسناد اوایل عهد قاجار، افراد این طایفه با پسوند رمدانی خطاب شدند. بهتدریج در تداول عام و البته به اشتباه رحمانی نیز نامیده شدند. در حالت جمع و به زبان محلی به این طایفه رَمِنون میگویند و در حالت مفرد از اصطلاح رَمون استفاده میشود. در سندی دقیقاً عنوان «طایفه رمون» آمده است (حیدری: 23 و 21)؛ اما در بیشتر اسناد موجود، برای اعضای این طایفه، پسوند رمدانی به کار برده شد (حیدری: 12، 45، 14، 28، 35 و ...).
طایفه رمدان هیچ ارتباط نَسَبی با دیگر طایفههای نشل ـ دارای پسوند انزاهی ـ ندارد. رمدانیها امروزه در سطح استان مازندران پراکندهاند. برخی در لاریجان، برخی در ساری و نکا. در مصاحبه با مرحوم حاج صفر حسینپور رمدان ساکن روستای رمدان خِیل هزارجریب نکا، نقل شده است که رمدانیهای نکا، از نشل به آنجا مهاجرت کردند. رمدانیهای نکا اغلب در چهار روستای رمدان خیل، گُرگِ تَج، بَندِبِنی و خُرَّمچِماز ساکناند (صفر حسینپور: 12/8/1393).
روایتی دیگر از آقای ابراهیم حسینپور نشلی در این باب وجود دارد. ایشان در حدود سال 1340 یا 1341 به همراه پدر برای خیاطی به منطقه هزارجریب نکا رفته بود. در منزل شخصی به نام حسین رمدانی رمدان با سن حدود 80 سال مهمان شدند. حسین رمدان از پدربزرگش روایت کرد یا رمدانیهای نکا از نشل آمدهاند یا رمدانیهای نشل از نکا رفتهاند (ابراهیم حسینپور: 15/3/1397)؛ به هر حال، رمدانیهای دو منطقه، از یک نیا و طایفه هستند و ارتباط نسبی دارند. در روایتی دیگر آمده است رمدانیها از فیروزکوه به لاریجان و از لاریجان به نشل مهاجرت کردند (یارمحمد اکبرنژاد: 16/3/97).
قدیمیترین سند موجودی که روایتگر حضور رمدانیها در نشل است، مربوط به سال1156ق.، هشتمین سال سلطنت نادرشاه است. شیخ شکرالله رمدان و جمال رمدان از شاهدین فروش زمین اسپهخاک به مهدی خانکرد مبایعهنامه را مهر کردهاند (حیدری: 16 تصویر ضمیمه مقاله). رمدانیها در فوج بندپی نیز خدمت میکردند. علی سرباز رمدان، ولی سرباز رمدان و اسماعیل رمدان استشهادیه وراثت محمدتقیخان آجودان را مهر کردهاند (محمد سلیمانتبار: 30). محمدتقیخان، آجودان حضور فوج بندپی در عصر قاجار بود.
طایفه رمدان نیز مانند طایفه جورسری متشکل از تیره / خاندان مختلفی است که چگونگی اتصال آنها در سطوح بالایی شجرهنامه طایفه دقیقاً مشخص نیست. تیرههای مختلف این طایفه عبارتاند از: اکبرنژاد، اکبرزاده، رمدانی، سَرمَدان، رَبدان، اسماعیلنژاد، اکبرپور، باباجانپور، جانبرارنژاد، فرجتبار، حیدری، الله قلیتبار، نصرنژاد، ولینیا، حسنزاده، جعفرنژاد، محمودی، اصغرزاده، رحمانی، خوشبرش، بیکنژاد و عسکرنژاد.
قدیمیترین فرد سرشناس این طایفه که امروزه شواهد شفاهی هیچ اطلاعی از عملکرد و روش وی نداشتهاند و اغلب تیرههای امروز طایفه رمدانی به وی متصل میشوند، فردی به نام «حاجی علیمحمد رمدان» بود. اطلاع از اقدامات و عملکرد وی تنها از بررسی در اسنادی که به لطف آقای حاج محمدرضا حیدری در اختیار نگارنده قرار گرفت، به دست آمده است.
در هبهنامه پدر حاجی علی محمد آمده است، «توفیق شعار مشهدی صالح بن نورمحمد ملقب به رمدان» (حیدری: 39). در این هبهنامه مشهدی صالح تمامی اموالش را بهجز سهم «اولاد اناث» و سهم فرزند ارشدش طالب، بقیه را به حاج علی محمد رمدان در عوض مبلغ «یک تومان وجه ریال فتحعلیشاهی دو مثقالی» واگذار کرد. سجع مهر مشهدی صالح بن نورمحمد اینگونه است: «لا اله الا الله الملک الحق المبین صالح ابن محمد» (حیدری: 39). حاجی علی محمد در سندی بیتاریخ، به هنگام سفر حج، همسرش حلیمه را وصی و سه پسرش را بهعنوان ناظر خود قرار داد (حیدری: 3). او به هنگام سفر حج دچار مشکل و ممانعت شد. ظاهراً فرزندش ابراهیم در سال 1370ق. طی نزاعی بر سر مرتع گِرچِک (Gerchek)، مرتکب قتل غیرعمد فردی به نام اسماعیل انزاهی شد. برخی افراد پس از این حادثه به کنایه، او را ابراهیم خونی میگفتند. حاجی علی محمد برای استخلاص از این ممانعت که گویا توسط خانواده مقتول در منطقه پَردَر صورت گرفت، ملک مزبور را به خانواده مقتول واگذار کرد (یارمحمد اکبرنژاد: 16/3/1397). بدون شک وی در سال 1274ق. حاجی بود (حیدری: 25). حاجی علی محمد گویا گلهدار بزرگی بود و به لحاظ مالی توانایی زیادی داشت. بیشتر اسناد باقیمانده از وی، سند خرید زمینهای نشل ـ اسپه خاک، باغ رف و سیوخونی ـ و مراتعی چون اِلاتَمِر، اسپریجان یا اِسِّلوِجون است. سجع مهر حاجیعلیمحمد اینگونه است: «پیرو دین نبی علی محمد 1265» (محمد سلیمانتبار: 4). مسلماً حاجی علیمحمد پیش از سال 1278 ق. درگذشت؛ زیرا در سندی آمده است «ابراهیم و هادی ولدان مرحوم حاجی علیمحمد رمدان» (حیدری: 26).
طایفه جِرسِری
گزارشهای مربوط به تاریخ این طایفه طی مصاحبه با حاج برآر عباسی، استاد عیسی شیرزاد، حاج حرمت ا... عباسی و حاج شهباز شیرزاد جمعآوری و تدوین شدند. همچنین، بخشی از مواد پژوهش از اسنادی استخراج شده است که به لطف آقای حاج برآر عباسی در اختیار نگارنده قرار گرفت. وجهتسمیه این طایفه، انتساب به محله پاییندست ـ پایین مَله ـ نشل است. در روایتهای شفاهی آمده است دو برادر بودند که یکی در بالای محل سکونت کرد و مکان اقامت وی جورسِره نامیده شد. برادر دیگر در پایین محل ساکن شد؛ بنابراین، منزل وی به جِرسِره معروف شد. جور در زبان تبری به معنای بالا و جِر به معنای پایین است؛ حتی تا سالهای اخیر نیز در نشل پایینسِره و بالاسِره نیز وجود داشت؛ برای مثال، طایفه جورسری هم، دارای بالاسِره و پایین سِره بودند. منزل مشهدی موسی کدخدای محل، به بالاسره و منزل پسر عموی وی رستم که کنار رودخانه بود ـ منزل امروزی حاج قاسم رستمنژاد ـ پایینسره نامیده شد. فقط در اسناد طایفه جِرسری از جرسره بهعنوان یک مکان / محله یاد شده است (عباسی: 138 به تاریخ 1246ق. و عباسی: 140 به تاریخ 1353ق. /1313ش.). در اسناد موازی دیگر، طوایف نشل از جرسره بهعنوان یک واحد جغرافیایی یا بخشی از نشل اسمی به میان نیامد. خاندانهای عباسی، تقیتبار، شیرزاد، لوءلوءزاده (شیرزادفر)، جانیپور، نوریزاده، نقیزاده، تقینژاد، خلیلتبار، حبیبتبار و محمدحسینتبار در طایفه جرسری قرار دارند.
نیاکان این طایفه نیز پسوند انزاهی داشتهاند. نیای بزرگ طایفه جرسری دو نفر بودهاند: آقا عباس و حاج اکبر که هر دو دارای پسوند انزاهی بودهاند. چگونگی ارتباط نسبی این دو نفر مشخص نیست. هیچ گزارشی از این بابت در بین روایات شفاهی و اسناد به دست نیامد.
طایفه آقاجانپور [آقاجانتِوار]
نیای بزرگ این طایفه، آقاجان بود. از سرگذشت او اطلاع چندانی در دست نیست؛ اما از شواهد شفاهی اینگونه بر میآید که پیشه وی دامداری بود. در روایتهای شفاهی آمده است که او فرزند محمدزهی بود و محمد فرزند فردی به نام سلیمان (محمدرضا آقاجانپور: 17/3/1397 و عبدا... آقاجانپور: 25/5/1394)؛ البته در روایتی دیگر آقاجان فرزند قلیبیگ ذکر شده است (علیرضا آقاجانپور: 25/5/1394).
مُهرِآقاجان بیضی و سجع آن «عبده الراجی آقاجان» بوده است (بابا آقاجانپور: 180). پس از مرگ آقاجان همسرش سکینه، در حالی که بچههایش صغیر بودند، گوسفندان را به مرتع لِواسی در روستای ارجمند منتقل کرد (محمدرضا آقاجان پور: 17/3/1397). در سندی به تاریخ 1336ق. آمده است: «عصمت بنیاد سکینه بنت مرحوم درویش باباجان کجوریِ نشلی مسکن» مرتع موروثی موزیک را به «مشهدی جعفر و یعقوببیک بیدقدار ولدان مرحوم مشهدی آقاجان نشلی انزاهی» فروخت (بابا آقاجانپور: 221)؛ البته از اینکه سکینه مذکور در سند، همسر آقاجان بوده باشد، تردید وجود دارد.
در این طایفه، تیرهها / خاندانهای زیر قرار دارند: آقاجانپور، آقاجانزاده،؛ امانزاده، عموزاده، جانپور، حبیبزاده و برارتبار. قرباننژاد و علیپور نیز جزو این طایفه به حساب میآیند؛ ولی به لحاظ نسبنامه با این طایفه نیستند و «کَلّه پِ[1]» در ذیل این طایفه قرار دارند. در زمان ثبت مراتع پیشکوه، یعقوببیگ این دو گروه را همراه با طایفه آقاجانپور احتساب کرد تا تعداد مردان طایفه 60 نفر شوند؛ درنتیجه، مرتع نِتِک به نام این طایفه ثبت شد (محمدرضا آقاجانپور: 17/3/1397).
طایفه آقاجانپور نیز از انزاهیهای ساکن نشل هستند. پدر آقاجان، به محمد زهی معروف بود. به نظر میرسد لقب زهی نوعی تداول عامیانه از کلمه انزاهی یا انزِهی بوده است. در سندی آمده است: «مشهدی جعفر و یعقوببیگ بیرقدار ولدان مرحوم مشهدی آقاجان نشلی انزاهی» (بابا آقاجانپور: 222). در عقدنامه مشهدیجعفر به تاریخ ربیعالاول1310ق. نیز آمده است: «جعفر ولد مرحوم مشهدی آقاجان انزاهی» (بابا آقاجانپور: 247). در اسناد دیگری نیز مشهدی جعفر با القاب «نشلی انزاهی» یا «انزاهی» آمده است (بابا آقاجانپور: 218، 230 و 254).
طایفه عباستبار [عِبّاس تِوار]
منابع آگاهی و اطلاعات از تاریخ و سرگذشت این طایفه، طی مصاحبه شفاهی با آقای ابراهیم حسین پور (28/5/1394) و اسناد برجایمانده از مرحوم بابا نصراللهزاده که به لطف خانم فخری نصراللهزاده در اختیار نگارنده قرار گرفت، جمعآوری و تدوین شد.
تیرهها / خاندانهای حسینپور، نعمتاللهزاده، حسیننژاد، عباستبار، محمودی، نصراللهزاده، رضاپور، اکبرتبار، صادقپور و یوسفی در زیرمجموعه طایفه عباستبار قرار دارند. نیای بزرگ این طایفه ملاعباس بود؛ به همین دلیل، بازماندگان وی به عباستبار معروف شدند. از ملاعباس در بیشتر اسناد موجود با همین عنوان «ملا عباس» نام برده شد (بابا نصراللهزاده: c297، 305 و 308). در دو سند از وی با این عنوان ذکر شد «ملا عباس انزایی» (بابا نصراللهزاده: 326 و 346). سند اول به تاریخ 1293ق. و سند دوم به تاریخ 1261ق. است. به این ترتیب، طایفه عباستبار مانند جورسری، جرسری، آقاجانپور و سلیمانتبار دارای پسوند انزاهی بودند. مُهر ملاعباس بهصورت چشمی و سجع آن عباسعلی بود (حیدری: 19و 35 / بابا آقاجانپور: 232 / بابا نصراللهزاده: 304). قدیمیترین سندی که نام ملا عباس در آن آمده، مربوط به سال 1266ق. است. در این سند ملا عباس مرتع سیور را از سید نصرالله خلف مرحوم حاجی سید محسن خریداری کرد (بابا نصراللهزاده: 346).
ملاعباس قطعاً در سال 1297ق. درگذشته بود. در سندی آمده است: «مشهدی نصرالله خلف مرحوم ملاعباس» (بابا نصراللهزاده: 342). گویا منزل ملا عباس در کنار مسجد جامع نشل قرار داشت. بنابر نقل شواهد شفاهی، امروزه تبدیل به آشپزخانه مسجد شد (ابراهیم حسینپور: 28/5/1394).
ملاعباس در زمان مرگ دارای پنج فرزند پسر بود. از فرزندان دختر وی هیچ اطلاعی در دست نیست. در سندی آمده است: «نصرالله، محمدحسین، یوسف، ملاصادق و ملامحمود ولدان مرحوم مبرور آخوند ملاعباس» (بابا نصراللهزاده: c 297).
طایفه قاسمی
اطلاعات مربوط به این طایفه طی مصاحبه با افراد زیر جمعآوری شد. محمدحسن [حاج آقا] حاجیآقازاده، محمدحسین حاجیآقازاده، جده حاجیآقازاده، قربان حاجیآقازاده، کیوان حاجیآقازاده و مجید عموزاده.
اصالت این طایفه به روحافزای دماوند مربوط است. با اسنادی که در اختیار برخی افراد این طایفه در روستای گریوده قرار دارد، به احتمال زیاد از سادات هستند (کریم امیرزاده قاسمی: 22/11/1398). شواهد شفاهی نیز روایت کردند در گذشته برخی افراد در نشل مثل حاج احمد آقاجانپور از انتساب قاسمیها به سادات حکایت کردهاند (حاجیآقازاده، محمدحسن [حاجآقا]: 19/1/1399). از آنجا که تحت فشار حکومت قرار گرفتند، مجبور به ترک روحافزا شدند؛ درنتیجه، در روستای لزورِ فیروزکوه اقامت کردند. زمان دقیق این کوچ اجباری مشخص نیست؛ ولی بیشتر راویان حدس میزنند این واقعه قبل از تشکیل دولت صفوی اتفاق افتاد. به هر حال، از منابع تاریخی استنباط میشود شاه اسماعیل صفوی در ابتدای حکومتش با میرحسینکیا چلاوی در فیروزکوه به جنگ پرداخت. سرانجام این جنگ، پیروزی شاه اسماعیل و قتل میرحسینکیا بود (مرعشی، 2536: 65). اینکه بین میرحسین و سادات قاسمی ارتباطی بوده باشد، گزارشی به دست نگارنده نرسیده است. اسفندیارهای لزور، ابراهیمزادههای دیوا، حاجآقاپورهای گریوده، امیرزاده قاسمیهای ورزنه، قاسمینژادهای رستمکلا و حاجیآقازادههای نشل، خاندان علامهزاده، فضایلی و حایری مازندرانی از طایفه قاسمی هستند.
مشخص نیست در چه تاریخی برخی از قاسمیهای لزور به روستای گریوده مهاجرت کردند. به نظر میرسد این مهاجرت در عصر صفویه صورت گرفت. شیخ معینالدین علامه قاسمی گروی، از علمای عصر صفوی و متولد بندپی، به اصفهان مهاجرت کرد و از محضر درس علامه مجلسی بهره برد (الهی و قلیپور، 1393: 637).
در کتاب بندپی، سرزمین، تاریخ و فرهنگ به چهرههای شاخص طایفه قاسمی در عصر قاجار نیز اشاره شده است. «خاندان علامهزاده، فضایلی و حایری مازندرانی از طایفه قاسمی گرویاند» (الهی و قلیپور، 1393: 622). ملامحمدجان علامه قاسمی عالم مشروطهخواه بارفروش که جانش را بر سر مشروطهخواهی گذاشت و علامه شیخ محمدصالح مازندرانی، از معروفترین علمای طایفه قاسمی هستند. در همین کتاب به نقل از علی علامه حایری، طایفه قاسمی از سادات حسنی دانسته شد. «بنابر تتبعات انجامشده، قاسمیهای مازندران از اولاد حسن بن قاسم بن علی بن عبدالرحمن شجری بن قاسم بن حسن بن امام علی» هستند (همان).
تاریخ دقیق مهاجرت قاسمیها از گریوده به نشل نیز مشخص نیست؛ اما در روایتهای شفاهی نام کسانی که از گریوده به نشل مهاجرت کردند، وجود دارد. قاسمیهای نشل که هنوز پسوند گریودهی دارند، متشکل از سه خانواده هستند: دو خانواده حاجیآقازاده و یک خانواده عموزاده.
طایفه گرجی
دادههای مربوط به این طایفه براساس اسناد و مصاحبه با یوسف گرجی فرزند میرزا آقاجان، خلیل گرجی فرزند یعقوب و پرویز عالمزاد گرجی گردآوری شدند. بخش اعظم اطلاعات مربوط به نسبنامهها با پیگیری آقای پرویز عالمزادگرجی فراهم شد.
این خاندان اصالت گرجستانی دارند. نیاکانشان در زمان شاه عباس صفوی به ایران کوچانده شدند. مازندران به دلیل توجه شاه عباس و محیط مساعد طبیعی، بهویژه برای کشت ابریشم، از مناطقی بود که تعداد زیادی گرجی در آن ساکن شدند. گرجیها در ابتدای حضورشان در مازندران به دلیل سیاست آزادی مذهبی شاه عباس بر دین اصلی خود، مسیحیت باقی ماندند؛ اما به مرور زمان، پیرو مذهب تشیع شدند و در شهرهای مهم مازندران یک محله گرجینشین تأسیس کردند. بندپی یکی از بلوکهای ولایت بارفروش، نیز مورد توجه گرجیها قرار گرفت. مسلماً ییلاقات بندپی ازجمله نشل، خرم، ورزنه، گریوده نیز به دلیل شرایط آبوهوایی مناسب در ایام گرم سال، گرجیها را به این منطقه کشاند.
خاندان گرجی از ساکنان قدیم نشل هستند که قدمت حضور آنها در نشل به عصر صفویه باز میگردد. قدیمیترین فرد این خاندان که اسناد مکتوبی از حضور وی در نشل وجود دارد، «کربلائی افراسیاب بیگ گرجی» است. برخی عقیده دارند او متصدی جمعآوری مالیات منطقه بندپی بود. براساس اسنادی که به لطف آقای خلیل گرجی در اختیار نگارنده قرار گرفت، افراسیاب گرجی در منطقه نشل زمین، خانه و مرتع خریداری کرد.
در سال 1136ق. مرتع شالدَرکا (خلیل گرجی: hygopo) و در سال 1137ق. مرتع موزیِک (خلیل گرجی: hgyhjk) را خریداری کرد. این خرید و فروشها در هنگامه نبردهای شاه تهماسب دوم صفوی و سردارش نادرقلی (نادرشاه بعدی) با افغانها صورت گرفت. افراسیاب گرجی در سال 1151ق.، سومین سال سلطنت نادرشاه افشار، یک باب خانه در نشل خریداری کرد (خلیل گرجی: hftk).
بیشتر گرجیها در سمت جنوب نشل ساکن شدند. براساس روایت شاهدان، گرجی محله نشل در اطراف مسجد گرجی فعلی نشل شکل گرفت. گرجیها در اطراف مسجد گرجی تا ابتدای کوچه منتهی به منزل شیخ نجفی ساکن بودند. منزل فعلی شعبان و کریم غلامزاده، اکبربنا، نورنژاد، محمد رستم نژاد محل سکونت بیشتر گرجیها بود.
بررسی و ارزیابی: تبیین اصطلاح انزاهی/ مبنایی برای ریشهیابی نیای مشترک پنج طایفه
تبیین اصطلاح «انزاهی» در ساختار اجتماعی تاریخ نشل به درک منطقی، تاریخی و واقعی از تحولات تاریخ طایفهای و چگونگی ارتباط نسبی طایفهها کمک میکند. براساس اسناد، تا پیش از صدور شناسنامه، همه مردم نشل از تمام طایفهها بهاستثنای طایفه رمدان، قاسمی و گرجی در اسناد و معاملات به پسوند انزاهی ملقب بودند. در این زمینه به اندازه کافی اسناد و شواهد شفاهی در بین همه طوایف وجود دارد.
قدیمیترین سندی که در آن از کلمه انزاهی در نشل نام برده شده است، مربوط به سال 1156ق. هشتمین سال سلطنت نادرشاه افشار است (تصویر ضمیمه مقاله). این سند در واقع فروشنامه زمین «اسپهخاک» است. فروشندگان، محمدکاظم فرزند کربلائی شاهیکُرد و برادرزادهاش محمدطالب فرزند ملا علیرضا کُرد نشلی بودند. خریدار زمین مهدیخان کرد از امرای بزرگ منطقه بوده است که سند را برای وی ممتازنویسی[2] کردند. مسئله مهم از بابت تاریخ طایفههای نشل، سجع مُهر شاهدان این سند است. دو نفر با نامهای علیاکبر و علیمیرزا با پسوند انزاهی جزو مُهرکنندگان و شاهدان بودهاند. همچنین، شکرالله رمدان و جمال رمدان همراه با سه نفر حلالخور نیز مهرشان بر سند درج شد. براساس این سند (حیدری: 16) انزاهی، رمدان، کرد و حلالخور در عهد نادرشاه ساکن نشل بودهاند که باید به این مجموعه گرجیها، کَلمِر و سادات را نیز اضافه کرد؛ هرچند نامی از آنها در این سند نیامده است.
در اسناد خانوادگی پنج طایفه جورسری، جِرسری، آقاجانپور، سلیمانتبار و عباستبار بهوفور پسوند انزاهی وجود دارد که برای نمونه تعدادی ارائه میشود.
جورسری: شاهمحمد جد بزرگ این طایفه و فرزندش نورمحمد دارای پسوند انزاهی در سال 1250ق. بودهاند (محمدنژاد: 43 و 44). استاد علیعسکر فرزند نورمحمد که در برخی اسناد از وی با عنوان علیاصغر هم یاد شده است، در سندی دقیقاً دارای این عنوان است: «استاد علیعسکر از طایفه انزاهی» (محمدنژاد: 13و11). فرزند وی ملامحمد هم با عنوان «ملامحمد نشلی انزاهی» خطاب میشد (حیدری: 35). استاد موسی فرزند ملامحمد که حدود سی سال کدخدای نشل بود، در بیشتر اسناد دارای پسوند انزاهی بوده است؛ برای نمونه، در (محمدنژاد: 97). بزرگ تیره / خاندان محمدی از طایفه جورسری به نام ملاآقاجان پدر شیخ علیاکبر در سندی به سال 1304ق. با عنوان «ملاآقاجان انزاهی» آمده است (حیدری: 1/35). تیره / خاندان گلمحمدزاده نیز از طایفه جورسری به انزاهی ملقب بودند (حسن گلمحمدزاده: 3/1/1397).
سلیمانتبار: سلیمان سلطان، نیای بزرگ سلیمانتبار، در سال 1296ق. منزلی را در نشل خریداری کرد. در این سند آمده است: «سلیمان سلطان نشلی انزاهی» (محمد سلیمانتبار: 80). همچنین، او خانهای را از «محمدعلی ولد اسمعیل انزاهی نشلی» در سال 1283ق. خریداری کرد. در این سند نیز آمده است: «سلیمان سلطان انزاهی» (محمد سلیمانتبار: 118). آخوند ملاعلی فرزند سلیمان سلطان نیز در برخی اسناد دارای پسوند انزاهی است (محمد سلیمانتبار: 355). آقاشیخ حسین معروف به آقا مدیر نیز در سندی با عنوان «جناب مستطاب شیخ حسین نشلی انزاهی» (محمد سلیمانتبار: 36) خطاب شده است. در عقدنامه استاد ابوالقاسم، نوه سلیمان سلطان، نیز لقب انزاهی ثبت شد (محمدعلی سلیمانتبار: 10 و 25).
عباستبار: ملاعباس، نیای بزرگ طایفه عباستبار نیز دارای پسوند انزاهی بود. در سندی به تاریخ 1321ق. آمده است: «مشهدی نصرالله نشلی خلف مرحوم آخوند ملاعباس انزاهی» (بابا نصراللهزاده: 305). در سندی دیگر آمده است: «ملاعباسعلی نشلی انزاهی» (عباسی: 129). علیگدا فرزند نصرالله در سندی به تاریخ 1356ق. اینگونه خطاب شد: « علیگدا نصراللهزاده نشلی انزاهی» (بابا نصراللهزاده: 344).
آقاجانپور: مشهدی آقاجان، نیای طایفه آقاجانپور نیز دارای لقب انزاهی بود. در سندی مربوط به سال 1288ق. آمده است: «مشهدی آقاجان خلف قلیبیک نشلی انزاهی» (بابا آقاجانپور: 232). در سندی دیگر به تاریخ 1321ق. دربارۀ فرزند آقاجان آمده است: «توفیق شعار جعفر نشلی انزاهی فرزند مشهدی آقاجان» (بابا آقاجانپور: 234).
جِرسری: نیای بزرگ طایفه جرسری، به نام حاجاکبر براساس سندی دارای پسوند انزاهی بوده است (محمد سلیمانتبار: 111).
سندی مربوط به سال 1322ق. در دست است که در آن تصریح شده است که عموم اهالی نشل از دو طایفه انزاهی و رمدان بودهاند. ملاعلی فرزند سلیمان سلطان در این سال تولیت مرتع آهارسنگ را به عموم اهالی نشل از طایفه انزاهی و رمدان واگذار کرد (محمد سلیمانتبار: 39).
با این اوصاف و براساس اسناد و شواهد فوق، به نظر میرسد بهجز سادات، حلالخورها، گرجیها و کلمریها که همگی خوشنشین بودند و ایام تابستان در نشل ساکن میشدند، ساکنان دائمی نشل از دو گروه رمدان و انزاهی بودهاند. قدیمیترین آگاهی از حضور این دو طایفه در نشل هم مربوط به سال 1156ق. هشتمین سال سلطنت نادرشاه افشار است (تصویر ضمیمه مقاله).
با بررسی جغرافیای تاریخی نشل، برخی ابهامات دربارۀ طایفهها روشن میشود. ازنظر بافت مسکونی و براساس روایت شواهد شفاهی، محلهای با نام «انزایی کلاته» در نشل وجود داشت که همراه با «رمون کلاته»، «جِرسره» و «جورسره» محلههای چهارگانه نشل را تشکیل میدادند. انزایی کلاته از شمال به کوچه منتهی به مسجد جامع، از جنوب به کوچه محل سکونت نجفیها، از شرق به رودخانه نشل و از غرب به «کیله میان ده» محدود میشد (قریبرضا آقاجانپور: 6/6/1399 / نصرالله اکبرنژاد: 6/6/1399). جِرسره نیز از جنوب به کوچه منتهی به مسجد جامع محدود میشد و به سمت شمال گسترده بود. حد شرقی آن نیز رودخانه و حد غربی آن کیله میان ده نشل بود. قدیمیترین گزارش دربارۀ جِرسره مربوط به سال 1246ق. است (عباسی: 138).
جورسره نیز به محله بالای کیله اطلاق میشد. به نظر میرسد مرز شمالی آن مسجد جامع و تکیه و سقانفارها و مرز جنوبی آن «مازنی دشت» بود. «کیله میان ده» نشل مرز بین جورسره با انزاییکلاته بود. شرقیترین بخش نشل رمونکلاته، محل سکونت رمدانیها بود. محلهای که از شرق به کوه محدود میشد و با شرایط شغلی رمدانیها همخوانی داشت. رمون کلاته از شمال به «لوسَر کِتی» و از جنوب به اطراف مدرسه نشل محدود میشد.
در محله سهگانه انزاییکلاته، جِرسره و جورسره انزاهیها ساکن بودند؛ بنابراین، اطلاق جورسری و جرسری براساس محل سکونت بود نه براساس انتساب به نیایی خاص. به احتمال زیاد، بعد از تأسیس اداره ثبت احوال و الزامیشدن دریافت شناسنامه برای کلیه شهروندان ایرانی از سال 1304.ش، عباستبارها با توجه به انتساب به ملاعباس و آقاجانپورها با توجه به انتساب به مشهدیآقاجان و سلیمانتبارها به علت انتساب به سلیمان سلطان، بهصورت سه طایفه جداگانه و مستقل، اولی از دل جرسره و دومی و سومی از دل جورسره بیرون آمدند و هویت مستقل یافتند.
نتیجه نهایی از بررسی اسناد و مصاحبه با شواهد شفاهی و بررسی معنی و مفهوم اصطلاح انزایی، ازنظر نگارنده این است که طایفههای جورسری، جرسری، سلیمانتبار، آقاجانپور و عباستبار از یک ریشه و نیای مشترکاند و نیا / نیاکان این طایفه بدون هیچ تقدم و تأخری در یک مقطع زمانی در نشل ساکن شدند. به نظر برخی، اصالت این طوایف مربوط به روستای انزاه فیروزکوه بوده است.
[1]. واحد شمارش افراد و معادل سرشماری.
[2] . در سنت سندنویسی ایرانی، در برخی موارد، نامهای مقدس چون نام خداوند، پیامبر و ائمه یا شیوخ و برخی محترمان و بزرگان و حتی منسوبان به پادشاه را در متن سند نمینوشتند و جای این کلمات را در متن سفید میگذاشتند. برای رعایت احترام، در صدر سند یا حاشیه سند، این اسامی را ثبت میکردند.
تصویر سند فروش زمین اسپه خاک به مهدی خان کرد سال 1156ق. (حیدری: 16)
ب) مصاحبهها
آقاجانپور، عبدالله. نشل. منزل شخصی: 25/5/1394.
آقاجانپور، علیرضا. نشل. منزل شخصی: 25/5/1394.
آقاجانپور، قریبرضا. نشل. ایستگاه نشل: 6/5/1399.
آقاجانپور، محمدرضا. نشل. منزل شخصی: 17/3/1397.
ابوالقاسمنژاد، ابوالقاسم. نشل. منزل شخص: 14/3/1397.
اکبرزاده، جبار. ایستگاه نشل: 1/5/1397.
اکبرنژاد، مهدیقلی. نشل. منزل شخص: 25/6/1397.
اکبرنژاد، نصرالله. نشل منزل شخصی: 6/6/1399.
اکبرنژاد، یارمحمد. نشل. منزل شخص: 16/3/1397.
امیرقاسمی، کریم. مصاحبه تلفنی: 22/11/1398.
باقرنژاد، جواد. آمل. منزل شخصی:20/11/1397.
حاجیآقازاده گریودهی، جده. نشل منزل شخصی: 27/5/1394.
حاجیآقازاده گریودهی، قربان. مصاحبه تلفنی: 12/1/1399.
حاجیآقازاده گریودهی، کیوان. نشل. مرکز مخابرات نشل: 15/5/1398.
حاجیآقازاده گریودهی، محمدحسن معروف به حاجآقا. مصاحبه تلفنی: 19/1/1399.
حاجیآقازاده گریودهی، محمدحسین. نشل منزل شخصی: 27/5/1394.
حسینپور، ابراهیم. نشل. منزل شخصی: 28/5/1394.
حسینپور، صفر. نکا. روستای رمدان خیل. منزل شخصی: 12/8/1393.
حیدری، محمدرضا. نشل. منزل شخصی: 14/3/1397.
رستمنژاد، رستم. نشل. منزل شخصی: 1/5/1399.
رستم نژاد، قاسم. نشل. منزل شخصی: 16/5/1397.
رستم نژاد، کشور. نشل. منزل شخصی: 17/5/1397.
رستمنژاد، محمد. نشل. منزل شخصی: 18/5/1397.
رستمنژاد، مراد. نشل. منزل شخصی: 14/5/1394.
رمدانی، نجف. نشل. کارخانه چوب بری: 6/5/1394.
سلیمانتبار، محمد. آرامگاه نشل: 26/5/1394.
سلیمانتبار، محمدعلی. نشل. منزل شخصی: 30/5/1394.
شیرزاد، شهباز. مصاحبه تلفنی: 15/1/1399.
شیرزاد، عیسی. نشل. منزل شخصی: 20/5/1394.
عالمزاد گرجی، پرویز. مصاحبه تلفنی: 24/4/1399.
عباسی، برآر. نشل. مغازه برآر عباسی: 24/5/1394.
عباسی، حرمتالله. نشل. منزل شخصی: 17/3/1397.
گلمحمدزاده، حسن. روستای ترک کلای آمل منزل شخصی: 3/1/1397.
گرجی، خلیل. بابل. دفتر کار: 25/3/1399.
گرجی، یوسف. مصاحبه تلفنی: 23/4/1399.
مهدی نژاد، هوشنگ. خواربارفروشی نشل: 15/3/1397.
نجفی، حسین. نشل. منزل شخصی:20/7/1397.
نورنژاد، محمد. مصاحبه تلفنی: 19/1/1399.
پ) اسناد خصوصی و خانوادگی
اکبرنژاد، جلال.
آقاجانپور، بابا.
آقاجانپور، یعقوب.
حیدری، محمدرضا.
رستمنژاد، چنگیز.
سلیمانتبار، محمد.
سلیمانتبار، محمدعلی.
عباسی، برآر.
گرجی، خلیل.
محمدنژاد، محمدآقا.
محمدی، حاجآقا.
نصراللهزاده، بابا.