Document Type : Original Article
Author
MA in Persian Language and Literature, Institute of Humanities and Cultural Studies, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
مقدمه
انقلاب اسلامی زمینهساز تحول بزرگی در مبانی فکری و فرهنگی جامعة ایران بهخصوص دربارة نقش زنان در کنار مردان در تشکیل تمدن انسانساز شد. امام خمینی بهعنوان مهمترین نظریهپرداز این مکتب، زمینههای این تحول و رشد و تعالی را در جامعه ایجاد کرد. توجه امام به این مقوله تا آنجا بود که نقش زنان را در پیروزی انقلاب اسلامی، اساسیتر دانست و زنان را در این عرصه، پیشقدم مردان جامعه خواند. امام (ره) زنان را رهبران نهضت خود نامید (خمینی، 1383: 132/7). با توجه به اینکه میتوان مهمترین مشخصة اسلام محمدی را توجه و دغدغهمندی مسلمانان در قبال مسائل اجتماعی و بیاعتنانبودن به جامعة مسلمانان دانست (یزدانی، 1398: 15)، زنان نیز با توجه به مبانی اسلامی به نقشآفرینی فعال روی آوردند.
با شروع جنگ، زنان جامعه با توجه به شرایط جنگ، در عرصههای مختلف نقشآفرینی کردند. بسیاری از زنان شهرهای جنوب و غرب کشور که درگیر جنگ بودند، اسلحه به دست گرفتند؛ اما بیشتر فعالیت زنان، فعالیتهای پشتیبانی در پشت جبهه بود. گروهها و تشکلهای خودجوش و زنانة بسیاری در اطراف کشور گرد هم آمدند و از جنگ پشتیبانی کردند. استفاده از تجارب تشکلهای مردمنهاد میتواند الگو و معیاری برای تشکلها و کانونهای نوپا باشد. با استفاده از مصاحبههای تاریخ شفاهی دفاع مقدس میتوان به بازخوانی تاریخی نقش تشکلها در شرایط بحرانی پرداخت و علل موفقیت یا ناکامی آنان را تحلیل کرد.
حال این سؤال مطرح است که چه عواملی موجب پویایی و استمرار این تشکلهای زنانه و مردمنهاد در طول هشت سال دفاع مقدس شده است. یکی از تشکلهای زنانة مردمنهاد در پشتیبانی از جنگ، حلقة زنان جهادگر روستای ملارد، منطقهای در غرب استان تهران بود. فعالیتهای جهادی و شبانهروزی آنان در کمکرسانی، روستای ملارد را بهعنوان یکی از مراکز مهم پشتیبانی جنگ به مردم شناساند. کمکرسانی و کار جهادی ملارد به زمان جنگ محدود نشد و 40 سال در قالب فعالیت فرهنگی در گلزار شهدای ملارد، کمک به زلزلهزدگان و سیلزدگان کرمانشاه، همیاری در روزهای کرونایی و ... ادامه یافت؛ بهطوریکه گلزار شهدای ملارد، پویاترین مرکز فرهنگیمذهبی ملارد است. این روستا بهدلیل همگرایی اعضا و موفقیت در پشتیبانی جنگ، یکی از مراکز مهم پشتیبانی جنگ شناخته میشود.
در این پژوهش، متون تاریخ شفاهی زنان جهادی ملارد بهعنوان دادههای تحقیق بهصورت تحلیلمحورانه بررسی شدند. در مجموع بیست جلسه مصاحبه با هشت نفر از زنان فعال پشتیبانی جنگ شهرستان ملارد مطالعه شدند. سپس با دستهبندی موضوعی مصاحبهها در بیست موضوع دادههای تکرارشونده و مهم شناسایی شدند و سیزده مؤلفه بهعنوان مضامین تحقیق تعیین شدند که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد. همچنین سعی شد مضامین یا مؤلفهها ازنظر موضوعی همپوشانی نداشته باشند تا تحلیل صحیح حاصل شود؛ به همین منظور، برخی از مؤلفههای موازی، در هم ادغام شدند.
هستة اولیة گروه زنان ملارد، سال 1354 تشکیل شد. زنان روستای ملارد ابتدا با گردهمآمدن در خانة شمسی کندری، یکی از زنان فعال و انقلابی روستا، از او خواستند برایشان به شکل دورهای در منازل اهالی روستا جلسات آموزش قرآن برگزار کند. با طرح مسائل سیاسی در جلسات قرآن، بعضی زنان تحتتعقیب ساواک قرار گرفتند. زنان جلسات قرآن، اولین تظاهرات روستا را علیه رژیم پهلوی برنامهریزی و انجام دادند و مردان روستا نیز به این تظاهرات پیوستند. در سال 1359 با شروع جنگ، این حلقة زنانه که متشکل از صد نفر نیروی داوطلب ثابت از زنان روستایی بود، با هدایت و مدیریت خانم کندری به پشتیبانی جنگ پرداختند. آنان ابتدا برای جبههها نان خانگی میپختند و سپس محصولات دیگری از قبیل ترشی، مربا، ماست، لباسهای دستبافت، خاکشیر و ... نیز برای جبهه آماده میکردند؛ بهطوریکه هر هفته دو تا سه کامیون از این اقلام از روستا به جبهه ارسال میشد.
مؤلفههای اصلی این گروه زنانه عبارتاند از:
الگوی عبادت مسلمانان و توجه به ابعاد اجتماعی عبادات، زمینهای برای تمرین و انجام کارهای جمعی و گروهی است. علاوه بر این، در اسلام هر عمل فردی یا گروهی که به قصد قربت به خدا انجام شود، جنبه عبادت دارد. با این پیشزمینه و پیروی از سیره و سنت نبوی، تشکلهای دینی در زمینههای بسیاری از جوامع بشری نقش مؤثری ایفا کردهاند (ن.ک: مختاریپور، 1394: 76)
زنان جهادگر ملارد که غالباً ازطریق جلسة قرآن، جذب فعالیتهای پشتیبانی جنگ شدند، از الگوی مدیریت جلسات قرآن استفاده کردند که بهصورت دورهای در خانههای روستا برگزار میشد. این جلسات از زمان پیش از انقلاب برقرار بود و در دوران جنگ نیز ادامه یافت. همین جلسات نیز حلقة وصلی برای معرفی فعالیتهای پشتیبانی جنگ و دعوت شمسی کندری از زنان روستا به این کنشگری اجتماعی شد. در خاطرات یکی از این خانمها میخوانیم:
«وقتهایی که خانة شمسی خانم جمع میشدیم، بعد از جلسة قرآن صحبت از جنگ میکردیم؛ اینکه در این وانفسا که پارههای تنمان جانشان را کف دستشان گرفتهاند و جلوی تانک و توپ ایستادهاند، چه کمکی از دستمان برمیآید. چون اوایل جنگ بود و آشنایی و آمادگی نداشتیم، فکر میکردیم از خانمها کاری ساخته نیست؛ به همین دلیل هم همیشه غصه میخوردیم. چند روز بعد شمسی خانم با خوشحالی درب خانهمان آمد. گفت ”براتون کار پیدا شده! برادرهای پشتیبانی جنگ دیروز خونهمون بودن. به من گفتن با خانمهای روستا جمع بشین و برای جبهه نون بپزین“! از خوشحالی سر از پا نمیشناختیم. بیمعطلی دستبهکار شدیم تا تنورهای خانهمان را روشن کنیم و برای کمک به جبهه آماده شویم» (خمیسآبادی، 17/01/1394).
«شمسی خانم را از جلسات قرآن میشناختم. همسایه بودیم. شمسی خانم آمد تا برای کارهای پشتیبانی رضایتم را از شوهرم بگیرد و گفت ”حاجآقا خواهشی از تو دارم. من به ستاره خانم گفتم؛ اما باید با رضایت تو باشد. اگر رضایت میدی، بیاید خونة من برای جهاد. ما نامحرم نداریم. غریبهای خونهمون نیست. همه زنیم. من سه تا بچه دارم؛ یکی بشیره، یکی علیه، یکی کیوان. اکبرآقا هم برادر اینهاست. اجازه میدی بیاد؟“ احمد گفت ”چشم شمسی خانم جان. رو تخم چشمام. هر ساعت بیاد، خونة خودش میآد“» (طاهری، 21/01/1394).
رشد فکری به تنهایی موجب شناخت و درک معرفت نمیشود. آنچه به رشد عقلی و فکری کمک میکند، تعلیم و تربیت است. تعلیم و تربیت، مهمترین وسیلة معرفت است که میتواند به جهتدهی افکار بشر در یک جهت خاص کمک کند (پارسانیا و رضوانی، 1392: 112)؛ بنابراین، حضور جوانان در جبههها، روحیهای نیست که بهصورت آنی در آنان ایجاد شده باشد؛ بلکه تعلیم و تربیت دینی آنان که هسته مرکزیاش جلسات قرآن دورهای زنان روستا بود، باعث شد احساس انجام وظیفه کنند و راهی مناطق عملیاتی شوند. شمسی کندری با همراهی همسرش خانه را تبدیل به مکانی برای تربیت دینی کرده بود تا جایی که بسیاری از نوجوانان روستا در دوران 8 سالة جنگ به جبهه رفتند و شهید یا جانباز شدند.
«با همدیگر خانه را تبدیل به کلاس کرده بودیم. تختهسیاه بزرگی هم گوشة یکی از اتاقها گذاشته بودیم. با گچهای رنگی، حروف قرآنی را مینوشتم. بعد صداها را با حروف درس میدادم. در آخر هم ترکیب حروف را مینوشتم. هنوز آفتاب در حیاط پهن نشده بود که یکدفعه سروکلة ده یا بیست بچه در خانهمان پیدا میشد. میآمدند و گرداگرد اتاق مینشستند. گاهی که جمعیت بیشتر میشد، در ایوان و حتی حیاط هم از بچههای هشت یا نُه ساله پُر میشد. به خیلی از بچههای ملارد قرآن درس دادم؛ بچههای پاک و نان حلال خوردهای که چندتاییشان بعدها به جبهه رفتند و شهید شدند» (کندری، 25/04/1394).
داشتن روحیة جهادی و خستگیناپذیری در انجام تکلیف الهی، یکی از مؤلفههای مهم برای تشکلهای فرهنگیمذهبی است. این مؤلفه بارها درخور توجه آیتالله خامنهای نیز قرار گرفته است. او روحیه جهادی را اعتقاد به اینکه ما میتوانیم، کارِ بیوقفه، خستگیناپذیری و استفاده از همة ظرفیت وجودی و ذهنی و اعتماد به جوانها تعریف کرد (آیتالله خامنهای، 01/07/1400). کار شبانهروزی و خستگیناپذیر زنان جهادگر ملارد در کنار مدیریت خوب شمسی کندری، نکتهای است که بهطور مکرر در خاطرات این زنان بیان میشود. آنان در راه جهاد از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند:
«آن ایام، جنگ شدت پیدا کرده بود و رزمنده زیاد به منطقه میرفت. برادرها گفته بودند یک هلیکوپتر نان میخواهیم. مانده بودم چه کار کنم. فکری به ذهنم رسید. قبل از هرچیز، کار را دو روز تعطیل کردم. گفتم بروید استراحت کنید. بعد دنبال نیروهای جدید و تازهنفس گشتم. کار را هم دو شیفته کردم. گفتم یک شیفت از صبح تا غروب و شیفت بعدی هم از غروب تا وقت نماز صبح بیایند. خانمها بندگان خدا بعد از دو روز آمدند. شبوروز و پشت سر هم کار میکردیم. خمیری که صبح میخواستیم بپزیم را شب میگرفتیم. وقتهایی که شب میخواستیم پخت کنیم، صبح خمیر میگرفتیم. خمیرها میماندند و ور میآمدند تا نانها خوب دربیایند. با این برنامهریزی و تلاش شبانهروزی خانمها، آن هفته یک هلیکوپتر نان پختیم و به جبهه فرستادیم » (کندری، 25/04/1394).
«تریلیتریلی نان از ملارد عازم جبهه میشد. گاهیاوقات پنجاه کیسه آرد میآوردند و میگفتند باید از ملارد مثلاً چهار تریلی نان برود. اینجور وقتها هرچه آرد بود را میآوردند و منزل شمسی خانم و بقیة خانمهای جهاد یا در مسجد حسینیة ملارد خالی میکردند. بعد همه بسیج میشدیم و شب و روزمان سروکلهزدن با خمیر و آرد میشد تا نان به آن تاریخ برسد. با مدیریت خوب شمسی خانم و همسرش، آن سالها ملارد جزء محورهای اصلی نانپزی شد» (رسولی، 09/02/1394).
اصل مهم در تشکلهای مردمنهاد، نداشتن هیچگونه وابستگی به امکانات دولتی است؛ بنابراین، در تشکلهای مردمی آنچه با عنوان کمبود امکانات، تشکل را تهدید میکند، اتفاقاً مایة رشد و دوام و استمرار تشکل است و در این زمان است که با خلاقیت و ابتکار اعضا، مسئله حل خواهدشد (یزدانی، 1398: 51).
زنان جهادی ملارد نیز با کمترین امکانات، به ابتکارات جالبی دست زدند. این امر، علاوه بر حفظ نشاط و روحیة زنانه، احساس مفیدبودن، لذت در کار جمعی و همگرایی را در آنان تقویت کرده است؛ برای مثال، در خاطرات زنان جهادگر ملارد میخوانیم بهدلیل مشکلات مالی فراوان در زمان جنگ، توان تهیة هدیهای درخور را نداشتند تا در دیدار با خانوادههای شهدا به آنان هدیه کنند؛ بنابراین، خودشان با کمک یکدیگر، سبد گل درست میکردند یا با سلیقة زنانه گلهای خانگی را تزئین میکردند:
«خبر شهادت اولین شهید ملارد که آمد، میخواستیم سنگتمام بگذاریم. به ذهنم رسید خودمان یک سبد گل درست کنیم. چون مادرم قبلاً تهران زندگی کرده بود، گلسازی بلد بود و وسایلش را هم داشت. با بچههای گروه، منزل مادرم جمع شدیم. مفتولهای دستهچوبی مخصوص گلسازی را روی [چراغ] علاءالدین میگذاشتیم و منتظر میماندیم تا داغ شوند و آمادة حالتدادن. ...آن روز از صبح تا غروب کارمان طول کشید تا اینکه به زحمت توانستیم یک سبد گل لالة زیبا درست کنیم. با سرود وارد منزل شهید شدیم و دستهگل را تقدیم مادر شهید کردیم» (رسولی، 09/02/1394).
«چند نفر از اهالی ملارد بودند که باغچههای زیبایی داشتند. هر دفعه میخواستیم به دیدار خانوادههای شهدا یا جانبازان برویم یا وقتهایی که مراسم تشییع شهید میشد، با اجازه از آن خانوادهها، گلهای باغچهشان را میچیدیم. بعد با کاغذکادو تزئین میکردیم و بهعنوان هدیه با خودمان میبردیم» (زاهدپناه، 26/01/1394).
«آن سال اما جهاد سرکه نداده بود. مواد ترشی را خرد کرده بودیم و همهچیز لَنگ سرکه بود. هوا هم گرم بود و میترسیدم سبزیها فاسد شوند. آقای غفاری، یکی از باغدارهای ملارد، باغهای انگورش را برای جبهه داده بود، نیروهایمان را جمع کردیم و بردیم. دو روز طول کشید تا انگورچینی تمام شود. بخشی از انگورها را به جبهه فرستادیم و بقیه را شستیم و در خمرههای جهازم ریختیم. همان شد که چهارپنج سال سرکة ترشیهای جبهه را هم خودمان درست میکردیم» (کندری، 25/04/1394).
یکی از مهمترین ویژگیهای کار در تشکلهای مردمی، میزان و توان پاسخگویی مربی به نیازها و دغدغههای متنوع مخاطبان است. حل مشکلات و دغدغههای فکری اعضا، یکی از پیشنیازهای مهم پویایی هر تشکلی است. به هر میزان که مربی در این زمینه قویتر باشد، در تربیت و جذب نیرو، موفقتر خواهد بود. پس لازم است مربی، در پی رشد فکری و افزایش مهارتها برای اغنای نیازهای مخاطبانش باشد (یزدانی، 1398: 49). افرادی همچون شمسی کندری و عزیز خانم، مسئول پاسخگویی به سؤالات دینی و خانوادگی خانمها بودند. شمسی کندری با اینکه تحصیلات حوزوی نداشت، سعی میکرد به کمک رساله و پرسش سؤالات خانمها از امام جماعت روستا به حل این مشکلات کمک کند. همچنین در خاطرات او میخوانیم علاوه بر تلاش در تقویت علمی خودش، برای روشنگری و جذب نیرو، دائم در اطراف روستا جلسات سخنرانی داشت.
«یک ملارد بود و دو زن مسئلهدان؛ آن سر دِه عزیز خانم بود و این سر هم من. بعد از قرائت قرآن خانمها سؤالهای شرعیشان را میپرسیدند. آن زمان با حاج شیخ رفیع، امام جماعت مسجد ملارد، همسایه بودیم. همیشه به من میگفت شمسی خانم رساله را بخوان و از روی آن، جواب سؤالهای شرعی خانمها را بده. اگر جواب سؤالی را نمیدانستم، میرفتم از او میپرسیدم. گاهی که سؤال طوری بود که رویم نمیشد، شوهرم را میفرستادم بپرسد. شیخ هم اینجور وقتها جواب را در کاغذی مینوشت و لای کتاب میگذاشت و دست شوهرم میداد» (کندری، 25/04/1394).
«چند روزی میشد که کار جهاد سبکتر شده بود و به شهریار میرفتم. با اینکه هم مسئولیت کارهای خانه و بچههایم به دوشم بود، هم گاهی کلاسهای قرآن و کارهای جهاد، خیلی دوست داشتم درس بخوانم. موضوع کلاسها تفسیر قرآن و اخلاق و ایدئولوژی بود. آقای قشقایی به ما درس میداد. گاهی هم آقای مشگینی میآمد و تلویزیون میگذاشت و نوار ضبطشده برایمان پخش میکرد». «چلة تابستان بود و به جلسهای سمت محمدآباد، اطراف کرج رفته بودم. میخواستم برای خانمها دربارة کمک به جبهه سخنرانی کنم. سعی میکردم از آیات و روایات کمک بگیرم و به آنها بگویم که چقدر الان به حضورشان در پشت جبهه نیاز هست. از تجربههای خوبمان در پشتیبانی جنگ در ملارد هم گفتم؛ اینکه با چند نفر از خانمها کمر همت بستیم و شبوروز کارمان پختن نان، ماستبندی، بافتن لباس و هرچیزی شده بود که رزمندهها نیاز دارند» (کندری، 25/04/1394). «علاوه بر سخنرانیهای شیخ مسجد روستا، جلسههای قرآن شمسی خانم هم خیلی رویم تأثیر میگذاشت؛ بهخصوص وقتهایی که بعد از قرائت قرآن، برایمان مثل شیخ سخنرانی میکرد. ...صحبتهای شمسی خانم از اسلام واقعی، با آن چیزهایی که در جامعه و رژیم پهلوی میدیدیم، فرقش زمین تا آسمان بود» (اسکندری، 17/01/1394).
کار سخت و مکرر برای زنان که روحی لطیف دارند، خستگیآور است. آنها برای رفع این خستگیها و یافتن نشاط روحی، برنامههایی تدارک میدیدند. یکی از آن برنامهها سفرهای زیارتی و اردو بود. درواقع اردو بهعنوان کارکردی برای اوقاتفراغت، در تقویت روحیه و جبران خستگیهای ناشی از کار جهادی و بازگشت دوباره به تشکل با انرژی مضاعف نقش مهمی داشت:
«گاهیاوقات جهاد برای عوضشدن روحیة خانمها سفرهای کوتاهی را در نظر میگرفت. رانندههایش هم بیشتر از اطراف بودند و صلواتی میبردندمان» (زاهدپناه، 26/01/1394).
«برای تنوع، تصمیم گرفتیم چند تا از خانمها را به اردو ببریم. با یکی از دوستانم که مشهد ساکن بود و خانهاش را در اختیارمان گذاشته بود، هماهنگ کردم. توانستم پانزده نفر از خانمها را به پابوس امام رضا ببرم» (رسولی، 09/02/1394).
داشتن روحیة شهادتطلبی، یکی از مشخصههای بارز تشکلهای فرهنگیمذهبی و عامل مهمی در پویایی آنهاست (یزدانی، 1398: 68). عیادت از خانوادههای شهدا و جانبازان از برنامههای گروه زنان جهادگر ملارد بوده است که تا دو سال بعد از پایان جنگ نیز ادامه داشت و جزء برنامههای ثابت خانمها بوده است. برای حفظ نشاط جمعی و تغییر روحیة خانوادههای شهدا این دید و بازدیدها همراه با تدارک برنامههایی مانند مداحی و خاطرهگویی خانمها بوده است:
«هر دو هفته یک بار با بچههای گروهمان جمع میشدیم و به عیادت خانوادههای شهدا و جانبازان میرفتیم. اینجور وقتها معمولاً دست خالی نمیرفتیم. گاهی حُسنیوسف، رز یا لاله را از باغچة خانهمان میچیدیم و کاغذپیچ میکردیم. گاهی هم پولهایمان را سر هم میگذاشتیم و خانوادهها را سفر قم یا مشهد میبردیم» (زاهدپناه، 26/01/1394).
«جزء برنامههای ثابتمان بود که با خانمها منزل خانوادة شهدا جمع میشدیم. یک بلندگوی دستی داشتم که با آن در منزل شهدا دعا میخواندم و مداحی میکردم. بعد هم بلندگو را به خانمها میدادم و هرکدامشان از خاطرات پشتیبانی جنگ میگفتند. این برنامه را تا دو سال بعد از تمامشدن جنگ ادامه دادیم» (رسولی، 09/02/1394).
همچنین شرکت در مراسم تشییع و همراهی خانوادة شهدای ملارد نیز یکی از برنامههای ثابت خانمهای جهادگر بوده است:
«سعی میکردیم در برخورد با خانوادههای شهدا طوری رفتار کنیم که ببینند در غمشان شریک هستیم» (عطاءاللهی، 09/01/1394).
«خبر شهادت اولین شهید ملارد که آمد، میخواستیم سنگتمام بگذاریم. ...خودمان یک سبد گل درست کردیم. با سرود وارد منزل شهید شدیم و دسته گل را تقدیم مادر شهید کردیم» (رسولی، 09/02/1394).
تجربهگری در عرصههای جدیدی که تا قبل از ورود به تشکل، عضو آن را تجربه نکرده، یکی از بسترهای رشد در انقلاب و دفاع مقدس بوده است. درواقع این بستر، امکان جسارتِ آزمودن و رشد تجربهگر را فراهم میکند. در این سازمان، افراد همواره برای یادگیری، سازگاری و پاسخگویی به نیازهای محیطی، درحال یادگیریاند (شفیعی و برادرانحقیر، 1395: 89)؛ برای مثال، بسیاری از زنان روستا برای بار اول، پای تنور نشستند و نانپختن را تجربه کردند. برخی از زنان نیز مسئول آموزش پختن نان به سایر زنان بودند:
«در خانۀ پدری، یک روز در هفته مخصوص نانپزی بود. مادرم یکی از همسایهها که نانپز حرفهای بود را خانهمان میآورد. خودش هم کمک میکرد و دو نفری مشغول میشدند. خیلی دوست داشتم من هم نانپختن را تجربه کنم؛ اما مادر خیلی خاطرم را میخواست و نمیگذاشت دست به سیاه و سفید بزنم. یک روز موقع کار جهادی، وقتی دیدم خانمها مشغول نانپختناند، فکری به سرم زد و گفتم ”میدین یکی دو تا هم من بزنم“. با دقت به توضیحاتشان گوش دادم و پای کار نشستم. آن روز نُه تا تشت خمیر را یکنفس و تکوتنها پختم» (کندری، 25/04/1394).
«من قبل از جهاد، نانپختن بلد نبودم. یک روز که نیرو نیامد، شمسی خانم گفت کسی نیست. حالا شما امروز پای تنور خودتان بنشین. تا غروب نشستم و همین شد که کمکم نانپختن را یاد گرفتم» (اسکندری، 17/01/1394).
«من قبل از اینکه به جهاد بروم، برای مردم نان میپختم و مزد میگرفتم؛ اما بعضی از خانمها حتی نمیتوانستند دستشان را داخل تنور و جلوی آتش ببرند. برای همین جدای از نانپختن، مینشستم و به نیروهای جدید، کار با وردنه و تنور را یاد میدادم. آنها هم به تجربه، دو سه بار که نانشان داخل تنور میافتاد و نانهای کوچککوچک میپختند، کمکم راه میافتادند و دستشان به فرمان میشد» (چراغی، 18/01/1394).
کودکنپنداشتن نوجوان و هویتبخشی ازطریق واگذاری بخشی از مسئولیتها به او، یکی از اصول تربیتی سیرة پیامبر اسلام بوده است (ن.ک: عمرانی، افسردیر و عمرانی، 1394: 11). توجه و ایجاد مشغولیت برای نوجوانان روستا و مهم جلوهدادن حضور آنان و شخصیتبخشی به آنان، یکی از نمودهای رفتاری گروه زنان جهادگر ملارد بود. در خاطرات زنان جهادگر گفته شده است که نوجوانان روستا در امر پشتیبانی جنگ مسئولیت ویژه داشتند:
«برای نقشهزدن روی خمیر کوکه که نوعی نان گرد و کلفت بود، دخترهای نوجوان را جمع میکردیم. آنها هم با کلی ذوق، طرح قلب و گل روی کُندهها میانداختند» (خمیسآبادی، 17/01/1394).
«دخترم اکرم چهاردهپانزده سالش بود. کل مدت جهاد را با دخترها جمعوجور میکرد. برادرهای جهادی گفته بودند برای اینکه ماست کپک نزند، قبل از فرستادن به جبهه، چکیده کنید. اکرم هم با بقیه ماستها را توی کیسه میکردند. وقتی کار ماستبندی تمام میشد، برای کمک میماند؛ [ با دوستش] میماندند و همهچیز را مرتب میکردند» (خمیسآبادی، 17/01/1394).
زمان هایی که بسیاری از مردان روستا در جبهه حضور داشتند و حجم زیادی از کارهای کشاورزی و امور خانه بر دوش زنان بود، زنان جهادگر به حفظ روحیة نشاط و سرزندگی توجه داشتند. شوخیهای دوستانه و قوتقلب دادن و حفظ روحیه هنگام مشکلات، ازجمله کارهایی بود که انجام میدادند:
«یکدفعه آیبیگم، یکی از خانمها، برای اینکه جو را عوض کند، زیرلب گفت ”اوه اوه، رئیس کل اومد!“ با این حرفش همه زدیم زیر خنده. شمسی خانم هم خندهاش گرفته بود. بهدلیل مدیریتش برای کارهای جهادی، به شوخی اسمش را رئیس کل گذاشته بودیم» (چراغی، 18/01/1394).
«یک روز که فاطمهسلطان مشغول نانپختن بود، یکی از الوارها با میخ رویش افتاد. میخ بدجور به سرش فرورفته بود. رنگش مثل گچ سفید شده بود و و خون مثل فواره بیرون میزد. نمیتوانستم قدم از قدم بردارم. همان جا دم در روی زمین نشستم. فاطمهسلطان که شیرزنی برای خودش بود، تا دید دستپاچه شدهام، با خنده گفت ”نترس شمسی خانم جان. خون هست دیگه! از سر آدم میره. خودش خوب میشه“» (کندری، 25/04/1394).
میتوان با استفاده از ظرفیتهای حداقلی افراد گروه، کارهایی را به نتیجه رساند که تحقق آن در ابتدا غیرممکن به نظر میرسد. گاهی ممکن است افراد گروه، توانمندیهای سادهای داشته باشند که میتوان همین ظرفیت به ظاهر محدود را به کار گرفت؛ برای مثال، بعضی از زنان روستای ملارد فقط سادهبافی میدانستند یا اینکه اولین تجربة بافتنشان بود. خانمهای جهادگر از همین ظرفیتهای کوچک نیز استفاده میکردند:
«از اول درمانگاه ملارد، درِ خانهها را میزدم که «خانم بافتنی بلدی، بیا بباف». یکی میگفت یقه بلد نیستم. میگفتم ”عیب نداره. بباف؛ به یقه که رسیدی، میبرم به خانمی میدم که یقه بلده“. کاموا به دست از این خانه به آن خانه میرفتم و هر طور بود بافندهها را جور میکردم. بافتن معمولاً چند روز طول میکشید. بعد هم از در خانهها بافتنیها را جمع و بستهبندی میکردم» (زاهدپناه، 26/01/1394).
«گفته بودند سیصد تا کلاه برای پاوه میخواهیم. سیصد تا خیلی تعداد زیادی بود. چون نیاز داشتیم، دیگر کیفیت بافت مهم نبود. حتی به کسانی که متأثر از برنامههای جبهه و جنگ تلویزیون و به شوق رزمندهها بار اول بود که میل به دست میگرفتند، اعتماد میکردیم و کاموا میدادیم. آنها که تازهکار بودند، سادهبافی میکردند. اینکه مدل بیندازند یا رجها شل و سفت شود، اصلاً مهم نبود؛ مهم این بود که شکل کلاه دربیاید و تعداد زیاد باشد. مثل مسابقه، شروع به بافتن میکردیم» (رسولی، 09/02/1394).
طبق آموزههای دینی، باید به سالمندان بیش از دیگران توجه و احترام گذاشته شود و از هرگونه بداخلاقی با آنان پرهیز شود. زنان جهادگر ملارد نیز همواره به این امر توجه داشتند:
«هر جلسه یک جزء قرآن میخواندیم. اول شمسی خانم شروع به خواندن میکرد. قرآن که میخواند، بلافاصله ترجمة فارسیاش را توضیح میداد. بعد عمه خانم میخواند؛ چون او از همه بزرگتر بود و میخواستیم احترامش را نگه داریم» (اسکندری، 17/01/1394).
«قیزبسباجی، پیرترین زن محل، خیلی آتیشی بود. در دلش هیچچیز نبود؛ اما وقتهایی که عصبانی میشد، بدجور فحش میداد. بالاخره بزرگتر بود و شرمنده میشدیم چیزی بگوییم که ناراحت شود. آن زمان خیلی حرمت موی سفید پیرها را نگه میداشتیم. قیزبسباجی را همه دوستش داشتیم» (طاهری، 21/01/1394).
یکی از نمودهای عنصر همدلی که نشانة حیات جامعه است، در شغل پرستاری نمود مییابد. حال اگر اشتغال در این کسوت، داوطلبانه و در اقدامی انساندوستانه صورت بگیرد، شاهد حد اعلایی از ایثار و فداکاری خواهیم بود. پرستاری از مجروحان جنگی در دوران هشت سال دفاع مقدس بسیار توسط زنان اتفاق افتاد. زنان ملارد نیز در ایجاد این حرکت جهادی نقش داشتند. بهدلیل تعداد زیاد مجروحان و پرشدن بیمارستانها و درنتیجه، مشغولیت تماموقت کادر درمان، حضور نیروهای مردمی بهعنوان کمکپرستار یا نیروهای خدماتی، امری ضروری بود. زنان جهادگر ملارد نیز گاهی برای کمک به پرستارها به تهران میرفتند:
«وقتی رسیدیم، در سالن بزرگی مجروحهای شیمیایی را به ردیف خوابانده بودند. بعضی آرام ناله میکردند؛ اما چند نفری شدت جراحتشان زیاد بود؛ ضجه میزدند و از شدت درد فریاد میکشیدند. این را از تاولهای عفونی و بزرگ روی بدنشان میشد فهمید. دنبال پرستارها راه میافتادیم و هر کاری میگفتند را انجام میدادیم. به آنها آب میدادیم؛ ملافهشان را عوض میکردیم و داروهایشان را میدادیم. یک روز و یک شب آنجا بودیم» (رسولی، 09/02/1394).
«شبها تا دیروقت با خانمها مشغول دستهکردن لباس بودیم. بعد که اجازه دادند به سالن برویم، به مریضها سر میزدیم و رویشان را میپوشاندیم. روز بعد، سهچهار تا هواپیما زخمی و مجروح آوردند. خیلیهایشان شیمیایی شده و بیهوش بودند. هر روز یک شلوار، عرقگیر، جوراب و دمپایی در نایلون میگذاشتیم و کنار هر تخت قرار میدادیم؛ چون هر روز لباس مجروحهای شیمیایی را عوض میکردند. دم غروب لباسشان را درمیآوردند و صبح به صبح یک کوه لباس را آتش میزدند تا آلودگیاش پخش نشود» (طاهری، 21/01/1394).
نتیجه
تشکیلات فرهنگیمذهبی زنان مردمنهاد، نظامی اجتماعی است که اعضای آن را زنان تشکیل میدهند و بهصورت غیردولتی سعی در ایفای نقش فعال در فعالیتهای انساندوستانه طبق آموزههای دینی دارند. با پیروزی انقلاب اسلامی و تعریف جدیدی از هویت زن مسلمان ایرانی، شاهد حضور بانوان در عرصههای انقلاب و پشتیبانی در طول دفاع مقدس هستیم. در مطالعة موردی این پژوهش، تاریخ شفاهی زنان جهادگر ملارد، با روش تحلیل کیفی، بررسی و سیزده ویژگی مثبت آن استخراج شد که تأثیر بسزایی در پویایی و دوام این گروه تا امروز داشته است. به نظر میرسد برخی از این مؤلفهها در ارتباط با خصوصیات فردی مربی و مدیر تشکل، یعنی خانم کندری و برخی قواعد نهادینهشده در روح جمعی و حاصل دریافتی اجتماعی به واسطة گفتمانسازی و مکتب انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) است. توجه به آموزش و تربیت کودکان، مدیریت در حجم زیاد کارهای پشتیبانی، تلاش برای پاسخگویی و حل مسائل دینی و خانوادگی خانمها و تدارک سفرهای زیارتی برای تغییر روحیة زنان، از مؤلفههای مربوط به مربی و مدیر و سایر مؤلفهها به خصوصیات جمعی تشکل مرتبط است. همچنین یکی از ویژگیهای مهم گروههای زنانة انقلابی، پررنگبودن روحیة مادرانه در این تشکلهاست. صبر و حوصله در مقابل آزمون و خطای تجربهگر برای رسیدن به مهارت در عرصههای جدید، مؤلفهای است که مادر به خوبی آن را در مواجهه با فرزندش آزموده است و میتواند از آن تجربه بهره ببرد. توجه به نشاط و حفظ روحیه، در موقعیتهای بحرانی که بخشی از فرایند انجام کار تعریف میشود، از خصوصیات بارز روحیة مادرانه است. همچنین مدیریت در حجم زیاد کارها را مادر در خانواده تجربه کرده است که نظام اجتماعی کوچکتری است؛ بنابراین، او به فراخور نیاز جامعه و حضورش برای حل بحران یا مشکل بهوجودآمده، سعی میکند با مهارتهای مادرانه مسئله را به بهترین شکل حل کند. بهکارگیری این مؤلفهها در کنار نقد و آسیبشناسی آنها میتواند به پویایی و دوام گروهها و تشکلهای زنانة مردمنهاد کمک کند. همچنین یافتههای این پژوهش، الگو و معیار مناسبی برای مسئولان فرهنگی کشور خواهد داد تا بهکمک آن، به پویاسازی و رشد تشکلهای زنانة مردمنهاد بپردازند.