Document Type : Original Article
Authors
1 Faculty Member, Police Science and Social Studies Research Institute, Iran
2 MA Student in Futures Studies, Tolou-e Mehr University, Qom, Iran
3 Faculty Member, Amin Police University, Iran
Abstract
Keywords
درآمد
با آغاز جنگ تحمیلی و عزیمت جوانان و مردان به جبههها، زنان ضمن آگاهی از شرایط موجود، وضعیت جبههها و برای حفظ میهن در صحنه حضور یافتند و در این مبارزه شرکت کردند. آنان فرزندان خود را راهی جبههها کردند و خود در پشت جبههها به جمعآوری امکانات مشغول شدند؛ «شرایط چنان بود که همه به این باور رسیده بودند که دفاع مقدس متعلق به همۀ مردم است در چنین روزهایی زنان و پیشاپیش آن مادران بار اصلی حمایت از رزمندگان را بر عهده گرفتند.» (قاسمی و حضرتی، 1395، ص. 79)
زنان نقشی بیبدیل در طول هشت سال دفاع مقدس داشتهاند و خاطرات، عملکردها و اقداماتی بسیار درخشان از حضور پرحماسۀ آنان به یادگار ماندهاند؛ «نقش زنان در عرصههای مختلف از جمله نقش رزمی، حمایت عاطفی، ستادهای پشتیبانی امداد و درمان، جهاد مالی، ایثار و فداکاری، تبلیغات و همراه و همگام با مردان در زمان جنگ امری پیش پا افتاده نیست که بتوان بهسادگی از کنار آن گذشت.» (محترمی و راستی، 1397، ص. 288)
از سوی دیگر، ادبیات هر قوم و هر دوره به مقتضای مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دینی شکل میگیرد و انعکاس وقایع بستگی به دیدگاه نویسنده و جایگاه اجتماعی و مکان و نحوۀ زندگی او دارد. دفاع مقدس به عنوان یک رویداد مهم اجتماعی در تاریخ معاصر ایران نقشی مهم در ادبیات و تاریخ شفاهی به عهده دارد، زیرا «خاطرات موجود در ذهنها و سینههای رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس نوعی سرمایۀ ملی و تجربۀ بزرگی است که بهسادگی به دست نیامده و برای آن هزینههای بسیاری پرداخت شده است. بنابراین باید با همۀ ابزارها و امکانات در تدوین دقیق و ثبت و ضبط آن کوشید و آن را برای نسلهای آینده حفظ نمود.» (محترمی و راستی، 1397، ص. 289)
اگرچه جنگ واژۀ مبارکی نیست و معمولا با ویرانی و آوارگی و مرگ همراه است، همین جنگ گاه خاستگاه متعالیترین ارزشهای بشری شده است. جنگها یکی پس از دیگری میآیند و میروند و تأثیراتی عمیق در لایههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تاریخ ملتها باقی میگذارند. هشت سال دفاع مقدس نیز نه فقط برای ایرانیان یادآور جنگ نیست، بلکه نمایش جانانۀ شرافت یک ملت و پژواک ایمان مردم و انعکاس شجاعت آنان است.
این مقاله بر آن است تا نقش مؤثر زنان در دفاع مقدس را به روش تاریخ شفاهی بررسی و تجزیهوتحلیل کند.
بیان مسئله
تاریخ شفاهی در تاریخنگاری نقشی مکمل دارد و به دلایل زیر مهم است:
نقش مکمل آن به این صورت است که از ابداعات تاریخنگاری است و با پیشرفتهای فنی به ویژه میکروفون و ضبط صوتی-تصویری اهمیت یافته است. پژوهشگر میتواند بر موضوع و آنچه او میگوید متمرکز شود و کار نسخهنویسی، مرتبسازی، گزینش و ویرایش را به بعد واگذار کند. از طرف دیگر، تفاوتهای جزئی بیان که در سند کتبی وجود ندارند نیز ضبط میشوند. (توکلی، 1396، ص. 30)
آسیبشناسی خاطرات زنان
تاریخ شفاهی با وجود اطلاعات و امتیازات ارزشمند، دارای نقص و کاستیهایی نیز هست که محدودیتهایی را در ثبت و انتشار خاطرات بانوان ایجاد کرده است و این گونه تاریخ پژوهی را کمرنگتر جلوه میدهد. کتابهای خاطرات مربوط به زنان با توجه به عمق و عظمت دوران دفاع مقدس بسیار ناچیز هستند یا در آنها از خاطرات برخی از زنان که نقشی انکارناپذیر در جنگ داشتهاند هیچ اثری در دست نیست؛ برای مثال، خاطرات زنان مهاجر جنوب و غرب کشور که مجبور به مهاجرت از شهرها و خانههایشان شدهاند و به شهرهای بزرگ آمدهاند که در هیچ یک از منابع اصلی و مستند جنگ نشانی از آنها نیست.
اهداف
«اینجانب در طول این جنگ صحنههایی از مادران خواهران و همسران عزیز از دست داده دیدهام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیری داشته باشد. این عظمت اسلام است که در چهرۀ زنان انقلابی ما آشکار شده است و امروز به حمدا.. آشکار است.» (امام خمینی (ره)، 1358)
هنگامی که سخن از دفاع مقدس میشود، در آغاز نقش بیبدیل زنان در خلق پیروزی و حضور مؤثر آنان در فتوحات هشتساله و ایفای نقشهای مختلف این بخش عظیم جامعه در زنجیرۀ دفاع مقدس قابل مشاهده است. شدت و ضعف نقش اساسی زن در جنگ هشتساله در نگاه جامعه نشان از شیوه و میزان انتقال واقعیات دفاع مقدس از سوی دستگاههای ترویجی، رسانهها، مبلغان، راویان و همۀ حاضران در میدان و تمام پژوهشگران تاریخ هشتسالۀ جنگ دارد. بدیهی است، نقش زنان در خلق حماسۀ هشتساله بسیار متنوعتر از نقش مردان در ظهور این فتح عظیم است. (قاسم آبادی، 1397، ص. 273)
این مقاله در نظر دارد تا با بهرهگیری از تاریخ شفاهی و مصاحبه، نقش زنان در دفاع مقدس در حوزۀ نظم و امنیت را تحلیل و روشن کند آشنایی با ابعاد شخصیتی زنان و نوع نگاهشان به وقایع چه کمکی به جنگ تحمیلی کرده است.
پیشینۀ پژوهش
در زمینۀ تاریخ شفاهی زنان و ثبت خاطرات آنان، کمتر از ده کتاب به چاپ رسیدهاند که در میان آنها با تعدادی جالب توجه از خاطرات همسران سرداران شهید روبهرو هستیم، مانند کتاب نیمۀ پنهان و یادگاران.
این مجموعه خاطرات دو هدف عمده را تعقیب کرده است: 1- شناسایی و معرفی سرداران شهید به جامعه و 2- بازشناسی نقش زنان در دفاع مقدس از طریق خانواده و همسرانشان و تأثیر شخصیت این زنان در روحیه و روان و تلاشهای مردان بزرگ جنگ. به نظر میرسد هدف اول تحقق یافته، ولی هدف دوم که در بطن و لایههای کتاب قابل دستیابی است، گاه به دست فراموشی سپرده شده است.
فقط چهار کتاب را مستقیماً راویان به قلم خودشان نوشتهاند و لازم است تا مراجع مربوط یادداشتها و خاطرات دستنوشته را کشف و ثبت کنند. (بهاروند، 1397، ص. 271)
همچنین، مقالههایی به طور کلی با موضوع این پژوهش نیز به چاپ رسیدهاند، مانند:
اما به نظر میرسد تا کنون در پژوهشی به طور ویژه به نقش زنان در حوزۀ نظم و امنیت در دوران دفاع مقدس اشارهای نشده است. از ین رو، متن حاضر بر آن است تا این مهم را از طریق تاریخ شفاهی و پارهای از پژوهشهای انجامشده از این طریق تحلیل و بررسی کند.
با بررسی تاریخ شفاهی زنان در دورۀ دفاع مقدس و تحلیل عملکرد و رفتار آنان این پرسش مطرح میشود که آیا فعالیت بانوان در دوران جنگ تحمیلی، نقشی در ایجاد نظم و امنیت در پشت جبههها و در سطح شهرها به ویژه شهرهای جنگزده داشته است.
تاریخ شفاهی زنان نشان میدهد نقش زنان در دفاع مقدس اگر به اندازۀ مردان نبوده، کمتر از آنها هم نبوده است و زنان در ایجاد انگیزه و ترغیب مردان به جبهه نقشی بهسزا داشتهاند. (بهاروند، 1397، ص. 264)
تاریخنگاری زنان یعنی بررسیکردن وقایع و اتفاقاتی که در زندگی روزمرۀ زنان رخ دادهاند؛ به گونهای که بتوان با استفاده از این خاطرات، وقایع تصویری واقعگرایانه از زندگی آنها به دست آورد.
تاریخنگاری زنان میخواهد با تمرکز بر روی آنچه انجام ولی حذف شده است، تصویری واقعی از آن را برای نسلهای آینده بارزگو کند. اگر ملزومات تاریخنگاری زنان بهدرستی رعایت و تبیین شود، مشخص میشود ماهیت نقشهای آنان در صد سال اخیر بیسابقه و کمسابقه است. بیاعتنایی به تاریخ زنان در آثار مکتوب تاریخ معاصر ایران باعث شده است زوایایی بسیار از نقش و حضور آنها از نظر کمیت و کیفیت در محاق بماند (بهاروند، 1397، ص. 265).
از نقش مادری، همسری و فرزندی، وظایف و مشکلات آن در مدت طولانی جنگ گرفته تا کمکهای مردمی، امدادرسانی، پرستاری و از حضور در مراکز پژوهشی و کارخانجات مرتبط با جنگ گرفته تا حضور در مناطق جنگی و حتی در خط مقدم جبهه، همه و همه نشان از تنوع نقشآفرینی زنان در عرصۀ هشت سال جنگ داشتهاند. بدون شک، اگر زنان همانند مردان، دفاع از سرزمین خویش را از وظایف ملی و دینی خویش نمیشمردند و فرایند دفاع را با حضور خویش در بخشهای مورد نیاز تکمیل نمیکردند، پیروزی هرگز حاصل نمیشد. امام راحل در بیانی حکیمانه و پندآموز چنین میفرمایند: «اگر زنان شجاع و انسانساز از ملت گرفته شوند ملتها به شکست و انحطاط کشیده میشوند و این حقیقتی است که در دوران انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی به یقین قابل مشاهده بود و در طول تاریخ نیز ثابت شده است.» (قاسم آبادی، 1397، ص. 274)
روششناسی
روش پژوهش، علاوه بر استفاده از منابع اسنادی و کتابخانه ای، مصاحبه با یکی از رزمندگان خانم این دوران است.
یافتهها
چنین به نظر میآید که بررسی روند مشارکت سیاسی اجتماعی زنان در پنجاه سال گذشته در ایران بتواند تا حدودی موانع مشارکت زنان در مسائل سیاسی و اجتماعی را مشخص کند و به علاوه، با بررسی روند مشارکت زنان و با برطرفکردن موانع در این مسیر، امکانات دستیابی جامعه به توسعۀ پایدار و متوازن تحقق خواهد یافت. (بهاروند، 1397، ص. 265)
نقشآفرینی زنان در دفاع مقدس
مسلماً نقشآفرینی زنان در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ریشه در اعتقادات و ارزشهای دینی و ملی دارد و اگر این گونه نبود، حتی مردان هم حاضر به جانفشانی در مقابل هجمۀ همهجانبۀ دشمن نبودند.
به نظر میرسد جلوهای از فعالیتهای زنان در دفاع مقدس که رسانههای جمعی آن را بازگو کردهاند جهاد زنان در پشت جبهه و پشتیبانی رزمندگان است. امام خمینی (ره) در جمع مسئولان کشوری یک ماه پس از آغاز جنگ این نقش را یادآور شده است: «شما در تاریخ نگاه کنید از صدر تاریخ تا آخر اگر پیدا کردید یک جایی را که زنها و زنهای جوانی که حالا باید فرض کنید بروند سراغ جوانیشان و پیرزن و پیرمردش، پیرزن این طور کوشش کند در اینکه از ارتشش پشتیبانی کند پشتیبانی از پاسدارهایش بکند.» (قاسم آبادی، 1397، ص. 281)
با توجه به این مهم، نگارنده مصاحبهای با یکی از بانوان رزمنده در طول دفاع مقدس انجام داده است که برخی از بخشهای آن متناسب با موضوع این پژوهش ارائه میشود. گفتنی است، مطالب این مصاحبه تا کنون در جایی ارائه نشده است[1]:
مصاحبهشونده: خانم محترم مسعودمنش
بسم الله الرحمن الرحیم
یک مقدار شاید این طور صحبتکردن سخت باشد. من همیشه یک نکتهای را گوشزد میکنم که اگر میخواهید خاطره تعریف کنید، چند نفر از این بچهها را دور هم جمع کنید، تا با یادآوری آن خاطرات را تعریف کنند، این گونه خیلی خوب است وگرنه این طور شاید خیلی از مطالب را نگوییم.
مستحضر هستید که من سال 58 به سپاه آمدم و کار را شروع کردیم. اوایل که جنگ شروع شد، یعنی 31 شهریورماه که همه برای جنگ آماده میشدند، من در روابط عمومی تبلیغات منطقۀ 8 بودم. اگر یادتان باشد، لرستان و خوزستان منطقۀ 8 را تشکیل میدادند. ساعت حدوداً 2 بعدازظهر بود. سپاه در 2 شیفت کار میکرد؛ 8 تا 12 شیفت اول، 12 تا 2 استراحت و 2 تا 5 بعدازظهر شیفت دوم بود. ناهار همانجا صرف میشد، من در حال استراحت بودم که صدای خیلی شدیدی آمد. همه سریعاً به بیرون آمدند و ما را به کوچه بردند و گفتند عراق حمله کرده و جنگ رسماً شروع شده است. در واقع بمباران فرودگاه اهواز بود و به این شکل جنگ آغاز شد.
حدود 10 روزی همه سردرگم بودند و نمیدانستند که باید چه کار کنند. گفتند فعلاً خانه بمانید. ما در این 10 روز به مسجد چیتساز (پایگاه شهید آهنگری) میرفتیم و کمکهای اولیه را در شهر اهواز فرامیگرفتیم، یکسری آموزش نظامی هم قبلاً در سپاه دیده بودیم و مشکل خاصی نداشتیم.
با پیشروی عراق، مشکل بعدی خانوادۀ شهدا بود. خانمها سازماندهی شدند. بیشتر خانم تجلی وظیفۀ سازماندهی خانمها را به عهده داشتند. در واقع ایشان از یاران حضرت امام بودند. اگر خاطرتان باشد یک برنامه به نام فروغ زمان در تلویزیون داشتند. از دانشجویان خارج از کشور بودند؛ ساکن خوزستان بودند که رفتند فرانسه و با حضرت امام به ایران بازگشتند. بیت، ایشان را کامل میشناخت. ایشان خانمها را سازماندهی کردند، به این معنا که در بیمارستانها توزیع میشدند و کارهای دیگر را انجام میدادند.
خانم تجلی معاون فرماندار بود؛ بعد کنار کشید و به صورت خودجوش با عصمتیۀ اهواز کار میکرد. ما دو تا مرکز مذهبی در اهواز داریم؛ عصمتیه و زینبیه که منافقان بعد از انقلاب به زینبیه ورود کردند، بعد از آن پاکسازی نهایی انجام شد و دیگر زمان جنگ پاک شده بود. خانم تجلی بیشتر با عصمتیه کار میکردند.
پرسش: حجم خانمهایی که میرفتند و این کار را انجام میدادند چند نفر بود؟
ایشان حداقل گروههای 30–40 نفری را توزیع میکرد. هنوز هم بسیج خواهران به آن معنا شکل نگرفته بود و در واقع اوایل کار آنها بود. ولی بعد از حملۀ بیتالمقدس، بسیج کاملاً شکل گرفته بود و خودش کار توزیع را انجام میداد. نهایتاً این کارها انجام میشد تا اینکه 10 روز تمام شد. بعد از 10 روز ما به سپاه برگشتیم و کارهای روزمره و عادی خود را شروع کردیم.
فعالیت های زنان در دفاع مقدس از زبان خانم مسعودمنش
با توجه به اینکه این ضرورت احساس میشد که در آن منطقه کار فرهنگی لازم است و باید انجام شود، ما آنجا در مرکز فرهنگی بودیم. ما یک آرشیو و کتابخانۀ خیلی قوی در سطح اهواز داشتیم که بعد از جنگ این، یک بُعد خیلی شدیدی پیدا کرد. من خودم قبل از جنگ به همراه همشیره آنجا فعال بودم و ما آمدیم این را زیربنایش را تقویت کردیم. آن موقع مثلاً فرمایشات حضرت امام پخش نمیشد، ما با برش روزنامه و دفاتر زومکنهای بزرگ که بود اینها را میچسباندیم و خودمان آرشیو تشکیل میدادیم و در واقع کار را فعال میکردیم. طوری شده بود که ما آنجا یک مبنایی را تشکیل داده بودیم، مثلاً بچههای خارج از کشور مخصوصاً بچههای انجمن اسلامی هندوستان میآمدند آنجا ما به آنها آن مطالبی را که در رابطه با جنگ یا حوزۀ تبلیغات بود میدادیم و آنها میبردند صداوسیمای اهواز و وزارت ارشاد اهواز و همۀ اینها را میتوان گفت همان مبنایی بود که ما آنجا آمده بودیم و قرار داده بودیم که همین حسین پناهی که بعداً بازیگر شد، شهید نورالله بختیاری، محمد جمال پور و... همۀ اینها بچههایی بودند که کار فکری میکردند. اینها گروه نویسندگان ما را تشکیل میدادند که مطالب در رابطه با جنگ را آماده میکردند. بعدها برای مثال سراج و بقیۀ بچهها، اینها بچههای هنری بودند و کارهای هنری مثل فیلمبرداری و بقیۀ کارها را انجام میدادند.
بعد مثلاً شما در نظر بگیرید در کنار همۀ اینها، ما دیدیم که جبهه از نظر فرهنگی دارد ضعیف میشود. برادر کاظمی که مسئول ما در تعاون بود، داریوش کاظمی، گفت خواهرها یک فکری بکنید، ما باید سعی بکنیم این جو را بخوابانیم و تغییر بدهیم. خب چی کار بکنیم؟ گفتم اشکال ندارد. اگر شما میتوانید جوایز خوبی در نظر بگیرید، ما بیایم یکسری مسابقات را طراحی بکنیم، پیک تعاون که میرود، در واقع این برگهها را ببرد و بین رزمندهها توزیع بکند، آنها هم پاسخ بدهند. دفعۀ بعد که برگشتند، ما اینها را قرعه کشی میکنیم و برندگان را مشخص میکنیم. خب حالا ما که کتاب را نمیتوانستیم برنامهریزی بکنیم؛ قرآن در دسترس همه بود. من میآمدم مسابقات قرآنی طراحی میکردم. بعد اینها را به دست یگانهای اهواز میفرستادیم.
بعد اینها را توزیع میکردند و برمیگشتند، ما جایزه میدادیم. یا مثلاً فرض کنید امروز به مناسبت 22 بهمن میخواهیم یک برنامۀ جشن برای خانوادهها بگیریم. شاید باورتان نشود، من سین برنامه را مینوشتم؛ مجری، قرآن و ... . و بعد یک مسابقه طراحی میکردم، آن موقع دوچرخه خیلی عجیب بود ولی آنجا به عنوان جایزه گذاشتیم. یعنی این را میخواهم خدمت شما عرض کنم، وسعتی که ما کار میکردیم علاوه بر آن تیم خود من و همشیرۀ من، دیدیم که خب حالا مثلاً از این خانواده 2 تا پسر بوده، هر 2 پسر به جبهه رفتند؛ ولی یک پسربچۀ 7ساله یا 8ساله یا 9سالۀ دیگر اینجا هم هست یا دختربچه. ما کتاب میگرفتیم، کتاب کودک از کانون پرورش فکری کودکان با پول شخصی خودمان، میبردیم میدادیم میگفتیم مثلاً بهزاد این را بخوان دفعۀ بعد که آمدی خلاصۀ آن را ازت میگیرم و یک جایزه هم برایت میآورم.
یک بخش از ما به بیمارستان میرفتیم و بخش دیگر رسیدگی به امور جنگزدهها و امور دیگر را انجام میدادند. در بیمارستانها کار امدادگری میکردند؛ چون دورههای امدادگری را طی کرده بودند. خواهر بزرگ من رسماً امدادگر بود. بیشتر در بیمارستان گلستان بودند؛ چون اگر خاطرتان باشد بیشتر بیمارستان گلستان، رازی، جندی شاپور و شهید رجایی فعال بودند.
خانمهایی هم از خارج از اهواز آمده بودند که بسیجی بودند. تحت عنوان کمک میآمدند و از طرف بسیج تهران اعزام میشدند. گاهی اوقات از طرف ستادهای کمکهای مردمی که تشکیل شده بودند اعزام میشدند. سازماندهی را سپاه انجام میداد و آنجا مستقر میشدند تا کار خدماتی انجام بدهند. البته بیشتر کار درمانی انجام میدادند و به عنوان پرستار آنجا بودند.
نه، وزارت بهداشت آن زمان تشکیلات نداشت. ولی سپاه در بیمارستانها نماینده داشت. نمایندگان سپاه در بیمارستان اینها را توزیع میکردند.
این افراد در زیرزمینی که مشخص کرده بودند زندگی میکردند. به دستور آقای شمخانی هم گفته بودند که خواهران بومی نباید به خانه بروند، شبانهروز باید آنجا باشند تا بتوانند آنها را سازماندهی کنند.
در سطح شهر همه چیز به هم ریخته بود، حوالی غروب خانمها جمع میشدند و در خیابانهای شهر گشت میزدند؛ گروهی راه میافتادند که برای مثال شهر بیدار و زنده است و آدمها اینجا هستند. در واقع آن احساس امید و روحیه را بتوانند ایجاد بکنند. هم برای مردمی که در شهر بودند، هم برای رزمندگانی که بهنوعی در شهر ورود میکردند؛ یعنی این 2 کار به صورت پایه انجام میشد. بعدها دیدند جبهه یکسری نیازهایی دارد که نمیشود تأمین کرد؛ مثلاً ما نیاز به یکسری بازسازیها داریم. یکسری کارها داریم؛ برای مثال، یک چایخانهای بود که قبل از انقلاب ابتدای کیانپارس بود. آن موقع هنوز عرض رودخانه خوب و پرآب بود. در واقع این چایخانه کنار رودخانه بود و با مسافت کمی به رودخانه میرسیدید که محل تفتیش قبل از انقلاب بود. اینجا از طرف سپاه یا جاهای دیگر، نمیدانم، در اختیار حاج خانم علمالهدی و یکی از آقایانی بود که از تهران میآمد و آنجا مستقر بود، آنها آمدند آنجا و مستقر شدند، یک بخشی از اقلام از تهران تأمین میشد، بخشی از خوزستان. آمدند مرکزیتی تشکیل دادند و خیلی از خانمهای فعال را از محلات و سطح شهر جمع، سازماندهی، برنامهریزی و نوبتدهی میکردند. اینها که عمدتاً خانوادۀ شهدا هم بودند میرفتند آنجا لباسها را میشستند. یعنی لباسی که در واقع حالا یا شهید میشد یا مجروح جنگی بود میآمد و لباس او در بیمارستان تعویض میشد، دور ریخته نمیشد، اینها جمع آوری میشد. آن لباسهای خونآلود، لباسهای شیمیایی، هرچه که بود همه میرفت آنجا، میبردند لب رودخانه آنها را میشستند، خشک میکردند، اتو میکردند و دوباره به جبهه برمیگرداندند.
بله لب رودخانه میشستند. آن موقع همه چیز دستی بود سردار. همانطور که گفتم این لباسها به جبهه برمیگشتند. مثلاً ما یک خانمی داشتیم اگر اشتباه نکنم، حالا باید ایشان یادآوری کند تا من مطمئن بشوم، خانم سینایی آنجا در اثر تماس با این لباسها و غیره شیمیایی شد و داشتیم افرادی که بندگان خدا دچار مشکلات ریوی و عارضههای شیمیایی شدند و بعدها به شهادت رسیدند. علاوه بر اینکه اینجا این کار را میکردند، یک بحث دیگر که بود برای جنگزدگان در واقع برای جنگزدگانی که از خانههایشان با آن وضعیت بیرون آمده بودند و الان مایحتاج اولیه مانند پتو و رختخواب و این حرفا را نداشتند، اینها رختخوابهایی که مردم میآوردند را بازسازی و نونواری میکردند، یا برای عروسی داده میشد یا برای خانوادههایی که واقعاً نیازمند بودند و چیزی برای گذراندن زندگی نداشتند. اینها را به عنوان وسایل اولیۀ زندگی در اختیار آنها میگذاشتند. برای مثال، من خودم بارها از آنجا وسلیه برای دیگران گرفتم.
یکی از مشکلاتی که ما آنجا داشتیم، شیرخشک بچهها بود که شدید مشکل بود. من با شهید حمید تقوی با هم میرفتیم و آنجا یک شناسایی کلی انجام میدادیم. باید میرفتیم از ستادهایی که مستقر شده بودند و کمکهای مردمی توزیع میکردند، شیرخشک میگرفتیم و برای بچههایی که شیرخشک نیاز داشتند، میبردیم. یکی دیگر از مشکلات شدیدی که بعدها گریبانگیر ما شد و بعد از اینکه جنگ یک مقدار آرامش گرفت موج خیلی بدی را ایجاد کرد، بحث فساد بود که در واقع ناشی از کنار هم زندگی کردنها بود. گاهی وقتها مجبور میشدند در کلاس چند خانوار را جا بدهند. متأسفانه مشکلات فرهنگی و مسائل کلی برای ما به وجود آمد که بعدها منجر به آن شد که برای مثال، سر بریدنها شروع شد؛ این دخترهای بندۀ خدا را سر میبریدند که چرا خواسته یا ناخواسته دچار فساد شده بودند. خب متأسفانه یکی از تبعاتی بود که چارهای هم نبود و بین جنگزدهها به وجود آمده بود.
حتی بعضیهایشان نمیدانستند چند سالشان است. اسلایدهایشان بود، در یک دخمه در مرز زندگی میکنند. بعد نهایتاً مشکلاتی که در اثر حملۀ ناگهانی که مخصوصاً به سوسنگرد و بُستان و هویزه شده بود، برخی دچار مشکلات روحی و روانی شده بودند. یک مورد بارز که خودم از نزدیک دیدم، یک دختر خانم جوان که اهل سوسنگرد بود، دچار شوک شده بود و از لحاظ روحی و روانی به هم ریخته بود. همشیرۀ من چون به عنوان امدادگر در بیمارستان کار میکرد، ایشان را به خانۀ ما آورده بود. چند وقت ایشان خانۀ ما بود که یک مقدار رو به راهتر شد، بردند و تحویل خانوادهاش دادند. یعنی شما ببینید مشکلات این شکلی بود. حتی من یادم است در یکی از عملیاتها که عراقیها حمله کرده بودند و سوسنگرد و بُستان را گرفته بودند، کسی نبود خانمهایی که مورد هجمه قرار گرفته بودند، بچههایی که مورد هجمۀ این عراقیها قرار گرفته بودند و نتوانسته بودند فرار کنند را جمع بکند.
حالا منظور اینکه شما ببینید یک همچین اوضاعی حاکم بود. آنقدر ما در جبهههایمان مشکل و مسئله داشتیم که شاید خیلی در شهر این مسائل را نمیتوانستیم توجه بکنیم و فقط نیروهایی که بودند، مانند حاج خانم علمالهدی، ستادها و ما، میگشتیم کارهایی را که باید انجام میدادیم، میآمدیم و کارهایی فرهنگی که به عنوان یک مبنا برایش برنامهریزی کرده بودیم را انجام میدادیم.
ما عملیاتهای دیگر را هم پشت سر گذاشتیم که بعضیها موفق بود، بعضیها نبود و نهایت امر من بعدها دیگر در دیماه 60 احساس کردم که اگر در روابط عمومی نمانم بهتر است. آمدم و در ایثارگران مشغول به کار شدم. چون دیدم آنجا بیشتر نیاز است، خانوادههای شهدا و رزمندگان هستند. باید توانم را در آنجا بگذارم؛ انتقالی گرفتم و آمدم در این بخش کار کردم که در خدمت خانوادۀ شهدا بودیم. کارهای آنها 0 تا 100 به عهدۀ ما بود و کارهای آنها را انجام میدادیم؛ از خبر شهادت تا مراسماتی که باید برگزار میشد.
مادر شهید فرجوانی 2 پسر داشت. همین مادر حاج اسماعیل؛ یکی ابراهیم و یکی اسماعیل. با بدبختی بچهها را بزرگ کرده بود. اهل اصفهان بود. ولی خب بزرگشدۀ خوزستان بود. ابراهیم در حملۀ بُستان (طریقالقدس) شهید شد. زمانی که ابراهیم شهید شد، ایشان خودش خواب دیده بود که روی یک بلندی است و ایشان افتاده است. زمانی که خبر شهادت را به آنها دادیم و گفتیم که شهید را آوردهاند و در سردخانه است، خیلی عادی برخورد کرد و گفت مبارکش باشد. چون خودش هم خانم فعالی بود. بعد من خودم با ایشان به سردخانه رفتم. شهید سر نداشت. من سعی کردم خلوت آن را به هم نزنم. فرض کن ایشان که اینجا بود من با یک مقدار فاصله ایستادم. خیلی عاشقانه بود. چیزی که دربارۀ حضرت زینب (س) میگوییم، در واقع در ایشان میدیدی که همینطوری گردن را میبوسد، دردودل میکند، صحبت میکند. روزی هم که آمدند و تشییع کردند گفت خودم باید پشت بلندگو قرار بگیرم و میخواهم برای بچهام شعار بدهم. بعد هم خودش خاکسپاری کرد.
5- حضور زنان به عنوان مددکار
زمانی که به عنوان مددکار خانواده میرفتیم، بهنوعی عضوی از این خانواده میشدیم. من چند روز پیش به ایشان یک چیزی را نقل میکردم، گفتم یک مدت بود آدرس مادر شهید امیراعلم را گم کرده بودم. مادرشان اصالتاً تهرانی بودند و الان هم تهران زندگی میکنند. به آنها گفتم من آدرس و شماره را پیدا کردم؛ زنگ زدم و گفتم سلام مامان امیر، ما به اسم شهید صدا میکردیم، من فلانی هستم. برگشت به من گفت بیا ببینمت. گفتم چشم؛ بعد نشد که من بروم و بعد زنگ زد گفت نور دیده کجایی که دلم میخواهد بیایم ببینمت که الان قرار است یک روز برویم. منظور اینکه صمیمیت اینها اینطوری بود. سردار، ایشان در خلوت خودش با این شهید صحبت میکرد و جوری ناله میکرد که سنگ آب میشد. میآمد در جمع قرار میگرفت، مردم میگفتند بابا این خوشحال است، بچهاش شهید شده و میگفتند این چقدر بیغم است. یعنی دو روی این مسئله؛ از درون میسوخت به خاطر ابراهیم که بسیار هم به این بچهها علاقه داشت و در واقع از بیرون جوری استقامت میکرد که به اصطلاح کسی دچار مشکل نشود و ما بسیار از این همسران و مادران داشتیم که در واقع اینطوری بودند. مخصوصاً ما در حملۀ طریقالقدس یا بُستان خیلی جوان از دست دادیم که تازه ازدواج کرده بودند، هنوز بچههایشان به دنیا نیامده بودند و بچههایشان بعدها به دنیا آمدند، ولی صبورانه عمل میکردند. حالا منظور اینکه ما هم باید میرفتیم در واقع به گونهای برخورد میکردیم که اینها تضعیف روحیه نشوند، بُعد فرهنگی آنها را تقویت میکردیم، خانواده را نگهداری میکردیم تا نگذاریم تحت تأثیر سایر مسائل قرار بگیرد؛ اگر احیاناً هم، اختلافاتی در رابطۀ ما پیش میآمد، خب وظیفۀ حل آن به عهدۀ ما بود که بیشتر در حوزۀ عروس و مادرشوهر و این حرفا بود.
بیشتر برنامهها در رابطه با خانوادههای شهدا، رزمندهها، به اصطلاح برنامههای سخنرانی بود و همۀ اینها و مناسبتها در شهر برگزار میشد. اتوبوس را سپاه میداد، مینیبوس را ما (تعاون) با بنیادشهید هماهنگ میکردیم، چون با هم یکی شده بودیم و با هم مشترکاً تشکیل داده بودیم. یک کار فوقالعاده موفقی شده بود که در سطح ایران صدا کرد چون در سطح ایران همچین چیزی وجود نداشت.
بله
حالا بیشتر خانمهای خرمشهر، در واقع شاید ما رزمندگی را به آنها نسبت بدهیم.
یعنی در آن 33 روز که میخواست خرمشهر سقوط بکند آنها ایستادند و از شهر خود دفاع کردند!
بله – مثلاً جابهجایی مهمات، نگهداری مهمات به عهدۀ آنها بود. بعد مثلاً یکسری مسائل دیگر ...
بله.
نه نه، ما نمیخواهیم.
چهبسا اینکه اگراین رسیدگیها نبود، اگر این توجهات نبود، قطعاً هیچ گونه انگیزهای برای ورود به جبهه نبود. یعنی رزمنده با این دلگرمی و پشتیبانی میرفت که اگر چیزی میشد، میگفت خواهران هستند.
نه. برادر هم داشتیم ولی عمدۀ نیروهای ما خواهر بودند. چون از جنس کارهای خواهرانه بود دیگر!!!
نتیجه
تاریخ شفاهی محصولی مدرنیته و از قرن 18 به بعد و قراردادی پویاست نه ایستا که آغاز و پایان ندارد، بلکه یک روایت است. در تاریخ شفاهی مصاحبه به عنوان یک ابزار اکتشافی استفاده میشود.
تاریخ شفاهی دفاع مقدس و نیز روایت حضور زنان و رشادتها و استقامتهای آنان در جنگ نیز در این حوزه قرار میگیرد. ایثار و شهادت و ازخودگذشتگی در دوران دفاع مقدس یکی از موضوعهای اجتماعی بوده است که ویژگی مردان و زنان غیور آن روزگاران بود و زن دفاع مقدس زنی سازنده و متعلق به دشواریهایی است که تلخیاش شیرین است.
مسلماً نقشآفرینی زنان در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ریشه در اعتقادات و ارزشهای دینی و ملی دارد و اگر این گونه نبود، حتی مردان هم حاضر به جانفشانی در مقابل هجمۀ همهجانبۀ دشمن نبودند.
در این پژوهش، تلاش شد تا ابعاد شخصیتی بانوان رزمنده و نوع نگاهشان به وقایع بررسی شود و طی مصاحبهای با یکی از بانوان رزمنده که تقریباً در تمام طول جنگ در مناطق جنگی حضور داشت، فعالیتهای زنان در این هشت سال بررسی شد که از مهمترین آنها میتوان به انجام امور فرهنگی، حضور در بیمارستانها، حضور در بخش روابط عمومی، حضور در بخش ایثارگری و حضور به عنوان مددکار اشاره کرد که تمامی این فعالیتها در راستای حفظ نظم و امنیت پشت جبهه و ایجاد احساس امید و روحیه در سطح شهر انجام شده است.
و در نهایت، باید گفت نقش زنان در دفاع مقدس اگر به اندازۀ مردان نبوده، کمتر از آنها هم نبوده است و زنان در ایجاد انگیزه و ترغیب مردان به جبهه نیز نقشی بهسزا داشتهاند.
[1] گفتنی است، متن ارائهشده از این مصاحبه، خلاصهای از مصاحبهای کامل در 33 صفحه است.