Document Type : Original Article
Author
Researcher
Abstract
Keywords
بزرگترین نقش مادران شهدا همانا رسالت مادرانۀ آنها است. مادری که فرزند یا فرزندانش شهید شدهاند، بیتردید سهمی مؤثر در دفاع مقدس داشته است. از یک دیدگاه، بزرگترین فرماندهان و سرداران جنگ هم مدیون سبک تربیتی والدین و به ویژه مادرانشان بودهاند.
برخی از مقالات از زاویۀ دید خود این نقش تربیتی مادران شهدا را بررسی کردهاند که البته تعداد آنها چندان جالب توجه نیست و هنوز توجهی شایان به این موضوع نشده است. به عبارت دیگر، از نقش تربیتی مادران شهدا بیشتر خروجیهای رسانهای مانند برنامۀ «چشم و چراغ» کاری از مؤسسۀ حماسۀ ثارالله کرمان یا مجموعۀ مستندهای «مادرانه» ارائه شدهاند.
همچنین، در جستوجویی که انجام شد، با مقالاتی غیرعلمی و برای مخاطب عام نیز مواجه شدیم. در میان مقالات علمی نیز چند مقاله به نحوی به این موضوع اشاره کرده بودند. برای نمونه، در مقالۀ تربیت دینی و بررسی شاخصههای آن در مدل تربیت دینی مادران شهدا نوشتۀ آسیه دهقانیان به موضوعاتی از جمله دوران بارداری و شیردهی مادر و همچنین، تغذیۀ حلال و مناسب مادر و فرزندی با قرآن و آموزههای آن به عنوان شاخصههای متداول در مدل تربیتی مادران شهدا اشاره شده است. نیز در مقالهای دیگر با عنوان تبیین نقش تربیت دینی و اخلاق قرآنی شهدا با نگاه بر جایگاه خانواده در تعلیم و تربیت آنان، نویسنده با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی و منابع کتابخانهای به نقش مؤثر «والدین شهدا» اشاره و آن را سرمشق تربیت دینی معرفی میکند. حجتالاسلام والمسلمین محمدباقر نادم هم در مقالهای با عنوان رفتارشناسی تربیت دینی در خانوادۀ شهدا که در تاریخ 29/5/1401 در پایگاه اینترنتی بلاغ منتشر شده است، بهخوبی مؤلفههای تربیت دینی مادران شهدا را مدنظر قرار میدهد. البته در این مقاله بیشتر به بیان مؤلفهها در کتب تربیتی اشاره شده است و از نقل قول مادران شهدا فقط به عنوان شاهد مثال استفاده شده است.
در این زمینه، کتابی نیز با عنوان منم یه مادرم؛ روایتهایی از سبک تربیتی والدین شهدا از انتشارات راهیار نیز راهی بازار کتاب شده است. البته ادبیات این کتاب بیشتر صبغۀ داستانی دارد؛ اما از آنجا که مبتنی بر پژوهشها و مصاحبههای حوزۀ تاریخ شفاهی است و به طور ویژه بر نقش تربیتی مادران شهدا (نمونۀ موردی: سه شهید سه شهید یعنی شهید مصطفی احمدی روشن در حوزۀ شهدای علمی، شهید محمد مسرور: مدافع حرم و شهید محمدحسین حدادیان: مدافع امنیت) متمرکز شده است، از آن نام برده شد.
در مقالۀ پیش رو، با بررسی گفتههای مادران شهدای استان کرمان که از میان آنها، 32 مادر شهید به صورت تصادفی به عنوان نمونه انتخاب و بررسی شدند، به مؤلفههای تربیت دینی بهکارگرفتهشده دست یافتیم. به عبارتی دیگر، بهجای استفاده از منابع تربیتی کتابخانهای، با استفاده از روش تاریخ شفاهی تلاش شد تا مؤلفهها از نقل قول مادران شهید استخراج شوند.
در این مقاله، در پی آن هستیم که دریابیم مادران شهدای استان کرمان فرزندان خود و به ویژه فرزند شهید خود را با چه ملاکهایی بزرگ کردهاند و آنگاه که با واقعیت شهادت فرزندشان مواجه شدهاند، چگونه برخورد کردهاند؟ گفتنی است، این مادران به طور عمده دارای رویکرد انقلابی و عقاید مذهبی هستند و از نظر اقتصادی و اجتماعی، ساکن روستا و مشغول فعالیتهایی همچون دامداری و کشاورزی و صنایع دستی روستایی بودهاند. همچنین، بیشتر آنها به دلیل شرایط نامناسب دوران پهلوی برای تحصیل دختران، از نعمت سواد در مدارج عالی و حتی ابتدایی محروم بودهاند. البته گفتههای آنان، چنانچه در ادامه اشاره میشود، حامی از بینش و حکمت تربیتی بوده است. این امر در کنار عامل تعداد زیاد فرزندان شایان توجه است.
بحث فرزندآوری که میشود، تعداد فرزندان، مشکلات بارداری و زایمان در کانون توجه قرار میگیرند. در رابطه با مادران شهدای استان کرمان، این بارداریها به دفعات و معمولاً همراه با سختیهای مخصوص خودشان بودهاند. این موضوع نیز به دلیل فرهنگ و عرف آن زمان بوده است که معمولاً بانوان اختیاری در انتخاب زمان باردار شدن خود نداشتند. بعد از ازدواج، فرایند فرزندآوری بلادرنگ آغاز میشد و پدیدهای به نام جلوگیری از بارداری اساساً معنا نداشت. در واقع، باردار نشدن بلافاصله بعد از ازدواج امری نامتعارف دانسته میشد. همچنین، فاصلهای میان فرزندان بهجز آنچه طبیعت حکم میکرد، وجود نداشت. معمولاً فرزندان بدون وقفه و فاصله و پشت سر هم متولد میشدند.
مادران شهدا نیز از این پدیده مستثنی نبودند و مانند سایر بانوان جامعه، بعد از ازدواج، نقش مادری را نیز میپذیرفتند؛ «دوازده فرزند داشتم. الان شش تا پسر دارم، دو تا دختر؛ نه پسر و سه دختر داشتم، مُردن یه تعدادی» (پورفریدونی، 1391). نیز نقل شده است: «دوازده تا فرزند داشتم، 6 پسر و 6 دختر. در حال حاضر چهار پسر و پنج دختر دارم {فوت 3 فرزند}» (کفشدوز، 1392). چنانچه از این نقلها مشخص میشود، به دلایل شرایط نامساعد بهداشت و درمان در آن زمان که همان سالهای آخر حکومت پهلوی نیز بوده است، نوزادانی بسیار در اثر بیماریهای شناخته و ناشناخته از دنیا میرفتهاند. «ده تا بچه داشتم. الان سه تا دارم. همهشون تو بچگی مردن. با شهیدم» (عباسی، 1392). مادر شهید دیگری نیز نقل کرده است: «مادر دوازده تا بچهام. چهار تا رو سقط کردم. یکی شون چهارساله سیاهسرفه گرفت، یکی سهساله سرخک گرفت، مرد. الانم پنج تا دارم، یکی هم که شهید شده» (سلطانی، 1394).
این تعدد بارداری و دشواریها سبب نمیشد تا مادران شهدا از توجه به مؤلفههای معنوی غافل شوند که آنها را بر تربیت فرزندان خود موثر میدانستند. فاطمه زمانی، مادر شهیدان محمد و علی زمانی، میگوید: «اصلاً متوجه نشدم که دوران حاملگیام چگونه گذشت. احساس خاصی داشتم، انگار روح تازهای در من دمیده شده بود. تولدش هم همانقدر آرام و بیصدا بود؛ اصلاً به ماما احتیاجی پیدا نکردم... چهارماه بعد از تولدش، ماه رمضان فرا رسید و من با اینکه به او شیر میدادم، توانستم تمام روزههایم را بگیرم» (سیفالدینی، 1385، ص. 50).
بیشتر مادران شهدا در طول دوران بارداری به کارهای سخت و رتقوفتق امورات روزمره اشتغال داشتهاند و گاه تا لحظۀ زایمان مشغول فعالیت بودهاند. در همین اثنا و در حین کار، گاهی پیش میآمد که زمان زایمان فرزند نیز فرا میرسید؛ «اون موقع که بیمارستان نبود. میرفتیم درو، یهویی بچه میاومد به دنیا. بچه رو میپیچیدیم تو روسری و چادر، میآوردیم خونه. فقط سه روز میخوابیدیم، بعدش دوباره بلند میشدیم» (علیبیگی، 1391).
در خاطرهای دیگر نیز ثبت شده است: «تو گرما و بدبختی رفته بودم برای گوسفندچرونی. زیر درخت دیدم دردم گرفت. پدر شهید یه چادرشب آورد. روی همون چادرشب، بچهم {شهید} به دنیا اومد، تو گرما، بعدش آوردیمش خونه» (حسینی، 1392).
گاهی نیز زایمان به همین راحتی پیش نمیرفت و به دلایلی فرآیند آن با مشکل مواجه میشد. این امر در کنار کمبود امکانات، شرایطی بحرانی را پیش میآورد؛ «سخت زایمان میکردم. تو کوهها بودیم. چهار، پنج شب سر همه شون درد کشیدم. موقع زایمان حمید {شهید} سر بچه شکست تو شکمم. دیگه یه ماما بود، یعنی یه خانمی بود که بلد بود، دیگه بچه رو کشید بیرون. وقتی بچه اومد بیرون، چشاش سرخ شده بود، بچهم!» (موغدی، 1393).
این گفتهها حاکی از آن است که «کار کردن و کمک دادن به اقتصاد خانواده» در سبک رفتاری مادران شهدا نمودی ویژه داشته است. شرایط اقتصادی و اجتماعی آن دوران میطلبید تا این زنان مانند سایر زنان دیگر آن عصر، شبانهروزی، در کنار فرزندآوری و تربیت فرزند، کار و فعالیت اقتصادی نیز انجام دهند.
همین موضوع بود که گاهی سلامت خود و فرزندانشان را نیز تحت تأثیر قرار میداد؛ «باید میرفتم سر تنور نون میپختم، میدوئیدم میاومدم شیر داغ به بچه میدادم. من چهارده تا بچه شیر دادم... چهار تا دختر ازم مرد، چون میرفتم سر تنور میاومدم شیر داغ به بچههام میدادم، گرمایی شدن، مردن» (یزدانی، 1393).
همچنین، با وجود این شرایط سخت، برخی از مادران شهدا در حد توان به امر تحصیل فرزندانشان اهتمام داشتند و در مسیر تحصیل و تربیت فرزندانشان متحمل دشواریهای بسیار هم میشدند. گاهی مادر شهید، خود، سرپرست خانوار نیز بود و مسئولیت تأمین هزینههای زندگی را به عهده داشت؛ با این حال، از تربیت و تحصیل فرزندان خود غافل نمیشد؛ «بچههامو به گرسنگی، کرایهنشینی دور خونههای مردم بزرگشون کردم. به سختی و بدبختی درس خوندن. خرج بچهها رو خودم کاربافی میکردم، در میآوردم» (افرادپور مارانی، 1393).
در این نقل قولها، ردپایی آشکار از مسئولیتپذیری مادران شهدا در قبال سرنوشت فرزندانشان به چشم میخورد. نیز دلیل این امر را میتوان در محرومیت مادران شهدا از تحصیل و آرزوی آن برای فرزندانشان جست؛ مادری بیسواد که در حال حاضر دو پسر پزشک و دو دختر معلم دارد، بسیار علاقهمند به تحصیل بوده است؛ «خیلی دوست داشتم مدرک تحصیلی داشته باشم. این یه عقده بود که سر بچهها خالیش کردم» (عباسنژاد، 1394).
بیشتر موازین و ملاکهایی که مادران شهدا برای فرزندان خود در نظر داشتهاند، شامل موضوعات مذهبی و موازین اخلاقی هستند. اهمیت این موارد در مادران به حدی است که خود را ملزم به رعایت مسائلی در دوران بارداری و نیز شیردهی فرزندان میکردند. آنها، در امر تربیت فرزندان، نسبت به انتخاب دوست و همنشین نیز حساس بودهاند و به طور ویژه بر این امر نظارت داشتهاند. در ادامه، این موارد با بیان نمونه و شاهد از نظر میگذرند.
بارداری، به ویژه با توجه به مشکلات معیشتی و بهداشتی آن زمان، بهخودیخود امری دشوار بوده است. اگرچه خوراک بانوان از غذاهای طبیعی و به اصطلاح امروزی ارگانیک بوده است، فقر و گاهی خشکسالی به کاهش کیفیت زندگی و نیز تغذیه دامن میزده است؛ با وجود این، مادران شهدا به دلیل اهمیت دادن به نقش دین و مذهب در تربیت از انجام فرایض دینی با وجود شرایط خود غافل نمیشدند. بسیاری از آنها نقل کردهاند در زمان بارداری نیز روزۀ واجب ماه رمضان را کنار نمیگذاشتند؛ «وقتی حامله بودم، از مسجد نمیافتادم، حتی تو زمان حاملگی هم من روزه میگرفتم. به وقت زایمان من ماما نداشتم. مادرم کنارم بود. خدا خیلی آسون بهم بچه میداد، آسونم گرفت!» (یوسفی، 1391).
نکتهای دیگر که در مصاحبههای مادران شهدا به کرّات به چشم میخورد، توجه به کیفیت معنوی تغذیه بوده است؛ به این معنا که تمام تلاششان را به کار میبستند تا مال حرام یا حتی شبههدار را مصرف نکنند؛ زیرا باور داشتند به این شیوه، فرزندشان از مال پاک و طاهر تغذیه و رشد میکند؛ «وقتی حامله بودم، اگه کسی انار دستم میداد، نمیخوردم. میگفتم شاید حرام باشه! وقتی کسی چیزی بهم میداد تا پرسوجو نمیکردم ازش استفاده نمیکردم» (جعفری، 1393). نیز نقل شده است: «وقتی باردار بودم، سعی میکردم، هیچوقت چیز حروم، سعی میکردم، نخورم. همیشه با وضو شیرش میدادم.» (پوربهاالدین، 1393). در اینجا، در کنار نقش تربیتی مادران، به جایگاه کسب روزی حلال توسط پدر نیز میتوان اشاره کرد. به طور کلی، پدر و مادر سعی داشتند به اصطلاح «روزی حلال» برای به دست آوردن اثرات مثبت تربیتی سر سفرۀ خانواده داشته باشند. این اذعان به تأثیر نان حلال در تربیت فرزندان بهخوبی و وفور در گفتههای مادران شهدا به چشم میخورد؛ «نیت دل و نون حلال، خیلی تأثیر داره برای فرزندان. از قدیم گفتن، چاه مکن بهر کسی... خیلی حساسم برا بچهها و رفت و آمدشون» (سالاری، 1391). نیز بیان شده است: «تربیت {خوب} فرزندان، فقط به خاطر نون حلاله» (گنجعلیخانی، 1391).
گاهی نیز بنا به اقتضای شرایط زندگی، مسئولیت کسب روزی به عهدۀ خود مادر بوده است. در اینجا نیز مادر شهید، در کنار مسئولیت دشوار تأمین هزینههای زندگی؛ در نهایت توجه خود را به تربیت فرزندانشان معطوف میکرد؛ «از حاجی جدا شدم و حضانت بچهها رو خودم گرفتم. رفتم خونه برادرم. دوتا اتاق داد بهم. یکی رو کردم آرایشگاه - آرایشگری تازه، یه کم یاد گرفته بودم - یه سری وسیله کمی گرفتم، رفتم پیش همسایهها گفتم، میرین آرایشگاه چقدر ازتون میگیرن؟ مثلاً میگفتن، 4 تومن. گفتم، 3 تومن میگیرم، بیاین پیش من. دیگه کمکم شروع کردم چون هیچی نداشتم دیگه برای خرج بچههام. یکی چهل روزه بود، یکی چهار ساله. شهیدمم اول راهنمایی بود... خیلی حواسم بود، بچههام کجا برن و بیان، حتی مدرسه {برام مهم بود}» (نصرتآبادی، 1391).
یکی دیگر از پایبندیهای مادران شهدا در دوران بارداری، تقید به نماز اول وقت و جماعت بوده است. این امر موجب میشد فرزند شهیدشان از همان دوران نوزادی با مسجد و محیط معنوی آن انس داشته باشد؛ «وقتی حامله بودم، من سر وقت میرفتم مسجد. نماز جمعه اون وقت نبود {برپا نمیشد}. شهید، چهارم ماه رمضون به دنیا اومد. بچگی {همراه} خودم میبردمش مسجد. بین بچههام 2 سال فاصله بود. همیشه سعی داشتم، شیر پاک به بچه بدم.» (صیفوری، 1391). از این طریق اهمیت دادن به نماز و تقید به آن در فرزند نیز شکل میگرفت. ترغیب فرزند به نماز در سالهای بعد نیز با تشویقهای کلامی ادامه مییافت. برای مثال، مادری در برخورد با فرزندش در شرف نوجوانی خود اینگونه عمل میکرد؛ «من که همیشه بچه کوچک داشتم. صدای اذان میاومد، میگفتم، مسعود! اذان میگن، نمیری مسجد؟ میگفت، چرا میرم.» (پورفریدونی، 1391). نکتۀ جالب توجه در این نقل نحوۀ بیان مادر شهید است. این مادر سعی دارد توجه فرزند خود را به صدای اذان و مسجد جلب کند و در واقع، غیرمستقیم او را به نماز جماعت در مسجد تشویق میکند.
بعد از تولد فرزند، یکی از مواردی که با هویت او ارتباط برقرار میکند و او را متأثر میکند، «انتخاب اسم» برای او است. در میان مادران شهدا، آنچه به چشم میخورد تقید به انتخاب اسامی دینی و مذهبی برای فرزندانشان بوده است. با نگاهی گذرا به اسامی شهدا میتوان بهخوبی این نکته را دریافت. این مادران خود نیز دربارۀ تجربیاتشان از نامگذاری فرزندشان سخن میگویند؛ «اسم بچههام رو خودم انتخاب کردم. وقتی باردار بودم، اذان که میگفتن، از «محمد رسولالله» خوشم میاومد، اسم پسرم رو گذاشتم، محمد رسول» (مؤمنی، 1393).
تقید دیگر مادران شهدا در دوران نوزادی فرزندان، التزام به طهارت هنگام شیر دادن به فرزندشان بوده است؛ «وقتی باردار بودم، سعی میکردم، هیچوقت چیز حروم نخورم. همیشه با وضو شیرش میدادم» (پوربهاالدین، 1393). به باور این مادران، این امر تأثیر معنوی بر روان نوزاد داشته است و زمینۀ گرایش او به گناه و امور غیراخلاقی را کاهش میداده است.
بعد از گذراندن دوران بارداری و شیردهی، فرزندان به دورهای میرسند که مرحلهای جدید از تربیت آنها شکل میگیرد. از زمانی که کودکان مستقلتر میشوند و ساعاتی از روز را دور از نگاه و نظارت مستقیم والدین میگذرانند، نیاز به روشهایی ویژهتر نیز برای تربیت فرزندان و کنترل محیط تربیتی آنها احساس میشود. یکی از این روشها نظارت بر دایرۀ گروه دوستان و همسالان فرزند است.
با وجود مشغلۀ زیاد و عمدتاً سطح سواد پایین مادران شهدا، این زنان در این زمینه برای فرزندان خود حد و مرزهایی مؤثر را تعیین میکردهاند. برای مثال، نقل شده است: «نمیذاشتم بچهها دوست و رفیق[1] داشته باشن. برای بازی میگفتم برید با داییتون بازی کنید. نون زحمتکشی بهشون دادیم خوردن» (زنگیآبادی، 1392). در نقلی دیگر اشاره شده است: «نمیذاشتم بچههام برن تو کوچه. وقتی میرفتم برای علفبُری، به دختر بزرگم میگفتم: در رو قفل کن. بچهها دستشویی داشتن، در رو باز کن، دوباره در رو قفل کن.[2] نمیذاشتم با هرکسی بگردن. همیشه دائمالوضو بودم برای شیردادن به بچهها. قبل از شیردادن به بچه صلوات میفرستادم. همیشه دعا میکردم که خدایا! بچههام خوب بشن» (منگلی، 1397).
چنانچه مشاهده میشود، مادر در نقش محور تربیتی خانواده و گاه نانآور آن، تمام تلاش خود را به کار میبست تا فرزند پسر خود را در محیطی یله و رها تنها نگذارد. این امر مانع از ایجاد رابطۀ دوستی با افرادی میشد که ممکن بود شاخصههای تربیتی قابل قبولی نداشته باشند.
پس از رسیدن به سن بلوغ نیز، به نحو غیرمستقیم، توصیههایی در زمینۀ تربیت جنسی به آنها میشد. مادر سعی میکرد با گوشزد کردن حد و مرزهای اخلاقی، زمینههای گرایش به انحرافات جنسی و اخلاقی را که در زمان پهلوی از سوی حکومت نیز تشویق میشدند، از میان ببرد. برای مثال، نقل شده است: «بهشون میگفتم عاقل و سنگین برید و بیایید. {برای مثال} چیکار دارین این خَر مادهس یا نه؟ ... » (محمدیان، 1392).
این رعایت اصول اخلاقی در زمینههایی همچون داشتن عفت کلام نیز به چشم میخورد؛ «به نوعی تربیت بچهها به عهدۀ خودم بود. در بچگی جلوی بچهها حرف بد نمیزدم. {همراه خودم} به نماز جمعه میبردمشون. {در حال حاضر} بچهها هم خیلی به نماز اهمیت میدن» (رنجبر، 1391).
امری که بهوضوح و بهوفور در گفتههای مادران شهدا به چشم میخورد، الگوگیری فرزندان از مادر به عنوان مؤثرترین عنصر تربیتی است. همچنین، مشاهده میشود مادران شهدا از نقش الگوبخش خود آگاه بودند و آگاهانه در مقابل چشم فرزندان اعمال مورد قبول خود را انجام میدادند تا فرزندان نیز آن را تکرار کنند.
البته این رابطۀ مادر و فرزندی امری خشک و مستبدانه نبوده و با چاشنی محبت همراه میشده است. این امر سبب میشد اثرپذیری فرزندان نیز مضاعف شود. همچنین، به دلیل این رابطۀ صمیمانه، گوشی شنوا نیز برای حرف فرزندان وجود داشته است. برای مثال، نقل شده است:
«روز قبل از رفتنش برام جاز {نوعی گیاه مخصوص رنگرزی} آورده بود . بهم گفت: مادر! قالی بنداز جازامو بذارم رو قالیت. منم چون خیلی دوستش داشتم، قالی رو انداختم. محمد هم جازها رو گذاشت رو قالی. دید من چیزی نمیگم، گفت: مادر! من شوخی کردم. چرا قالی انداختی؟ خندیدم من. گفت: حالا اشکال نداره! بیا تکونش میدیدم، تمیز میشه. بعدش اومد داخل، دستشو انداخت گردنم، گفت: مادر! نمیدونستم اینقدر به حرفام اهمیت میدی! گفتم: معلومه که اهمیت میدم. قالی که چیزی نیست، گفته بودی، چادرمم مِنداختم» (منگلی، 1397).
یکی دیگر از عناصر تربیتی برجسته، شاخص و محوری، یاد کردن از خدا در تک تک جزئیات و شئون زندگی است. این امر برخاسته از دیدگاه توحیدی و اعتقادات دینی مادران شهدا بوده است که در زندگی شخصی و تربیت فرزند نمود پیدا میکرده است؛ «اون موقعها، حتی اگر یه لقمه نون خشک میخوردیم، با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» میخوردیم، بعدشم خدا رو شکر میکردیم. بچهمو همهش با ذکر خدا بزرگ کردم.» (رضایی، 1391). نکتۀ جالب توجه در اینجا، «ابراز» باورهای دینی و توحیدی و به اصطلاح با صدای بلند ذکر خدا را گفتن در پیش فرزندان است؛ به این معنا که مادران شهدا باورهای توحیدی و ذکر خدا را به نحوی ابراز میکردند که در جان و دل فرزند بنشیند و او نیز به این باورها ملتزم شود.
تمام این حساسیتها و مراقبتها در زمینۀ تربیت دینی فرزندان توسط مادران شهدا در شرایطی بوده است که آنها عمدتاً با ناملایمتهای زندگی روبهرو بودهاند. مشکلات اقتصادی، تلاش شبانهروزی برای تأمین هزینههای زندگی، شرایط نامناسب فرهنگی جامعه و حتی مشکلات خانوادگی نیز مانع از این نقشآفرینی مادران شهدا در زمینۀ تربیت فرزندان نمیشدهاند. در نمونهای از این دشواریها و در عین حال، تعهد مادران شهدا به تربیت فرزندان، میخوانیم: «شوهرم خیلی بالا سر بچهها نبود، خودم تربیت کردم بچهها رو. پنج تا فرزند از اون یکی زن داره حتی بچههای اون زن {را} هم من چند ماه، چند ماه بزرگ کردم. مدتها با زن شوهرم، تو یه خونه زندگی کردیم. درسته شوهرم زندگیمو خراب کرد، ولی من یه لحظه هم بچههامو ول نکردم.» (زهیرصادقی، 1393).
در اینجا، مشاهده میشود مادر بهتنهایی بار تربیتی فرزندان و از جمله فرزند شهید خود را به دوش کشیده است. در نگاهی کلی، مشخص میشود به دلیل درگیریها و مشغلههای شغلی پدران شهدا، حتی در صورت حضور در خانواده، بیشتر بار تربیتی خانواده و فرزندان شهید آنها به عهدۀ مادر بوده است؛ «با شوهرم هیچ مشکلی نداشتم. من بچه بزرگ میکردم، اون میرفت دنبال یه لقمه نون. برای تربیت بچهها خودم تنها بودم. شوهرم وقتی میرفت چاه بکنه، دیگه بالا نمیاومد. میگفت: غذا و نون منو بدین همین پایین. به سختی بزرگ شدن بچهها... هیچی نداشتیم. روغن یه دفعه پنجکیلویی از تهران آوردن، تمام روغن رو با انگشت خوردیم. حتی نونِ خوردن نبود. پسرا رو نصیحت میکردیم، دنبال دختر مردم نرین. در خونه مردم نرین» (طهماسبی، 1392).
در کنار مشغلههای اقتصادی، گاهی حضور پدران در جبهه و غیبت آنها نیز سبب میشد مادران شهدا نقشی مؤثرتر در تربیت فرزندان ایفا کنند؛ «طی هشت سالی که پدر شهید {همسر} میرفت جبهه، مادر سه تا بچه شدم و تنهایی بزرگشون میکردم، چون رفتن به جبهه وظیفه بود» (علیزاده، 1392).
تعهد، مسئولیتپذیری و تأثیرگذاری در سبک تربیتی از سوی مادران شهدا و اهمیت دادن آنها به داشتن فرزند صالح را میتوان در گفتههای مادری دید که به بیماری سرطان مبتلا شده است، یک بار سکتۀ مغزی کرده است و فشارخون بالایی دارد؛ اما چنین میگوید: «اگر خودم مریض و ذلیل شدم، اشکل ندارد، چون فرزندان صالحی تحویل جامعه دادم» (محمدآبادی، 1392).
از دیرباز، مادر به عنوان یکی از مؤثرترین و مهمترین مراجع تربیتی برای انسانها شناخته شده است. برقراری پیوند محبت میان مادر و فرزند، گذراندن زمانی زیاد کنار مادر و در محیط خانه، الگوپذیری زیاد فرزندان از مادر به ویژه در سالهای اولیۀ زندگی، از دلایل این نقشآفرینی مهم تربیتی هستند.
شناخت سبک تربیتی مادران شهدا و به عنوان مطالعۀ موردی، در اینجا مادران شهدای استان کرمان، برای کاربست توسط مادران نسل حاضر در روزگار کنونی و آینده اهمیت مییابد؛ زیرا نتیجۀ سبک تربیتی آنان فرزندانی دارای نقش الگویی و الهامبخش بوده است.
در این مقاله، تلاش شد با بررسی گفتههای 32 مادر شهید به صورت تصادفی، مؤلفههای سبک تربیتی مادران شهدای استان کرمان ارزیابی شوند. نتیجۀ این بررسی این بود که مادران شهدا، از دوران بارداری و شیردهی، برای تربیت فرزند خود اهمیت قائل بودهاند و به طور مشخص، تلاش کردهاند تا فرزندی دینمدار و صالح، با رعایت نکاتی مانند کسب و ارتزاق روزی حلال، پایبندی به واجبات دینی مانند نماز و روزه، انتخاب اسم دینی و ... داشته باشند. این امر در شرایطی بود که در زمان خود، دچار مشکلات اقتصادی، بهداشتی، فرهنگی و اجتماعی بسیاری بودند؛ اما با وجود همۀ شرایط نامساعد، از توجه به تربیت دینی فرزندان خود غافل نمیشدند.
نیز پس از دوران شیردهی و در دوران کودکی و نوجوانی نیز، مادران شهدای استان کرمان نکات تربیتی ویژهای را همچون حفظ حریم با نامحرم، ادب و عفت کلام، عدم دوستی با افراد ناباب، ذکر خدا در همۀ امور و ... به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به فرزندانشان یادآور میشدند. همچنین، توجه به تحصیل فرزنددان نیز برای کسب موفقیت و به دست آوردن مناصب اجتماعی مورد توجه قرار میگرفت.
نکتۀ جالب توجه دیگر این است که این همه حساسیت تربیتی و اهمیت به تربیت دینی با وجود تعدد فرزندان زیاد وجود داشته است. این امر این باور را نیز به چالش میکشد که داشتن فرزندان کمتر یا یک فرزند موجب میشود تربیتی بهتر صورت بگیرد؛ به بیان دیگر، مادران شهدای استان کرمان یک محیط تربیتی را ایجاد میکردند و در این زمینه، تعدد فرزندان مشکلی را به وجود نمیآورد.
[1] منظور دوستی با افراد ناشناس و ناباب بوده است.
[2] البته آوردن این نقل به معنی تأیید این رفتار نیست. باید توجه شود مادری با فرزندان به اصطلاح قد و نیمقد این روش را انتخاب کرده است که خودش هم مادر و هم پدر فرزندان بوده و سطح سواد چندانی نیز نداشته است. اگرچه شاید نوع رفتار در اینجا تأیید نشود، هدف از آوردن این نقل این است که با توجه به تمام سختیها، باز هم مادر شهید سعی داشته است با هر راهی که به ذهنش میرسیده است خط قرمزهای تربیتی خود را اجرا کند.