Document Type : Original Article
Author
Author, history researcher and PhD in history, Iran
Abstract
Keywords
زندگی در جهان امروز با انفجار شدید اطلاعات مواجه است. انسان امروز سر در گریبان به دنبال رهایی و رستگاری خود از تل اطلاعات و دادهها است. اگر پیش از این گفته میشد انسان در بَرِ دادۀ قدرت لمیده است، اکنون بهوضوح میتوان دریافت انحصار و انباشت داده قدرتزا نیست، بلکه نحوۀ استفاده و داشتن ابزار و روش پردازش داده است که میتواند قدرتآفرین باشد و توسعۀ جامعهای را رقم بزند. تاریخ شفاهی بهسان یک بینارشتهای که روش و امکانی برای دادهزایی است، زمانی برای جامعۀ بشری مفید است که بتواند از آن دادهها و اطلاعات برای ساخت پارادایمها استفاده کند و امکان برداشت و تفهم را فراهم کند، وگرنه به گورستان اطلاعات تبدیل خواهد شد؛ از این رو است که موضوع هرمنوتیک در مواجهه با فضای برساختۀ تاریخ شفاهی اهمیت مییابد. پرسش جدی این است که از تولید این همه اطلاعات توسط تاریخ شفاهی جامعه را چه حاصل است؟ جامعه چگونه میتواند از این اطلاعات برای ساختن آیندۀ خود و پرهیز از اشتباهات بهره ببرد؟ اطلاعات برآمده از ذهن، روان و حافظۀ عموم جامعه و جایگرفته در بستر آرشیوها را چگونه میتوان وارد زندگیهای جاری کرد؟
این نوشتار حاوی نکاتی است که مورخان و پژوهشگران عرصۀ تاریخ شفاهی را به فکر وا میدارند تا در مسیر بازآفرینی و بازخوانی پدیدهها و رخدادهای تاریخ نزدیک به گونهای گام بردارند تا بهرهبرداران بتوانند دادهها را از ماهیت ذهنی و سوبژکتیو به ماهیت عینی و ابژکتیو نائل گردانند. این مقاله اهمیت پردازش، تفهم و تفسیر دادههای احصاشدة تاریخ شفاهی را برای پژوهشگران یادآور خواهد بود تا بدانند چه تأثیری در ساخت جامعۀ امروز و آینده خواهند داشت. اطلاعات و دادهها به مثابۀ سرمایه و داشتههای اجتماعی زمانی با مهارت و فناوری درآمیخته شوند، جهانی نو را پدید خواهند آورد. این مقاله گامی نو است در موضوعِ درانداخته و از این رو، درآمد خوانده شده است تا انگیزهای باشد برای دیگر پژوهشگران تا بیشتر در آن بنگرند و اندیشه کنند و راههای پیرامون آن را بگشایند.
هرمنوتیک روشی است برای تفسیر هر داده یا دادههایی از جمله ملموس و غیرملموس و مکتوب و غیرمکتوب به منظور استخراج معنا. در این تفسیر، نیت و نگاه نویسنده، اقتضای زمان و بافت فرهنگی، سیاسی و محیطی متن، دخالت دارند.
هرمنوتیک روش علمی تفسیر و تبیین مفاهیم و معانی است. تاریخ شفاهی، همچون دیگر روشهای پژوهش در علوم انسانی، میتواند از ظرفیتهای هرمنوتیک برای تفسیر و تبیین روایتها، دادهها و اطلاعات احصاشده استفاده کند؛ از این رو، میتوان هرمنوتیک را روشی برای انتقال دانش، اطلاعات، مشاهدات، تجربهها و شناخت پیشینیان در جهان تاریخ شفاهی به شمار آورد که توالی فهم نسلی را رقم میزند.
تاریخ شفاهی تاریخی دیگر را خلق میکند که بذر و خمیرمایۀ آن را رخدادهای گذشته گرفتهاند. در نگاه هرمنوتیک، آنچه خلق میشود قابل تفسیر و تأویل خواهد بود. تاریخ شفاهی به محفوظات عقل توجه دارد، البته از حیث تاریخی؛ عقلی که احوال، تجربیات و تاریخ دارد و قادر به ساختن مفهومات از محفوظات است. ساخت مفهومات به دنبال خودْ تفسیر دارد و تفسیر بدون معنا و معنایابی ممکن نیست.
هر تجربهای معنایی را به ذهن متبادر میکند. معنا میتواند متضمن نوعی توافق یا تضاد، اقتدار علمی یا دینی، درکی ابدی یا زودگذر، انسجام یا افتراق در تجربۀ مشترک باشد؛ حسی که از دانش مشترک یا ایدههای شخصی فرد ناشی میشود. از دید دانشمندان هرمنوتیک، معنا محصول همۀ این مشخصات است. هرمنوتیک از نام هرمس، یکی از خدایان یونان باستان که مفسر پیام خدایان بود، مشتق شده است. هدف بسیاری از دانشمندان هرمنوتیک اولیه فهم روح و نیت کلمات، عبارات و دیگر نمادهایی است که مؤلف، سخنگو یا هنرمند برای اولین بار نوشته، ادا یا خلق کرده است. رویکرد هرمنوتیک عمل تأویل را در جایی پیشنهاد میدهد که در آن، در اوج فهمهای مشترک، نوعی تحول معنایی روی میدهد؛ با این حال، این به آن معنا نیست که رویکرد هرمنوتیک ضرورتاً فهم و معنا را به مشتریان خود عرضه میکند. هدف دانشمندان هرمنوتیک تبیین شیوههای مفهومپردازی فهم و تحول معنایی است. «فهم هر شیء مخصوص آن شیء است». چگونه معنای یک واقعه، قطعۀ هنری یا متن نوشتاری تعیین میشود؟ ما با وجود تفاسیر متعدد، معمولاً ناگزیر هستیم معنای خود را یکدست کنیم: فهم مشترک. «در اینجا مسأله رسیدن به معنا است، معنایی که هم وجه مشترک افراد عادی باشد و هم وجه مشترک افراد متخصص» (محمدپور، 1396، صص. 219-221)
تاریخ شفاهی کارخانۀ تولید معانی است. آنگاه که مورخ و راوی، رخ در رخ هم، وقایع گذشته را در ذهن احضار میکنند، پیدرپی معانی ساخته میشوند. این معانی پیش از احضار، مورد وفاق مشترک بشری بودهاند و اگر معانی جدیدی خلق میشوند، باید با روشهای گوناگون از جمله روشهای زبانشناختی، روانشناختی و نیتخوانی، رمزگشایی و اشارهیابی شوند و به مرتبۀ فهم مشترک برسند.
پدیدارشناسی و سپس، هرمونوتیک «دانش تفسیر»، دانش معنایابی و نگاه به جامعه و تاریخ به مثابة متن[1] است. در هرمونوتیک، تایخ یک متن است. هرمونوتیک معتقد است شناخت تاریخ، شناخت یک متن است با روش متنی. روشهای متنی دارای انواع مختلف هستند. برای مثال، در برخی از روشها، روی خوانندۀ متن و در برخی دیگر، روی خود متن یا مؤلف تکیه میشود که همۀ اینها روشهایی مختلف را ایجاد میکنند (آقاجری، 1393، صص. 80-81)
روش هرمنوتیک به صورت تاریخی، روشی است که متن را به واسطۀ سوژههای انسانی با لحاظ نیتها و موقعیتهایشان به پیرامون و گذشتهشان پیوند میزند. «در تحلیل هرمنوتیکی، سوژۀ انسانی «شبیه» متن میشود، زیرا وجود آن را تنها میتوان از طریق آثار و نشانههای آن درک کرد و به این ترتیب، کار رمزگشایی یا تفسیری را میطلبد» (مور[2]، 1990، ص. 88).
در تحلیلهای هرمنوتیک، اسناد تاریخی (مانند قوانین مصوب دستگاههای اداری و تقنینی) بهسان ابژۀ مادی مطالعه میشوند و قصد و نیت صاحبمنصبان خالق آن متون را به عنوان ابژۀ اصلیاش استخراج میکنند؛ از این رو، قانونی که امروز احمقانه به نظر میآید، ممکن است در سایۀ حوادث و محیط وضع آن قانون، پرمعنا و منطقی تفسیر شود (مکناب، 1394، ص. 602)
هرمنوتیک روشی تفسیری است که موضوعها و پدیدهها را به صورت دقیق و علمی تحلیل میکند. پدیدهها برایند فرایندهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و البته فرهنگی و تاریخی هستند؛ از این رو، برای تفسیر پدیدهها، به درک، شناخت و تفسیر این فرایندها نیاز است.
برای تفسیر پدیده، باید متن پدیده را با روشهای علمی و منطقی و با توجه به شرایط زمانی و فرهنگی آن پدیده مدنظر قرار داد. این روشها به طور اجمالی عبارتاند از:
نوابخش (1395) عقیده دارد هرمنوتیک دیلتای مبنای روششناختی کلیة علوم انسان است؛ از این رو، برای فهم این علوم توجه به عقل ضروری است. این توجه را نباید در محفوظات جست، بلکه باید از حیث تاریخی به آن نگریست؛ یعنی عقل از آن حیث که احوال، تجربیات و حیات تاریخمند دارد، میتواند مفهوم بسازد. این امر از مداقه در خود و به بیانی، تفسیر وجود به دست میآید؛ بنابراین، عقل را نقدی دیگر لازم است تا به تفهم تاریخی نائل گردد. دیلتای در پی فراهم آوردن روششناسی مبتنی بر مذهب اصالت انسان برای همۀ علوم بود؛ از این رو، او به روششناسی هرمنوتیک - از آن جهت که نظامی فکری است که بر تفسیر و به ویژه تفسیر یک امر همواره تاریخی، یعنی یک متن، مبتنی است - نظر کرد و در آن، مبنایی انسانیتر و تاریخیتر یافت که میتوانست روششناسی همۀ علوم انسانی را بر آن استوار سازد.
نوابخش (1395) ادامه میدهد دیلتای بیش از هر چیز مفسر پیوند میان هرمنوتیک و تاریخ است. برای خود دیلتای، متن چیزی جز «بیان» اندیشهها و نیات مؤلف آن نیست. مفسر باید خود را در افق دید مؤلف قرار دهد تا بتواند فعل آفرینش را دوباره تجربه کند. از نظر دیلتای، زندگی صرفاً واقعیتی زیستشناختی نیست که انسان با سایر حیوانات در آن سهیم باشد، بلکه خصلتی متمایز و یکه دارد. برانباشتگی زندگی فردی و بیشمار است که واقعیت اجتماعی و تاریخی زندگی نوع بشر را تشکیل میدهد. زندگیای که «نه تنها موضوع مناسب فلسفه بلکه یگانه موضوع آن است» (نوابخش، 1395، صص. 199-201)
روایتهای حاصل از مصاحبۀ تاریخ شفاهی حکایتگر عقل تاریخی هستند که از تجربه و حیات میگوید و برای بیان احوال خود مفهوم میسازد؛ از این رو است که تاریخ همواره با تفسیر همراه بوده است.
بنا بر هرمنوتیک دیلتای، میتوان بیان کرد تاریخ شفاهی دربردارندۀ انباشتگی زندگی فردی و بیشمار است که واقعیت اجتماعی و تاریخی زندگی نوع بشر را تشکیل میدهد و بر پایۀ ادراک است.
دانش تفسیری دیلتای بر اهمیت و اولویت تجربۀ زنده در ادراک تأکید داشت. وی معتقد بود همانگونه که یک متن ادبی تفسیر میشود، جهان نیز که از طریق تجربۀ زنده در برابر ما قرار دارد، میتواند از طریق تفسیر قابل ادراک باشد (حریری، 1385، ص. 17).
جهان تاریخ شفاهی جهانی تعاملی است که برساختۀ ادراک راوی از تجربیات، موقعیتها و مشاهداتش است. این ادراک از سوی مورخ شفاهی پیوسته حسب ادراک و پرسشهایی به چالش کشیده میشود که در فضای مصاحبه پدید میآیند و تفسیرهایی را موجب میشود و راه را برای تفاسیر دیگر از سوی مخاطبان فراهم میکند.
در آثار برساختۀ تاریخ شفاهی، تفاسیر مطلق و قابل محدود شدن نیستند. اگرچه گرایشی عمیق برای نیل به تفسیری فراگیر وجود دارد که بتواند معنا و نمایی از وقایع پیشین را در ذهن امروزینِ مخاطب به وجود آورد، وجود زوایای دید نامحدود و گرایشهای ذهنی نسبیگرا از هر سوی امکان رسیدن به تصویری واحد، یکدست و جامع را نمیدهد. تمام تلاشها برای وضع اعتبار عینی و بیرونی تصاویر و نماهای یافت و برساختشدۀ تاریخ شفاهی فقط سایه و وهم هستند. در هر صورت، همین تصاویر، نماها و بعد معانی و تفاسیر ناموزون و نامتجانس یکیک جزء جداییناپذیر از زندگی هستند و جهانبینیها و آگاهیهایی را رقم میزنند تا ذهنیتی در واقعیتها شامل گذشته و امروز شکل بگیرد. فقط این آگاهی مورخ شفاهی از جهانبینیها و نقاط افتراق و اشتراک آنها است که موجب میشود در تفسیر و تأویل روایتها، بدون پیشداوری عمل کند و راهی را برای ورود رویدادهای فردی به تاریخ باز کند.
انسان میاندیشد، میکاود، مییابد و کارهایی را انجام میدهد تا حیاتش ادامه یابد. انسان همواره راهی را برای رفع نیازهایش پیدا میکند، ابزاری را پدید میآورد تا از سرعت زمان عقب نماند. او پژوهشهایی را انجام میدهد تا به قوانین کلی دست یابد و از تکرار مکررات جلوگیری کند. او هرگز متوقف نمیشود و هر لحظه در نقطه و زمانی متفاوت است. لحظات برای او در گذر دائمی هستند. این گذر و گذار زمانی رویدادهایی را در دل دارند که در اثر حضور، عمل، برخورد و خلاقیتهای انسانی پدید میآیند که برای انسان تاریخ را به وجود میآورند. سرگذشتها، تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را با پژوهشهای علمی و اندیشه و آگاهی برآمده از مسیرهای سپریشده میتوان توضیح داد و تبیین کرد.
در تاریخگرایی دیلتای، سه اصل مهم عبارتاند از:
1. همۀ مظاهر[3] انسانی جزئی از یک روند تاریخی هستند که باید بر پایۀ مصطلاحات تاریخی تحلیل و تبیین شوند. حکومت، خانواده و حتی خود فرد را نمیتوان به قدر کفایت به صورت انتزاعی و مجرد تعریف کرد؛ زیرا آنها در اعصار مختلف ویژگیهای متفاوت دارند.
٢. اعصار، دورههای مختلف و افراد متفاوت را فقط با ورود خیالپردازانه به نظرگاه ویژۀ آنها میتوان شناخت؛ یعنی باید به نحوی از طریق تخیل جو فکری و فرهنگی آنها را به تصور آورد. مورخ باید آنچه در هر عصر یا نزد افراد مورد توجه است و کاربرد دارد را مطمح نظر قرار دهد.
٣. خود مورخ مقید به افق عصر خویش است. اینکه چگونه گذشته خودش را در نظرگاه و تعلقات خاطر وی حاضر میکند به صورت جنبهای موجه از معنای آن گذشته در میآید (نوابخش، 1395، صص. 205-206)
شناخت مظاهر و درک اعصار در جهان طبیعی نیازمند شیوهها و مهارتهایی است که از طریق مشاهده، مصاحبه، پیمایش، اندازهگیری و مانند آن در قالبها، الگوها و آزمودنیهایی ممکن میشوند و از قوانینی عام و خاص تبیعت میکنند که مورد وفاق و پذیرش علوم طبیعی و تجربی هستند؛ اما در علوم انسانی و از جمله در تاریخ شفاهی، وضع متفاوت است؛ چنانکه در علوم انسانی، نمیتوان بهسان علوم تجربی یافتههای حاصل از این شیوهها را به واسطۀ توصیف، قیاس، استقرا، مقایسه و تعمیم، به فهم نائل آورد، بلکه در روشهای پژوهش، اصطلاحات، مفاهیم و معانیای به وجود میآیند که در کشاکشهای ذهنی و برداشتهای فکری قرار دارند؛ از این رو است که هر ذهن و فکری در نسبت با تصویری از پدیدۀ اجتماعی، قصدها، احساسات و کنش و واکنشهایی متفاوت را موجب میشود که با قرار گرفتن در موقعیتهایی یکسان و همافق، میتوان این معانی و مفاهیم برداشتشده را به هم نزدیک کرد و به درک مشابه رسید.
بدیهی است، پژوهشگر یا مورخ شفاهی فرزند زمانۀ خویش است و به افق عصر خویش تعلق دارد. او برای ایجاد تعلق خاطر و دریافت معانی از روایتها، باید خود را در بستر ذهنی با راوی قرار دهد و بر معیارهای پسند و ناپسند و تعلقات ذهنی و بیزاریهای درونی او ورود داشته باشد.
اینکه ندانیم «دوست داشتن»، «بیزاری»، «قصد داشتن» و «بیان کردن» چیزی چه معنایی دارد، نمیتوانیم هیچ چیز را بشناسیم. البته لازم نیست از عنکبوتها بیزار باشیم تا بیزاری فلان خانم از آنها را بفهمیم. از آنجا که ما انسان هستیم و به این سبب که همۀ نمودها در نهایت از فعالیت افراد نشئت میگیرند، این نیاز به آشنایی با جریانهای ذهنی - روانی همیشه دستکم تا حدودی برآورده میشود؛ اما با مطالعۀ زندگینامهها و به مدد روانشناسی توصیفی، میتوان این آشنایی را غنا بخشید و بر آن افزود (نوابخش، 1395، صص. 260-207)
مورخ شفاهی، افزون بر آشنایی با جریان سیال ذهن، باید از ابزارها و مهارتهای کافی بهرهمند باشد، زبان راوی را بداند و با نظامهای اجتماعی و فرهنگی آشنا باشد. این نظامها انباشته از معانی، مفاهیم، انگارهها، رازها، اشارهها، استعارهها و قوانین و دستورالعملها هستند که آشنایی با آنها نیازمند تفسیر و کشفِ راز و رمزها است. هرمنوتیک «فرایند کشف رمز است که از محتوا و معنای آشکار تا معانی ناپیدا و مکنون پیش میرود و نظامی است که توسط آن، پرده از مفاهیم عمیقی که در ورای معنای آشکار قرار دارند، برداشته میشود» (حریری، 1385، ص. 281).
دیلتای بین ماهیت علوم طبیعی و ماهیت علوم اجتماعی تمایز قائل است. علوم طبیعی را دارای منشأ خارجی و علوم اجتماعی را برخاسته از درون و تجربۀ باطنی میداند. بر اساس نظریات دیلتای، پدیدهها بر سه نوع هستند: ۱. پدیدههای طبیعی، ۲. حالات و فرآیندهای روانی فرد و ٣. پدیدههای معنوی مانند زبان، فرهنگ، ادبیات و همۀ نهادهای اجتماعی که موضوع علوم روحی و فرهنگی هستند. «مظاهر روح را تنها میتوان از طریق فرآیند ادراکی شخصی دریافت کرد که دیلتای آن را تفهم با درون فهمی مینامد. وی به حضور فرد در تاریخ اهمیت میدهد و روانشناسی فرد را برای درک درون مطرح میسازد. او اعتقاد دارد که انسانها را تنها میتوان در بیهمتایی و فردیتشان شناخت. پس شناخت جهان انسانی تنها از طریق یک فراگرد درونی و با تجربه و فهم امکانپذیر است نه از طریق یک دانش بیرونی» (نوابخش، 1395، ص. 208).
متون تولیدشدة ناشی از فرایند تاریخ شفاهی متون مرتبط به تاریخ نزدیک هستند؛ متونی که از امروز خیلی دور نیستند و برد ذهن به آنجا میرسد؛ در نتیجه، تأویل درست این متون با فهم قوانین و معاریف همان دوره ممکن است؛ اما چنین فهمی دارای تجلیاتی در عصر امروز است؛ تجلیاتی که با روح زمانه سازگار هستند. این تعیّنگرایی زمانمند و مکانمند به معنای محدودسازی فهم کلمات و معانی در آن زمان و در آن مکان نیست، بلکه منظور این است که تفهم در شرایط زمانی و مکانی ویژه حاصل میشود. در تاریخ شفاهی، وقوع چنین معرفتی بدون مصاحبهگر و مصاحبهشونده ممکن نیست. تعامل ذهنی این دو فهم زمانی و مکانی دور را به ذهنهای امروز نزدیک میکند.
از نظر هایدگر، معنا و مفهوم به دو شیوۀ مقدماتی امکان بررسی دارند: نخست، با استفاده از قواعد زبانشناختی و سایر ابژههای تفسیری و سپس، با بهکارگیری منابع جدید در تلاشهای تفسیری قبلی. از دید هایدگر، فهم با تکیه بر حالتهای آشنای هستی رخ میدهد که تاریخ و مشارکت ما در هستی مشترک فرهنگی را منعکس میکنند و اینجا است که افقهای فهم پدیدار میشوند؛ این در حالی است که از دیدگاه هستیشناختی گادامر، رایجترین حالت هستی ما در فهمها و کردارهایی ریشه دارد که عموماً آنها را نادیده میگیریم. به این ترتیب، ما به لحاظ فرهنگی با افقهای درونی و کنشهای خویشتن درآمیختهایم. در این حالت، پیشداوری برای فهم و ارتباط با دیگری اجتنابناپذیر است. از دید گادامر، فهم مستلزم مشارکت در سنت و شیوههای مشترک هستی و فهمی است که در زبان گفتوگویی ما با دیگران رخ میدهد. در این شرایط، هرمنوتیک گادامر هم بر تعاملات شکلگرفتۀ ما با دیگران و هم بر امکانهای استعلایی تأکید میکند که مکالمهای جدید را به وجود میآورند. جالب اینکه هرمنوتیک پل ریکور از زمینههایی آشنا همچون زبان، تاریخگرایی، شعر و اخلاق تشکیل شد؛ اما با گذر از معنا، جنبۀ اخلاق به خود گرفت. از دید وی، زبان و نمادها ابزارهایی هستند که افراد از طریق آنها به صورت تفسیری فهمهای اولیه را منعکس میکنند؛ اما امکان تغییر این معنا در طول زمان وجود دارد؛ زیرا معنا از شرایط کنونی و تعامل آن با تاریخ و دیگران برمیخیزد (محمدپور، 1396، صص. 221، 225 و 227-228)
از دید هایدگر، هرمنوتیک منظر هستیشناسانه دارد که برای بررسی آن، باید از قواعد زبانشناختی استفاده کرد. فهم از اتکا بر مواقع و مواضع فرهنگی مشارکتجویانۀ ما ایجاد میشود. پس، میتوان تاریخ شفاهی را همچون دکل دیدبانی دانست که این افقهای تاریخی و فرهنگی را رصد و معنا میکند.
در نگاه گادامر، این افقها با کنشهای درونی آمیختهاند؛ از این رو، گریزی از پیشداوری نیست. پس، با این نگره در تاریخ شفاهی، راویان با کنشهای خود درمیآمیزند که پیش از آن، آنها را نادیده میگرفتند. پیشداوریهای رخداده در روایتها اجتنابناپذیر و راهی هستند برای فهم و ارتباط در هستی مشترک فرهنگی. البته آگاهی مورخ شفاهی از جهانبینیها و نقاط افتراق و اشتراک آنها و ذهنیتهای برساخته سبب میشود تا پیشداوریها به کنترل درآیند.
پژوهش عاری از کنشهای درونی، قضاوتها و ارزشگذاریها نیست. برساختهای ذهنی به واسطۀ شرایط به پژوهشگر تحمیل میشوند. از آنجا که واقعیتها در ذهن راویان، شاهدان و مداخلان وقایع است، باید به تعامل ذهنی روی آورد. تاریخ شفاهی مملو از اطلاعات و دادههایی است که به واسطۀ دخالت امر اخلاقی بار ارزشی مییابند و با اتکا به نظر پل ریکور، میتوان ادعا کرد این دادهها و یافتههای ارزشگذاریشده نمیتوانند موجب اثبات غایی حقیقت شوند؛ زیرا عملزده هستند و همواره در حال تغییر باقی خواهند ماند.
واقعیت در تعاملات اجتماعی است که ساخته میشود، ارتباط مییابد و کنترل میشود. این تعامل در تاریخ شفاهی بهراحتی تحقق مییابد. مورخ شفاهی با موضوع پژوهش تعامل ذهنی دارد؛ روایتهای تاریخ شفاهی برساختهای ذهنی حاصل تعامل مورخ و راوی (مورد مطالعه) هستند. پس، خروجی تاریخ شفاهی نمیتواند حقیقت غائی باشد و همواره مسألهمند است. این حاصل ذهن فقط معرفتآفرین در ذهن نیز است. هر معرفتی میتواند در حوزۀ تصمیم، عمل و رفتار انسانی، تأثیر بگذارد.
تاریخ شفاهی با برساختههای فردی مواجه است. در بُعد دیالکتیک، مورخ شفاهی هر برساختۀ راوی را در گام اول، با برساختههای ذهنی خود و در گام بعد، با برساختههای دیگر راویان مقابله و مقایسه میکند؛ بنابراین، مورخ/پژوهشگر هم با برساختۀ راوی و هم با برساختۀ دیگران گفتوگو میکند تا در نهایت، از این روش تأویلی ـ دیالکتیک، برساخته یا برساختههایی آگاهیبخش تولید شوند. آگاهیای که بازسازی جهان را نه در جهان واقعی، بلکه در اذهان ممکن میکند. تفاوت معانی یافتشده از چنین فرایندی ناشی از تفاوت سطح در تعامل و نسبت برخورداری سوژه/راوی از کنشها است.
«ما در هرمنوتیک همواره با پیشفرضهایی برای فهم روبهرو هستیم. هر پدیداری با توجه به پیشفرضهای ما به حیطۀ آگاهیمان درمیآید. ما هیچگاه توان رهایی از این پیشفرضها را نداریم. پس فهم ما از پدیدار، فهمِ شخصی ما است. از منظر هرمنوتیک، باید گفت این امر از نظر من اینگونه است، نه اینکه ادعا کنیم فهم ما عین هستی آن امر است» (محمدپور، 1396، ص. 296)
مصاحبه در تاریخ شفاهی عملی ارتباطی است. این عمل بینالذهانی است و تعامل درون مصاحبه را ممکن میکند و روایت ذهن را بر زبان جاری میکند. درک و شناخت این ارتباط نیازمند ابزار زبانشناختی و روانشناختی است. نحوة ارتباط تأثیراتی در ذهن دارد که در صورت درک و اجرای درست، ذهن را برای بازنمایی تجربههای بشر توانا میکند.
با توجه به ماهیت تعاملی، مصاحبۀ تاریخ شفاهی تلاشی مشترک برای تفسیر گذشته از طریق شناخت نقش تاریخی هر دو طرف مصاحبه است (گریل، 1396، ص. 40)
مکماهان[4] در تحلیل خود دربارۀ مصاحبۀ تاریخ شفاهی به عنوان عملی هرمنوتیکی، به پیروی از آلفرد شوتز[5] در بیان و توضیح موضوع «بیناذهنیت»، چنین استدلال میکند: «بیناذهنیت پیششرطی برای فعالیت و بهکارگیری سمبل انسان» است. او با نقل قول از «شوتز» بیان میکند: «دنیا» بیناذهنی (چندفاعلی) است چون ما در آن با انسانهای دیگر زندگی میکنیم. بیناذهنیت که برای توصیف درک ارتباط در مصاحبۀ تاریخ شفاهی بهکار میرود، امتداد منطقی مفهوم ذهنیت و روایت است. مکماهان با استفاده از دیدگاه گادامر سه انگاره برای یک مکالمۀ هرمنوتیک (تفسیری) قائل است: نخست، تفسیر همیشه در دنیای احتمالات و با ظرفیتهای متفاوت زبانشناختی انجام میشود و این ظرفیتهای زبانشناختی همزمان با اجرا (عمل)، تاریخی بودن تجربۀ بشر را نشان میدهند؛ دوم، تفسیر «تحتِ تأثیر تعصباتی است که یک مفسر در لحظۀ خاصی از زمان دارد» و سوم، عمل تفسیری باید همیشه مستقیماً با پدیدۀ تاریخی مرتبط باشد، به هدف مدنظر مصاحبهشونده توجه نکند، بلکه به موضوع مدنظر مصاحبهشونده توجه کند (گریل، 1396، ص. 39).
در تاریخ شفاهی، هرمنوتیک حاکم است. تاریخ شفاهی نشان خواهد داد چگونه ارزشگذاریهای فرد از پیشرخداد/پیشواقعه/پیشحادثه تا رخداد/واقعه/حادثه و از پساواقعه تا بازآفرینی تاریخی دچار تغییر، جابهجایی و دگرگونی میشوند. قرائتهای راوی در هر زمان از حادثه متفاوت خواهد بود؛ قرائتهایی که ممکن است تحت تأثیر فضای ارتباطی مصاحبه باشند.
تاریخ شفاهی از زمرۀ پژوهشهای علوم انسانی است؛ از این رو، موضوع آن انسان، جهان پیرامون او و اعمال او است. اینگونه تاریخنگاری اگرچه بهخودیخود نمیتواند دست به ایجاد قوانین عرفی و نظاممند بزند تا سرگذشت انسان از آنها تبعیت کند؛ اما میتواند رویدادهای منفرد انسان را در پژوهشی نظاممند پیش ببرد و اطلاعات و دادههای حاصل را در اختیار سلسلۀ علوم دیگر قرار دهد تا پیوند میان رویدادها را تبیین و تفسیر کنند.
در این مسیر، تمام مظاهر انسانی را باید در نظر داشت و زمان و زمانه را شناخت؛ اما این شناخت تا کدام بُعد پیش میرود؟ تاریخ شفاهی روند تاریخی را تا بُرد حافظه تحلیل و تبیین میکند. بیان مشاهدات فرد در کنار مشاهدات فرد دیگر، تحلیل و تبیین یک روند تاریخی را میسر میکند. بنا بر دیدگاه دیلتای، در تاریخ شفاهی میتوان به خیال جولان داد؛ زیرا از این طریق میتوان فضای فکری، دلشدگی، علایق و سلایق فرهنگی راویان را ترسیم کرد. چنین است که مورخ اسیر این فضا و تفسیر آن میشود. علاوه بر راوی، خود مورخ نیز با افق عصر خویش در نظرگاهی به تبیین روایتها مینشیند که آن را موجه معنا کند.
جوانا بورنات[6]، استاد تاریخ شفاهی دانشگاه ساسکس انگلستان، اشاره میکند: «تاریخ شفاهی، با ترکیبی از روشهایی از تاریخ و جامعهشناسی و از طریق مصاحبه با افراد دربارۀ تجربۀ گذشته خود، بر اهمیت زمینه و حافظۀ زمانی تأکید میکند» (بورنات، 2012)
تاریخ شفاهی میتواند در شناخت این بستر مؤثر باشد. با اینگونه تاریخنگاری است که جریان ذهنی روایتی منتقل میشود که در بستر آن، معنی به تجربه در میآید؛ از این رو است که گفته میشود مصاحبهگر تاریخ شفاهی باید تا حدودی روانشناسی بداند تا بتواند این نیاز را برطرف کند. مورخ شفاهی باید زمینه را بشناسد و با نظامهای اجتماعی و فرهنگی آشنا باشد. «پژوهشگران تاریخ شفاهی روانشناس نیستند و هرگز نباید این نقش را به عهده بگیرند. عقل سلیم معمولاً برای هدایت مصاحبه در مراحل دشوار کافی است» (لوین و سببوممیهی[7]، 2001).
همواره صاحبنظران گفتهاند برای شناخت متن روایت باید زمینة متن را شناخت. زمینه یا کانتکس در کارزار تشکیل عناصر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، نقش کلیدی دارد. تاریخ شفاهی بدون شناخت و تفسیر درست این بافتها و زمینهها ممکن نیست. این روش بینارشتهای مدام با دیگر علوم در ارتباط است و به آنها خدماتی را میدهد و از آنها خدماتی را میگیرد و در زمینة آنها اثر میگذارد و از آن اثر میپذیرد. این کنش و واکنش ارتباطی تأثیری مستقیم در فهم و شناخت ما از پدیدهها و رویدادها دارند.
از دید هایدگر، هرمنوتیک منظر هستیشناسانه دارد که برای بررسی آن، باید از قواعد زبانشناختی استفاده کرد. فهم از اتکا بر مواقع و مواضع فرهنگی مشارکتجویانۀ ما ایجاد میشود. پس، میتوان تاریخ شفاهی را همچون دکل دیدبانی است که این افقهای تاریخی و فرهنگی را رصد میکند.
در نگاه گادامر این افقها با کنشهای درونی آمیخته است، لذا گریزی از پیشداوری نیست. پس با این نگره در تاریخ شفاهی، راویان با کنشهای خود درمیآمیزند که پیش از آن آنها را نادیده میگرفتند. پیشداوریهای رخ داده در روایتها اجتنابناپذیر است و راهی است برای فهم و ارتباط در هستی مشترک فرهنگی.
تحقیق عاری از کنشهای درونی، قضاوتها و ارزشگذاریها نیست. برساختهای ذهنی به واسطه شرایط به محقق تحمیل میشود. از آنجا که واقعیتها در ذهن راویان، شاهدان و مداخلان وقایع است، پس باید به تعامل ذهنی روی آورد.
واقعیت در تعاملات اجتماعی است که ساخته میشود ارتباط مییابد و کنترل میگردد. این تعامل در تاریخ شفاهی به راحتی تحقق مییابد. مورخ شفاهی با موضوع مورد تحقیق تعامل ذهنی دارد، روایتهای تاریخ شفاهی برساختهای ذهنی حاصل تعامل مورخ و راوی (مورد مطالعه) است. پس خروجی تاریخ شفاهی نمیتواند حقیقت غائی باشد، و همواره مسئلهمند است. این حاصل ذهن، معرفتآفرین در ذهن نیز است. هر معرفتی میتواند در حوزه تصمیم، عمل و رفتار انسانی تأثیر بگذارد.
برساختگرایی تاریخ شفاهی بُعد تأویلیـدیالکتیکی دارد. برساختههای فردی را درکنار هم قرار میدهد یا با هم مقایسه میکند و تطبیق میدهد، تا جهان موضوع را بازسازی کند، نه اینکه به آن عینیت ببخشد. بدینترتیب معرفت و دانش را ارتقا دهد. با انجام یک کار تاریخ شفاهی، راه بررسی به پایان نمیرسد، بلکه همواره بازخواهد بود تا با اطلاعات و برساختههای دیگری بهطور مداوم بهبود یابد.
تاریخ شفاهی با برساختههای فردی محقق و سوژه و توافق بر معانیشناختی ایجاد میشود. روش تحقیق مطالعه ابژهها و سوژهها از موردی به مورد دیگر متفاوت خواهد بود.
متنهای تاریخ شفاهی برای استفادۀ نسلهای امروز و فردا به ارمغان میمانند؛ اما ممکن است در جابهجاییها و نقل و انتقال متون و دگرگونی در مفاهیم و معیارها، سوءبرداشتهایی را پدید آورند. بهرهمندی از روش هرمنوتیک در تفسیر متون نهایی تاریخ شفاهی میتواند از پیشداوری و تفسیر نادرست آنها جلوگیری کند. هرمنوتیک با ابزار زبانشناختی و قرار گرفتن در موقعیت همافق مورخ و راوی است که تعبیر و تفسیرهای نزدیک به روح زمانه را فراهم میکند.
هرمنوتیک در نسبت با تاریخ شفاهی، روش و امکانی است که تفسیر صحیح و کمخطا از روایتها، سرگذشتها و قلیانهای ذهنی جاری در فضای مصاحبه را موجب میشود و کمک میکند تا آیندگان در تفاسیر خود از متنهای نهایی تاریخ شفاهی درک و فهم استعلایی داشته باشند و از پیشداوری و تفسیر نادرست پرهیز کنند؛ بنابراین، هرمنوتیک گامی مهم در حفظ و نگهداری متنهای تاریخ شفاهی و فهم و درک آنها به شمار میرود.
باید توجه کرد، اگر تفسیرهای هرمنوتیک اصولی و درست انجام نشوند، خود میتوانند درکهایی غلط را رقم بزنند و پیشداوریهایی نادرست را موجب شوند. برای پیشگیری از این وضعیت، ضمن بهرهمندی از ابزار زبانشناختی، در تفسیر هرمنوتیک باید متنها، شرایط فرهنگی جامعه و بافت زمانه را مدنظر قرار داد.
در این میان، آنچه اهمیت دارد برساختهای ذهنی تاریخ شفاهی است. برساختگرایی تاریخ شفاهی بُعد تأویلی - دیالکتیکی دارد. مورخ برساختههای فردی را کنار هم قرار میدهد یا آنها را با هم مقایسه میکند و تطبیق میدهد تا جهان موضوع را بازسازی کند، نه اینکه به آن عینیت ببخشد تا به این ترتیب، معرفت و دانش را ارتقاء دهد. با انجام یک کار تاریخ شفاهی، راه بررسی به پایان نمیرسد، بلکه همواره بازخواهد بود تا با اطلاعات و برساختههایی دیگر به طور مداوم بهبود یابد. پس، تاریخ شفاهی با برساختههای فردی پژوهشگر و سوژه و توافق بر معانی شناختی ایجاد میشود. روش پژوهش مطالعۀ ابژهها و سوژهها از موردی به مورد دیگر متفاوت خواهد بود.
تاریخ شفاهی در شمار علوم فرهنگی است و از ادراکها و درونیات شخص نسبت به پدیدهها و موضوع نشئت میگیرد. این پدیدهها هم شامل پدیدههای طبیعی، هم ناشی از درونیات و احساسات انسان و هم شامل پدیدههای فرهنگی و اجتماعی هستند؛ از این رو، با تاریخ شفاهی میتوان به تفهم تاریخی رسید و جهان انسان و پدیدههای پیرامون او را شناخت. تاریخ شفاهی میتواند فرد را فارغ از اینکه به کدام لایه و طبقه وابسته است، به صحنه تاریخ بیاورد و روح و نیت او را فهم کند که در پشت کلمات و عبارات مخفی نگه داشته است. این فهم نباید در حیطۀ شخصی باقی بماند، بلکه باید از طریق تحول معنایی و یکدستسازی معانی آنها را به فهم اشتراکی رساند.
تاریخ شفاهی با هرمنوتیک همگرایی دارد؛ زیرا خود روشی است از روشهای کشف معنا و دلالت معنایی و در پی یافتن معنا، نظر، تعبیر، اندیشه، نیت و قصد فاعل شناسا.
[1] text
[2] Moore
[3] Manifestations
[4] McMahan
[5] Alfred Schuts
[6] Joanna Bornat
[7] Levine & SEbE Bom Meihy