Document Type : Original Article
Author
Department of History, Faculty of Literature and Humanties, University of Isfahan, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
در ابتدای امر لازم به توضیح است که عنوان مقاله دربردارندۀ نکتۀ ظریفی است و به جنس مطالعات تاریخ شفاهی اشاره دارد. روش پژوهشهای تاریخ شفاهی، از نوع «نظریۀ بنیادی»[1] است. در این نوع مطالعات، این مسیر[2] است که هدف اصلی است و در انتها فرضیه را شکل میدهد. به بیان دیگر، نوع مطالعات تاریخ شفاهی، آنچنان که واضح و مبرهن است، پرسشمحور (در مصاحبه؛ بستۀ پرسشی) است. بر اساس این، حرکت در مسیر فرضیهای خاص میتواند جوانب مغفول را همچنان مستور نگه دارد؛ در حالی که در روند پرسشمندی مصاحبهگر، رفتهرفته حدود و چشمانداز آن آشکار میشود و بدین صورت، درنهایت فرضیه شکل میگیرد. بر این مبنا، حرکت مؤلف در بدو امر هدفگذاری نشده است و چشمانداز و پایانی ندارد.
بر اساس این، پرسشهایی نتیجهمحور که فرجام یک پروژۀ تاریخ شفاهی را به چالش میکشند، ازقبیل اینکه پیشبینی محقق چه خواهد بود؟ یا تحقیق در چه سطحی ارائه خواهد شد؟ میتوانند بر کیفیت مصاحبه تأثیر بگذارند و جنس تحقیق را به خاطرهنگاری نزدیک کنند؛ بنابراین، در چنین تحقیقاتی لازم است مصاحبه بهصورت فعال برگزار شود؛ بدین معنا که حد و مرز مصاحبه از پیش تعیین نشده باشد و در طول مسیر، شکل گیرد (نورائی، 1395: 7-6).
طی ده سال گذشته، جمعآوری مستندات شفاهی[3] بهعنوان ابزار کمکی در مطالعات تاریخی، بهسرعت توسعه یافته است. این توسعه بهصورت پیوسته و روزافزون، هم به لحاظ تعداد راویها[4] و هم به لحاظ تعدد پروژهها، در آنچه با تسامح تاریخ شفاهی[5] خوانده میشود، به چشم میخورد.Iهمچنین، در صورتی که گزارش منتشرشده از سوی کمیته «انجمن تاریخ آمریکا»[6] در این باره پذیرفته شود، شهرت و اعتبار آن نیز همواره رو به افزایش بوده است.II باوجود این رشد و استفادۀ روزافزون مورخان از مصاحبههای تاریخ شفاهی در مطالعات خود، بازهم مورخان بهندرت به بحث جدی در زمینۀ تاریخ شفاهی میپردازند. تا کنون تمایل مورخان، بیشتر به این صورت بوده است که در ظاهر خود را مشتاق به تاریخ شفاهی نشان دهند، اما در خفا، عمیقاً به آن بدگمان باشند. هیچیک از این دو رویکرد، بهطور مستقیم به کاربرد مصاحبۀ شفاهی در اهداف تاریخی نمیپردازند.
نمونههای فراوانی از اشتیاق مورخان به تاریخ شفاهی وجود دارد. دو مورد آن، دوران سخت[7] از استادز تِرکِل[8] و زندگینامۀ ت.هَری ویلیامز[9] از هوی یی لانگ[10] هستند.IIIاین آثار با وجود محاسن بسیار، اما فاقد دورنما در این زمینهاند؛ زیرا همانطور که مایکل فریش[11] اشاره میکند، در متفکرانهترین دیدگاه «دوران سخت»، تاریخ شفاهی از چنان اهمیتی برخوردار است که بهسختی میتوان آن را جدی گرفت. منظور فریش این است که علاقهمندان به تاریخ، فرهنگ و سیاست با پژوهشهای اخیر در تاریخ شفاهی آنقدر احساسی برخورد کردهاند که اغلب فراموش میکنند به این فکر کنند که ماهیت تاریخ شفاهی در ورای ظاهر آن، چیست که اینگونه به آن توجه کردهاند.IV
باوجود پذیرش غیرانتقادی نتایج مستندات شفاهی، شواهدی از ایجاد شک و بیاعتمادی نسبت به تاریخ شفاهی در میان مورخان حرفهای - آنهایی که بابت نگارش و تدریس تاریخ، وجهی دریافت میکنند - دیده میشود. گهگاه این شک و تردیدها در سازمانها و انجمنهای مربوط به تاریخ، شکل رسمیتری به خود میگیرند. مؤسسات اندکی وجود دارند که مطالعات میدانی در حوزۀ مصاحبۀ شفاهی یا تاریخ شفاهی را تدریس یا تشویق کنند. مؤسسات کمی تمایل به پذیرش مسئولیتهای فکری یا مالی در پروژههای تاریخ شفاهی دارند. حقیقت این است که با وجود اینکه جمعآوری و ویرایش دستنوشتهها یا مکاتبات شخصی مدتهاست برای دانشجویان مقطع دکتری و محققان رسمی، بهصورت قانونی مجاز محسوب میشود، کمتر نهاد تاریخی به دانشجویی که پروژههای تاریخ شفاهی را بهصورت کاملاً مستند و برنامهریزیشده هدایت و اجرا کند، مدرک دکتری اعطا نمیکند و مورخان معدودی وجود دارند که بابت انتشار مصاحبههای به دقت تنظیمشده، تحسین میشوند؛ آنگونه که بهطور معمول در دیگر رشتهها تشویق میشوند. بهطور خلاصه، تاریخ شفاهی شاخهای مورد احترام در علم تاریخ محسوب نمیشود.
این رویکرد، نه جدید است و نه منحصربهفرد. در زمان کمشدن فرصتهای شغلی، مورخان دید بسیار محدودی نسبت به رشتۀ تخصصی خود داشتند. اگر افسانه «کلیو»[12] به اندازۀ کافی الهامبخش بود، ما امروزه تنها یک رشتۀ علمی اجتماعی به نام تاریخ داشتیم؛Vالبته موضوع این نیست. مورخان اجازه دادهاند آموزشهای کتابداری، آرشیوداری و کتابپژوهی، بیزحمت به دیگران منتقل شوند. دربارۀ تاریخ شفاهی نیز همین اتفاق افتاده است. مورخان شفاهی در تخصص خود دستکم گرفته میشوند و در بیشتر موارد بهعنوان کتابدار یا آرشیودار مشغول به کار میشوند. آنها در این جایگاه بسیار خوب عمل میکردندVI و همین امر، باعث تقویت این شک و تردید در بیشتر مورخان شد که کتابدارها و آرشیودارها نمیتوانند بهعنوان مبتکر پژوهشهای جدی در نظر گرفته شوند.
شک و تردیدهای مورخان حرفهای نسبت به تاریخ شفاهی، گاه خود را نمایان میسازند؛ یک نمونۀ آن زمانی بود که مورخان برای ارزیابی تحقیقات شفاهی، برای مثال مصاحبههایی که پروفسور گَرِتی[13] و پروفسور کانتِر[14] برگزار کرده بودند، فراخوانده شدند؛VII البته این انتقادها معمولاً بسیار مؤدبانه بیان میشوند و بهندرت پرسشهایی دربارۀ محدودیتهای روششناسی تاریخ شفاهی مطرح میشوند؛ حتی در جایی که این پرسشها مورد انتظار باشند. پروفسور گرتی و پروفسور کانتر در مصاحبههای خود، توجه کمی به فنون مصاحبه داشتهاند؛ فنونی که در رشتههای دیگر ازقبیل انسانشناسی، جامعهشناسی، فولکلور یا حتی در حوزههای صنعتی توسعه داده شدهاند. آنها و نیز دیگران تمایل دارند در مصاحبهها پرسشهای مشابهی مطرح شوند که به شکل مناسبی پردازش و طراحینشده و کاملاً قاعدهمندند. دربارۀ دوران سخت، لازم است فنون ویرایش تِرکل، پرسشهای مبهمی که مطرح کرده است و نیز ماهیت خاطرات تاریخی راویان، نقد شوند. همانطور که ترکل اشاره میکند، کار او تاریخ نیست، بلکه خاطره است و او نه به دنبال فکت[15]، که در جستجوی حقایق پشت آن است. چنین تمایزاتی به مشکلات نظری جدی منجر میشوند که اصولاً مورخان حرفهای مطرح نکردهاند. همچنین، نقدهای جدی به این تحقیقات وارد است؛ مثل تحقیقات پروفسور ویلیامز[16]، که بهشدت بر اسنادی تکیه دارد که در سالهای آینده دردسترس دیگر محققان برای خوانشهای متفاوت، قرار نخواهد داشت.
از حق نباید گذشت که معدود مورخانی نیز هستند که توجهی جدی به این مسائل داشتهاند. ویلیام کاتلِر[17] از دانشگاه تمپِل، بهطور مشخص به شفاهیکاران درخصوص خیالپردازیهای حافظه هشدار داده است و بهطور مفصل به انتقاد از برخی فرضیات مبنایی در زمینۀ تأثیر محیط فرهنگی و دیگر عوامل بر اعتبار مستندات شفاهی پرداخته است. چارلز موریسی[18]، گولد کُلمن[19] و سُل بِنیسون[20] بارها بر لزوم استانداردهای تحقیقاتی در تاریخ شفاهی تأکید داشته و نقدهای روششناختی جدی نیز مطرح کردهاند.IX
باوجود این هشدارها و پذیرش عمومی، به قول گِرشون لِگمن[21] در نقد فولکلور، تاریخ شفاهی همچنان تا حد زیادی مهجور مانده و به طرح فُرمهای بیاهمیت و نادیدهانگاشتن معنا توسط افرادی مشغول است که دادهها را منتقل میکنند.Xکیفیت مصاحبهها در تاریخ شفاهی بسیار متنوع است؛ حتی یک بررسی شتابزده از اطلاعات موجود در دفتر تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا،[22] که امروزه دردسترس قرار دارد، نیز مؤید این امر است؛ اگرچه دربارۀ این انتقاد تند، باید یادآور شد کلمبیا یکی از معدود مؤسسههایی است که تلاش دارد مصاحبههای خود را دردسترس عموم قرار دهد. مورخان شفاهی کمی ملزم میشوند تحقیقات خود را در معرض نقد عمومی قرار دهند. بسیاری از مصاحبهکنندهها آموزش بسیار کمی دیدهاند و تعداد بسیار زیادی تمایل دارند به «قابل استفاده بودن» قانع باشند. در بسیاری از پروژهها، زمان بسیار کمی را برای تحقیقات مورد نیاز برای آمادهشدن یک مصاحبه اختصاص میدهند. مورخان شفاهی همچنان تمایل به «شتابزده عمل کردن» دارند و بدون صرف ماهها زحمت و غور در اسناد نوشتاری مرتبط، تنها میپرسند چه اتفاقی افتاد؟ از آن بدتر، حامیان آنها نیز اغلب، آنان را به ادامۀ این رویکرد تشویق میکنند. قابل اعتماد بودن محصول چنین تحقیقاتی، با گمانهزنی همراه است.
در این شرایط، مورخ حرفهای در نقد سازنده، حرف زیادی برای گفتن نداشته است. هشت سال پیش، دونالد سوئِین[23] به نیاز به ... توجه بیشتر به مشکلات تاریخ شفاهی از جانب مورخان متعهد اشاره کرد.XI تا کنون تلاش کمی برای پاسخ به این نیاز صورت گرفته است. همانطور که پیش از این ذکر شد مورخان در زمان انجام پروژههای بزرگ تاریخ شفاهی، در زمینۀ تاریخنگاری[24] شفاهی، سؤالات مناسب مطرح نکردهاند. در بیشتر موارد، آنها بهراحتی مسئولیتهای خود را بر عهدۀ دیگران گذاشتهاند و به بهترین نتیجه امیدوار بودهاند و زمانی که نقد یا اظهارنظری داشتهاند، نظر آنها معمولاً برخاسته از یک مقاله یا کتاب مُهمل، توصیفهای ناکافی از استانداردهای آنها در قضاوت و مقابله با فهم دیگر رشتههای علوم اجتماعی و بیمیلی نسبت به آنها بوده است.XII
انتقادهای واردشده به تاریخ شفاهی به سه گروه طبقهبندی میشوند: مصاحبه، استانداردهای تحقیقاتی برای آمادهشدن و پرسشهایی از روششناسی تاریخی. مورخ شفاهی باید قادر باشد بهسادگی با نخستین گروه از این انتقادها مواجه شود؛ زیرا به اندازه کافی کتاب و مطالب علمی گردآوریشده در ارتباط با مصاحبه و فنون طرح سؤال دردسترس علاقمندان قرار دارد.XIII این در حالی است که بسیاری از منابع نوشتاری قادر نیستند مصاحبهکننده را برای ماهیت «اعتراف گرفتن»[25] و یا دیگر واکنشهای شکلگرفته در یک مصاحبه، آماده سازند؛ همانطور که ریچارد سِنِت[26] و جاناتان کوب[27] اشاره میکنند؛XIV در صورتی که مصاحبهکننده آمادگی کامل داشته باشد، میتواند بر این فنون تسلط پیدا کند.
گروه دوم انتقادها به استاندارهای تحقیقاتی مربوط میشود و بر این امر تأکید دارد که مورخین شفاهی باید از بیشترین استانداردهای تحقیقاتی و آموزشی برخوردار باشند. همۀ مورخین با این مشکلات مواجه میشوند و باید راهکارهای مشابهی برای آنها درنظر گرفته شود: منابع باید بررسی شوند، اسناد و مدارک باید تهیه شوند، شواهد باید ارزیابی شوند. از این نظر، مصاحبه در تاریخ شفاهی، تفاوت چشمگیری با روشهای پژوهشی در دیگر انواع تحقیقات تاریخی ندارد. تنها راهحل این است که مورخ دربارۀ منابع اطلاعاتی خود از قضاوت شخصی نیز استفاده کند.XVدر این راستا، مورخانی که برای نقد یک پژوهش در حوزۀ تاریخ شفاهی دعوت میشوند، باید به نقد مصاحبههای استفادهشده در مستندسازی آن پژوهش توجه ویژه داشته باشند.
نباید بهراحتی از نقدهای واردشده بر روش پژوهش چشمپوشی کرد. زمانی که انتقادهایی قانعکننده مطرح میشوند، دستاندرکاران تاریخ شفاهی با مسائل جدی روبهرو میشوند. اگرچه مورخین، بسیاری از این مسائل را بهطور مشخص مطرح نمیکنند. زمانی که مورخین ادعا میکنند راویان تاریخ شفاهی ازنظر آماری، نمایندۀ کل جمعیت یا یک بخش ویژهای از آن نیستند،XVI با این ادعا مشکل جدیدی را ایجاد میکنند که به مشکل جدیتری منجر میشود. راویان به این دلیل انتخاب نمیشوند که نُرمهای انتزاعی آماری را ارائه دهند؛ بلکه آنها نمونهای از فرآیندهای تاریخیاند؛ بنابراین، انتقادهای مطرحشده، متوجه فهم مورخ از فرآیند تاریخی (برای مثال، برداشت شخصی وی از تاریخ) و ارتباط اطلاعات بهدستآمده با آن فرآیند خاص است. مسئلۀ اصلی، تاریخنگاری است، نه آماری.
مورد دردسرآفرین دیگر در این حرفه، غلبۀ مستندات نوشتاری نسبت به مستندات شفاهی است. استدلال متداول در تاریخ شفاهی، این است که نمیتوان آن را با خاطرات موثق یا گزارش وضعیت موجود یا گزارش شاهد عینی نقلشده در روز واقعه، همردیف قرار داد؛ اما از طرفی هم گفته میشود احتمالاً تاریخ شفاهی باید در ردیفی فراتر از شایعههای رایج قرار گیرد.XVII این انتقاد نهتنها مسئلۀ درستی و نادرستی مستندات نوشتاری را که مورخان با آن مواجهاند، درنظر نمیگیرد، از مکتوبات روبهرشدی که در تحلیل مستندات شفاهی برای اهداف تاریخی استفاده میشوند نیز چشمپوشی میکند.XVIII مفیدبودن هر منبعی به اطلاعاتی بستگی دارد که در جستجوی آنیم یا پرسشهایی است که به دنبال پاسخ آنها میگردیم. میتوان همانند روث فینگان[28] اینطور استدلال کرد که مستندات شفاهی، خصوصیات خاص خود را دارند و نمیتوان آنها را بر مبنای استانداردهای کتبی سنجید.XIXدر برخی موارد، مستندات شفاهی، کاملتر و دقیقتر از مستندات نوشتاریاند؛ زیرا همانطور که افلاطون[29] درخصوص کار هنری بیان میدارد و میتوان آن را به اسناد نوشتاری نیز بسط داد، «فکر میکنید آنها صحبت میکنند، گویی هوشمند هستند؛ اما اگر از آنها سؤال کنید که چه میگویند و بخواهید بیشتر بدانید، آنها تنها یک چیز مشابه را تا ابد تکرار میکنند؛XXبنابراین،انتقادهای واردشده به مستندات شفاهی، اغلب راه خود را گم میکنند؛ زیرا قادر به تشخیص این امر نیستند که برای نقد جدی هر فُرمی، لازم است دقیق دانسته شود چه چیزی ارزیابی میشود.
در نقد تاریخ شفاهی نیز همان معیارهایی باید بهکار روند که در نقد درستی و نادرستی یک خاطره یا بررسی وجود تعصبات فردی یا اجتماعی بهکار میروند.XXIهمه چیز به پرسشهایی بستگی دارد که به دنبال جواب آنها هستیم. یک زبانشناس که دربارۀ دامنۀ زبانشناختی، بستر[30] و سبک زبان آمریکاییهای بومی تحقیق میکند، نسبت به یک مورخ، با نوع متفاوتی از درستی و نادرستی سر و کار دارد.XXII قطعاً همانطور که کاتلر اظهار میدارد یک مصاحبهکنندۀ دقیق سعی میکند بر این مشکلات فائق آید. با وجود این، باید دانست استفاده از اطلاعات در تاریخ به پرسشهای مرسوم مورخان محدود نمیشود.XXIII
هرچقدر هم که این پرسشها بااهمیت باشند، باز هم به «روش پژوهش» میپردازند و پاسخ به آنها تا حد زیادی وابسته به یک «چارچوب مرجع»[31] نظری است و اینجاست که فقدان یک تحلیل جدی از مصاحبههای تاریخ شفاهی، تأثیرات زیانباری برجای میگذارد. شرایط تأثربرانگیز دانش نظری ما دربارۀ تاریخ شفاهی و نبود تلاشهای جدی در پرداختن به اینکه یک مصاحبۀ شفاهی دقیقاً چیست یا باید باشد، چگونه باید تحلیل شود و برای چه اهدافی، وضعیتی را رقم زده است که در آن، تلاشها بیپایان و بدون هدف یا معنا هستند؛ درنتیجه، تاریخ شفاهی هنوز به ابزاری برای بررسی جدی فرهنگ تبدیل نشده و بهمنزلۀ جنبشی بیهدف، با همۀ مشکلات پیش رویش ادامه یافته است.
کاتلر، بنیسون، ستوتن لیند[32] و جِس لِمیش[33] به تشریح دو مورد از مهمترین مجادلهها بر سر ماهیت تاریخ شفاهی، پرداختهاند. با توجه به اینکه هر چهار نفر تلاش داشتهاند به مهمترین نقدهای تاریخنگاری و نظری واردشده به مصاحبهها بپردازند، در این بخش به مسائل مطرحشدۀ آنها اشاره میشود. در مجادلۀ اول، کاتلر استدلال میکند یک مصاحبه در تاریخ شفاهی آنگونه که در شکل نهایی - یک متن پیاده شده[34] - دیده میشود، مانند هر منبع دیگری، داده خام محسوب میشود؛XXIVاما بنیسون معتقد است تاریخ شفاهی یک «خاطرۀ خودنگار - زندگینامهنویسی»[35] است و با اشاره به نقش خلاقانه «مورخ - مصاحبهکننده» آن را «تفسیری اولیه»، برخاسته از تجربهای شخصی در یک زمان خاص قلمداد میکند. به عقیده او، این یک «ترتیب اولیه» است، شروعی برای تفسیر، نه پایان آن.XXV در دومین مجادله، لیند اظهار میدارد تاریخ شفاهی بهنوبۀخود تاریخ است و ضمیر خودآگاه را به تصویر میکشد. او با تأثیر از فرصتهای مغتنمی که تاریخ شفاهی در اختیار «تاریخ ناگفته»[36] قرار میدهد و نیز پویایی مصاحبهها قرار گرفته و همه را به استفادۀ جدید و مبنایی از تاریخ شفاهی دعوت کرده است. در پاسخ، لمیش دیدگاهی سنتیتر دربارۀ مصاحبههای تاریخ شفاهی دارد و آنها را اَسنادی محدود میداند که مبنای پیوند تاریخی جدیدی را تشکیل میدهند.XXVI
البته هیچیک از این مباحث، تا کنون به اصلاحات جدی در تفکر دربارۀ تاریخ شفاهی بین مورخان یا دیگر فعالان در این حرفه منجر نشده است. همچنین، هر دو مبحث بر محوریت فرضیاتی بحثبرانگیز شکل گرفتهاند؛ فرضیاتی که تا کنون به چالش کشیده نشدهاند.
کاتلر و لمیش، مصاحبههای تاریخ شفاهی را جزو منابع و اسناد محسوب میکنند؛ اما به نظر میرسد آنها این مصاحبهها را که به نوعی مستندات شفاهیاند، با منابع دستنویس کتبی اشتباه گرفتهاند. مصاحبههای تاریخ شفاهی، برخلاف منابع سنتی، خوب یا بد، با دخالت فعال مورخ تهیه میشوند. آنها به ناگزیر یک انتخاب، تفسیر و ترتیب تاریخیِ از قبل تعیین شده را با خود حمل میکنند. برخلاف نامه، گزارش، اسناد آرشیوی یا دیگر منابع دستنویس، مصاحبهها بعد از وقوع فکت تاریخی و توسط مورخان خلق میشوند؛ بنابراین، آنها اسنادی بسیار منحصربهفردند.
همچنین، بنیسون و لیند هر دو به نقش فعال «مورخ - مصاحبهکننده» اشاره میکنند؛ اما تحلیلهای آنها چارچوبهای مرجع متفاوتی دارند که البته هر دو به یک اندازه، محدودند. با اینکه تحلیلهای بنیسون از تاریخ شفاهی محکم و خلاقانه است، او همچنان باور ندارد مصاحبهها بهعنوان محصول نهایی در کنار هم کامل میشوند.XXVIIبنیسون هنوز به عقاید خرافی نسبت به مطالعات تاریخی معتقد است و به ما نمیگوید چرا روایت کتبی یک مورخ به همراه پاورقیهای مناسب از مصاحبهای که انجام داده است، ازنظر صحت یا تفسیر در مرتبهای بالاتر از مصاحبه قرار میگیرد. باوجود مزیتهای موجود در زندگینامۀ هوی یی لانگ یا دیگر آثاری که در آنها از تاریخ شفاهی استفاده شده است، اما در درازمدت، مصاحبهها برای محققان بسیار مفیدترند تا متنهایی که بر مبنای آنها نوشته شدهاند.
هرچند دیدگاه لیند بسیار مفید است، متأسفانه با در نظر گرفتن توان مصاحبهها در بیدارکردن ضمیر ناخودآگاه، به نظر میرسد او زمان ارائه را با دادههای ارائهشده اشتباه گرفته است، همینطور تاریخ را بهعنوان فرآیند با تاریخ بهعنوان مطالعات، رشته یا عملِ شناختی. به علاوه، از لحاظ نظری، بین مصاحبه، ضمیر خودآگاه و عرف، شکافهای عمیقی به چشم میخورد که لازم است با جزئیات بیشتری تشریح شوند.
با توجه به مطالب ذکرشده، این مجادلهها و مباحثهها با وجود ارزشمند و روحبخش بودن، کمکی به شروع یک تفکر نظری که تاریخ شفاهی به آن نیاز دارد، نمیکنند. چنین تفکری باید با آن چیزی آغاز شود که در دست داریم: مصاحبه بهعنوان محصول نهایی؛ آنچه هست و آنچه باید باشد؛ زیرا تنها در این قالب است که میتوان دربارۀ اینکه چه نوع اطلاعاتی از مصاحبه دریافت میکنیم، چه چیزی ساختار یک مصاحبه را تشکیل میدهد و مصاحبه چگونه باید هدایت شود، به بحث بنشینیم. در ادامه، مباحثی دربارۀ موارد یادشده آورده شدهاند.
نخستین پرسش مطرحشده قبل از شروع تحلیل به ماهیت «محصول نهایی» بر میگردد، که مورخ شفاهی ازطریق مصاحبه تهیه میکند. به دلایل ذکرشده، محصول نهایی تاریخ شفاهی، یک تکنگاری[37] یا روایت تاریخی نیست که بر مبنای مصاحبه بهعنوان منبع شکل گرفته باشد. ممکن است مصاحبه برای این اهداف نیز استفاده شود؛ اما اغراق در مباهات به اینکه چه تعداد مورخ از کار ما در آثار خود استفاده کردهاند، نباید مانع از درک این واقعیت شود که تمرکز تاریخ شفاهی این است که تا حد امکان یک مصاحبه را بهصورت کامل ضبط کند؛ مصاحبهای که در خود، سیستم ساختاری مربوط به خودش را جای میدهد، نه سیستمی برخاسته از قواعد کوتهبینانۀ تاریخ کتبی.
اگر موضوع این است و من بهشدت معتقدم که هست، باید تلاش شود فُرم کاملشدۀ یک مصاحبه با جزئیات کامل تعریف شود. بنا به دلایلی که پروفسور تِدلاک[38] شرح داده است، فرم نهایی یک مصاحبه، متن پیادهشده نیست؛ هر چقدر هم که به زیبایی تایپ یا نمایهگذاری شده باشد. همچنین، بهغیر از موارد بسیار محدود، یک نوار هم نیست؛ زیرا نوار تنها یک بازتولید ساده از ساختارها و الگوهای صوتی (یا صوتی - تصویری) است که در پشت آن، روابط انسانی وجود دارد.
با در نظر گرفتن مشارکت فعال مورخ - مصاحبهکننده، حتی اگر این مشارکت تنها در حد اشارهکردن یا ایرادگرفتن باشد و با توجه به منطق موجود در ارتباط کلامی، مصاحبه تنها میتواند روایتی مکالمهای توصیف شود؛ مکالمهای به دلیل رابطه بین مصاحبهکننده و راوی؛ و روایی به دلیل شکل ارائۀ آن، یعنی نقلکردن داستان.XXVIII
اگرچه ممکن است برخی از این روایتها به شکل داستانهایی گاهشمارانه از خاطرات شخصی دربارۀ وقایع باشند، خود - زندگینامه، زندگینامه یا خاطرهنویسی محسوب نمیشوند.XXIXمکالمههای ضبطشده از تاریخ شفاهی، فعالیتهایی مشترکاند که با دیدگاههای تاریخی هر دو شرکتکننده، ساخته و پرداخته میشوند. همانطور که پروفسور جان وانسینا[39] پیش از این، طی مکالمهای دربارۀ زندگینامه مالکوم ایکس[40] از الکس هیلی[41] اشاره کرد که آنها واقعاً زندگینامه نیستند. ساختار یک روایت، هرچه باشد، محصولی که تولید میکنیم، یک روایت شفاهی است و تنها با فهم روابط متعدد درون این ساختار است که میتوان آن را درک کرد.XXX
در یک مصاحبۀ تاریخ شفاهی (گفتگو) سه نوع رابطه وجود دارد: یک رابطه داخلی و دو رابطه خارجی.XXXIنوع اول، عناصر، کلمات یا نشانههای موجود در مصاحبه را با هم پیوند میدهد، کلمات را به یکدیگر ربط میدهد تا یک کل را بسازد. این یک ساختار ادبی، دستورزبانی و زبانشناختی از مصاحبه است و در صورت خوانش درست، یکی از جالب توجهترین روشهای تحلیل در تاریخ شفاهی را ارائه میدهد. XXXII
دومین نوع رابطه، با تعامل بین مصاحبهکننده و راوی شکل میگیرد. همانطور که روانشناسان، جامعهشناسان، بهویژه آنهایی که مانند اِروین گافمن[42] به تعامل در گروههای کوچک توجه دارند، نشان دادهاند، این روابط بهشدت ساختمند[43] هستند و در صورتی که بهدرستی تحلیل شوند، میتوانند به فهم ما از اینکه دقیقاً چه نوع ارتباطی در مصاحبه شکل میگیرد و چه معنایی در مصاحبه منتقل میشود، ابعادی گسترده اضافه کنند.XXXIII وجوهی از مصاحبه که بهعنوان «برونداد»[44] طبقهبندی میشوند، مشمول این نوع رابطهاند. با توجه به اینکه مصاحبه همانند یافتههای کتابخانهای یعنی بهتنهایی و درنتیجۀ یک کنش فکری تولید نمیشود، نمیتواند از شرایط مربوط به روش تولید خود، که بهضرورت به شکل مشارکت مخاطب و مواجهۀ چهرهبهچهره است، فارغ باشد.XXXIV بهمنظور واکاوی درست یک مصاحبه بهعنوان روایت کلامی، لازم است تحلیلهای مربوط به روابط اجتماعی و روانشناختی بین شرکتکنندهها و مقتضیات آن موقعیت را با تحلیلهای تاریخی خود درآمیزیم.
نوع سوم رابطۀ موجود در مصاحبه، انتزاعیتر است. این نوع رابطه، کمتر مطالعه شده و از تعریفشدن سر باز زده است؛ اگرچه برای مورخان اهمیت بیشتری دارد. زمانی که با فردی مصاحبه میشود، او نهتنها با خود و مصاحبهکننده صحبت میکند، بهواسطۀ مصاحبهکننده، با جامعهای بزرگتر و تاریخ آن جامعه نیز گفتگو میکند. این مکالمهای است که به سختی ماهیت دقیق آن تعریف میشود. چنین مینماید که دو رابطه در یک رابطه جای گرفتهاند؛ یکی بین راوی و مورخ و دیگری بین راوی و خودآگاهی تاریخی او.
مورخ، نخستین رابطۀ مذکور را تا حد زیادی تولید میکند؛ زیرا این، حس کنجکاوی مورخ است که هم پرسشها و هم تفسیرها به دنبال تصدیق آناند. تا کنون در بسیاری از موارد، راوی به گونهای عمل کرده است که گویی دیدگاههای او نسبت به فرآیندهای تاریخی، واقعیت محضاند؛ یعنی آنها را بهطور کامل بررسی نمیکند؛ مگر زمانی که توسط مورخ متوجه لزوم این امر شود؛XXXVبنابراین، رابطهای که شکل میگیرد، هم «نسبی» است و هم «موازی»[45]. نسبی است چون دیدگاههای راوی نسبت به تاریخ (کاربرد آن، ساختار آن، روابط عِلی – معلولی در آن و ...)، تنها در ارتباط با دیدگاههای مورخ در این زمینه، تکامل مییابد و در عین حال، طراحی سؤالات (ساختار مصاحبه) مورخ نیز بهنوبۀخود با پاسخهای راوی کاملتر میشود؛ بنابراین، هر یک از این دیدگاهها، معیاری مرجع برای دیگری محسوب میشود. همچنین، این رابطه، موازی یا همعرض است؛ بدین معنا که زمانی که درنهایت شکل گرفت، سؤالات، چه مطرح شده باشند چه نه، به همراه پاسخهای دادهشده، دیدگاهی تاریخی را شکل میدهند که «همعرض» و «مستقل از» دیدگاه مورخ است.
رابطۀ دوم، یعنی رابطۀ راوی با دیدگاهی که او نسبت به تاریخ جامعۀ خود دارد؛ احتمالاً شفافترین وجهۀ توصیفشده از مصاحبه بوده و در عین حال، فهم آن نسبت به دیگر وجههها با مشکلات بیشتری همراه است؛ زیرا این رابطه، تنها بخشی از یک ساختارِ شناختی و دیدگاه فرهنگی بسیار گسترده است و تحلیل آن، نوع بسیار خاصی از خوانش را میطلبد. در خوانش صحیح یک روایت، برای شناسایی این رابطه و دیدگاه فرهنگی مرتبط با آن، لازم است مشابه با خوانشی ژاک لاکان[46] از فروید[47] یا لوئی آلتوسر از مارکسXXXVI عمل شود؛ نوعی خوانش که آلتوسر آن را نشانه یا «سیمپتوماتیک»[48] مینامد.
اگرچه تعداد کمی از مورخان یا راویان هستند که روایت یا تحلیل آنها به اندازۀ تحلیلهای فروید یا مارکس، غنی، پیچیده یا به لحاظ نظری ماهرانه باشد، مصاحبههای ما بسیار پیچیدهتر از آناند که تصور میشود. اگر این مصاحبهها بهطور صحیح خوانش شوند، قطعاً لایههایی پنهان از گفتمان مدنظر را بر ما آشکار خواهند ساخت. هدف از خوانش نشانهمند، یافتن این لایههای پنهان است. XXXVIIدر صورتی که یک مصاحبه را بارها و بارها بخوانیم (یا به دقت گوش کنیم)، نه فقط برای آگاهی از فکتها و تفسیرها، بلکه همانطور که آلتوسر پیشنهاد میدهد، برای درک هشیاری و غفلت، تلفیق رویا و واقعیت، و بهویژه برای پاسخ سؤالاتی که هرگز مطرح نشدند، میتوان «نگرش» آن مصاحبه را (به یاری نشانهها) شناسایی و تعریف کرد.
در این نگرش - بستری ایدئولوژیک یا نظری که در آن میتوان واژهها و عبارات و حضورداشتن یا نداشتن مسائل و مفاهیمی خاص را یافت XXXVIII- است که ما تلفیقی از همۀ روبط ساختاری متعدد در مصاحبه، به همراه رابطۀ خاص یک فرد با نگاه او به تاریخ را مییابیم. بحث ما تنها یک جهانبینی ساده نیست؛ بلکه عرصهای ساختاری است که در آن، انسانها در تاریخ خود زندگی میکنند؛ عرصهای که راهنمای عمل و کنش آنهاست. در این نگرش، نگاه به تاریخ نقشی کلیدی دارد و ابزاری حیاتی برای تحلیل در اختیار مورخ شفاهی قرار میدهد.
وارن سوسمن[49] در یکی از عمیقترین و مهمترین مقالات در تاریخنگاری آمریکا، بهخوبی نشان میدهد چگونه ایدۀ تاریخ، انواع مطالعات تاریخی و رویکردهای متعدد نسبت به تاریخ، نقشی عمده در فرهنگ ایفا میکنند - چه این نقش بهدرستی شناخته شود و چه نشود. سوسمن معتقد است آنچه ما جهانبینی ]جایگزین نگرش[ مینامیم، همواره نگاهی کم و بیش ویژه به ماهیت تاریخ دارد و رویکردهای مختلف نسبت به گذشته غالباً به فکتهایی تبدیل میشوند که پیامدهایی عمیق برای فرهنگ دارند.XXXIV
سوسمن اشاره میکند ایدۀ تاریخ، به نوعی خاص از سازماندهی فرهنگی و اجتماعی تعلق دارد که در آن باید نظم اجتماعی را تشریح و توجیه کرد. به باور او، این تاریخ است که میتواند بهطور منطقی منشأ، ماهیت و عملکرد نهادهای مختلف و تعامل آنها با یکدیگر را تعبیر کند. بهنظر میرسد تاریخ قادر باشد مسیر حرکت یک جامعۀ پویا را نشان دهد. تاریخ، نظم را از دل پیامدهای آشفته، بیرون میکشد.XL
سوسمن در تاریخ که در انحصار هیچ فرد یا گروه خاصی نیست، با جوامعی که در آنها «افسانه» غلبه مییابد، به مقابله میپردازد؛ جوامعی که در آنها جهانبینی تحتالشعاع افسانههایی قرار میگیرد که عمیقاً مردم به آنها باور دارند و حکایتکردن آنها حق انحصاری طبقۀ خاصی از جامعه است: مبلغان مذهبی.XLIافسانه، با رویایی آرمانی، ماهیتی مقدس و توانایی در پاسخدهی به جهل، شک یا بیایمانی، بهعنوان عنصری منسجم در جامعه عمل میکند؛ اما تاریخ برخلاف افسانه، گذشته را تشریح میکند تا راههای تغییرِ آینده را ارائه دهد و بهمنزلۀ مبنای فلسفۀ سیاسی عمل کند؛ بنابراین، به ابزاری ایدئولوژیک برای تغییر نظم اجتماعی تبدیل میشود. با وجود اینکه هر نوع جهانبینی، پیامدهایی را به دنبال دارد، این تاریخ است که در ایدئولوژیکترین شکل خود، طرحی را برای کنش اجتماعی ارائه میدهد.
همانطور که سوسمن اشاره دارد نگاه تاریخی به گذشته، جایگزین نگاه افسانهای نمیشود؛ بلکه در جوامع تاریخی این دو با هم در حال کشمکش بودهاند و با تلفیق و تعامل با یکدیگر، رویکردهای متفاوت تاریخی را تولید میکنند. به اعتقاد او، این رویکردها در تاریخنگاری آمریکا میتواند پایه و اساس شناخت تفکر تاریخی را شکل دهد؛ XLIIشناختی که بهنوبۀخود به معیار دقیقی برای سنجش تمایل به «همبستگی اجتماعی»[50] یا جداسازی فرهنگی و شاخصی برای تواناییداشتن یا نداشتن نهادهای آن جامعه در ارتقای دیدگاه فرهنگی تودههای مردم تبدیل میشود.
همه این موارد برای مورخ اهمیت دارد؛ بهویژه برای مورخ شفاهی؛ زیرا او را قادر میسازد در مصاحبههای خود بر عناصر کلیدی در تفکرِ شناختی در فرهنگی که با آن سر و کار دارد، تمرکز کند؛ بنابراین، میتواند ایده تاریخ و ارتباط آن با افسانه و ایدئولوژی را بهعنوان محور اصلی مصاحبه خود استفاده کند تا به نگرش عمیقتری از راوی دست یابد؛ اگرچه ابتدا باید نقش حیاتی ایدئولوژی در جامعۀ مدرن را بشناسد و روشی را برای تحلیل ساختار و عملکرد ایدئولوژی ارائه دهد.
ایدئولوژی فراتر از یک برنامۀ سیاسی ساده است. براساس مباحثی که سوسمن از ایدئولوژی مطرح میکند و تعریفی که آلتوسر از آن ارائه میدهد، این ایدئولوژی است که ساختار ضمیرخودآگاه افراد و درک آنها از رابطه خود با شرایط موجود را تشکیل میدهد و این ایدئولوژی است که کنشها و رفتارهای آنها را در خانواده، کلیسا، اتحادیههای صنفی، سیستمهای ارتباطی و نیز نوع رفتار و مسلک آنها را کنترل میکند. ایدئولوژی، مبنای درک روابط در یک جامعۀ طبقهمحور است؛XLIIIبنابراین، ایدئولوژی برای فهم الگوهای رفتاری برخاسته از فرهنگ، بسیار ضروری است.
کلید درک عملکرد ایدئولوژی، در مفهوم «سلطهگری»[51]، آنگونه که آنتونیو گرامسکی[52] ارائه میدهد، نهفته است؛XLIV زیرا ازطریق سلطهگری - وفاداری خودجوش که یک گروه اجتماعی غالب، بهواسطۀ جایگاه فکری خود و عملکرد موفقتر در تولید، از سوی جامعه دریافت میکند XLV – است که ایدئولوژی اهمیت خود را بهعنوان سازوکار قانون طبقاتی به دست میآورد و در باورهای جمعی تجلی مییابد.XLVIبهواسطۀ داشتن تعریفی گسترده از ایدئولوژی، فهم درست از نظریۀ سلطهگری و محدودیتهای آن و نیز نقشی که دیدگاه تغییر تاریخی در توسعۀ ایدئولوژی ایفا میکند، مورخ شفاهی قادر میشود تحلیلهای خود از سه دسته روابط موجود در یک مصاحبه را با هم تلفیق دهد؛ زیرا ساختار فرازبانی یا اجتماعی و الگوهای رفتاری و تئوری تاریخ، همگی در مفهوم ایدئولوژی با هم یکی میشوند.
آلیس کِسلر هریس[53] از تجربیات خود در مصاحبه با زنانی که به آمریکا مهاجرت کرده بودند و تناقض بین رفتارهای آنان در خانوادههای خود و بحث بر سر تغییر الگوهای خانواگی گفته است. در لایۀ زیرین این تناقض، ساختاری عمیقتر از شناخت تاریخی نهفته است که ضرورت پیشبُرد تاریخ و مشارکت مهاجرین را در آن نشان میدهد؛ بنابراین، تاریخ و افسانه در یک دیدگاه پویا از زندگی با هم ترکیب شدهاند. اگر این دیدگاه بهدرستی تحلیل شود، بسیاری از تنشهای زندگی مهاجرین در آمریکا را تشریح میکند. در این موارد، برای تشریح بستر ایدئولوژیک حاکم بر مصاحبه، لازم است تمرکز مصاحبه بر سؤالاتی قرار داده شود که ازطریق آنها، راوی از دیدگاههای خود دربارۀ تغییر تاریخی، روابط علّی، تکامل نهادها و نیز نحوه شکلگیری گذشته و پیشبینی آینده بگوید. با این عمل، همچنین، میتوان فهمید راویان چگونه و تا چه اندازه دیدگاه سلطهگری آن فرهنگ را پذیرفتهاند.
بهطور قطع، چنین بهرهای از ایدۀ تاریخ برای درک ایدئولوژی و درنتیجه، درک پویایی تاریخ یک فرهنگ، به تاریخ شفاهی محدود نمیشود؛ اما روشهای منحصربهفرد در تاریخ شفاهی، این فرآیند را در ساختاربندی و تحلیل مصاحبهها بسیار مفید میسازند.
تاریخ شفاهی، تقریباً تنها نوع تاریخنگاری است که بهشدت به مطالعات میدانی وابسته است؛ این بدان معناست که نهتنها میتوانیم بارها و بارها به منابع خود رجوع کنیم و از آنها بخواهیم بیشتر به ما بگویند، بلکه میتوانیم تنوع دیدگاههای تاریخی را با جزئیات بسیار بیشتر و در بحبوحۀ تغییرات بنیادین در شرایط تاریخی بررسی کنیم. درواقع، درست همانند موردی که پیش از این اشاره شد، تجربۀ مصاحبهگری تناقض بین ایدئولوژی، افسانه و حقیقت را آشکار میسازد. با مشاهده و درک دقیق این تجربه، میتوانیم به فهم تاریخی خود که هرگز در متن پیادهشده ظاهر نمیشود، عمق ببخشیم.
همچنین، مستندات تاریخ شفاهی، برخلاف دیگر حوزههای تاریخنگاری، در قالب صدا، تصویر و متن پیاده شدهاند؛ در صورتی که این مستندات با دقت، تهیه و نشانههای آن خوانش شوند، مطالعات تاریخی از ابزار تحلیلی قدرتمندی نسبت به شاخههای پیشرفتهتر علوم ازقبیل زبانشناسی و انسانشناسی بهرهمند خواهند شد. از لحاظ نظری، اسناد تاریخی از این دست میتوانند تحت تأثیر تحلیلهای مشابه از دیگر مصاحبهها در تخصصهای دیگر قرار گیرند.
در این راستا، به تعریفی وسیعتر و عامتر از شناخت تاریخی نیاز داریم؛ زیرا بدون بستری گسترده برای جمعآوری اطلاعات و زوایای مختلف مصاحبه - زبانشناختی، نمایشی و شناختی - این ساختارها با هم ترکیب نمیشوند و نهتنها احتمال دارد دربارۀ آنچه حین مصاحبه رخ میدهد دچار سوءتفاهم شویم، بلکه ممکن است این سوءتفاهم دربارۀ اینکه چه چیزی و چرا گفته میشود نیز رخ دهد. این تنها یک بستر وسیعتر است که باعث میشود اطلاعات بدون هیچ ابهامی در یک مصاحبه منتقل شوند.
اگر ما راوی را حامل فرهنگ و صاحب نگاهی خاص به گذشته ندانیم، خواه این نگاه به گذشته، بخشی از یک ایدئولوژی سلطهگری باشد، خواه در تضاد با آن، یا ترکیبی از افسانه و ایدئولوژی، یا حتی یک تاریخ مستور، در هر صورت چون این اطلاعات باید ساخته و پرداخته شوند، ناگزیر نگاه خود به گذشته را به راوی القا خواهیم کرد. این چیزی است که ما نمیخواهیم رخ دهد. هدف ما این است که راوی از نگرش و ایدئولوژی خود بگوید تا بستر فرهنگی که در آن اطلاعات منتقل میشوند، آشکار شود و یک داستان شخصی به روایتی فرهنگی تبدیل شود؛ درنتیجه، درک کاملتری از اتفاقات گذشته به دست آید. با وجود اینکه این هدف تنها با تبادل دیدگاههای راوی و مصاحبهکننده نسبت به گذشته محقق میشود، دیدگاه ایدئولوژیک مصاحبهکننده نباید بر روایت راوی تأثیر بگذارد.XLVII
تمرکز بر تعامل بین ایدئولوژی و مفاهیم مختلف از تاریخ، اهمیت ویژهای برای مورخ شفاهی دارد؛ زیرا این روش پژوهش، او را از دیگر محققان مطالعات میدانی که از مصاحبه استفاده میکنند، ازقبیل روانشناسان، انسانشناسان و متخصصان فولکلور متمایز میسازد. ما بهعنوان مورخ آموزش دیدهایم تنوع تفکر تاریخی و بستر فرهنگی آنها را درک و تحلیل کنیم و بنابراین، انجام مصاحبه در تاریخ شفاهی، تعمیمدادن همان آموزشها به مطالعات میدانی است.XLVIII
این نوع نگاه به نقش ایدئولوژی در یکیکردن عناصر مختلف ساختاری در مصاحبه، مورخان شفاهی را قادر میسازد تا مسئلۀ آزاردهندۀ حافظۀ تاریخی را حلوفصل کنند. مشکل ما بهعنوان کسی که مصاحبههای جامع و گستردهای انجام داده است، بهجز مواردی معدود، مسئلۀ فراموشی نیست؛ بلکه مواجهشدن با حجم زیادی از خاطرهها است که بیوقفه و بدون ارتباط با موضوع، ما را در بر میگیرند.XLIX اگر ما خاطره را یکی از اَشکال شناخت تاریخی بدانیم و مصاحبهها را از این منظر بررسی کنیم، میتوانیم به لایههای شناختی عمیقتری دست پیدا کنیم. لایههایی که این فورانِ بهظاهر نامنظم از کلمات را ساماندهی میکنند. در این شرایط، قادر خواهیم بود پرسشگری خود و پاسخدهی دیگران را به سَمت یک مصاحبۀ کامل هدایت کنیم.
و بالاخره، ما بهعنوان فعال در مطالعات میدانی، باید این دیدگاه را حفظ کنیم که در جمعآوری اطلاعات، روشهایی بیش از همه توصیه میشوند که بیشترین مقدار از اطلاعات قابل اعتماد را جمعآوری میکنند؛ یعنی دیدگاهی روشمند از فعالیتهای خلاقانۀ انسان فراهم کنند.Lاین دیدگاه روشمند در بسیاری از موارد، تنها به دست مورخ شفاهی شکل میگیرد؛ زیرا گذشته، هرگز سؤالاتی مربوط به دیدگاه منسجم خود نسبت به جهان - یعنی ایدئولوژی خود و افسانه خود - را مطرح نکرده است.
این دیدگاه نسبت به نقش تاریخ شفاهی - تحقیق دربارۀ ماتریس ایدئولوژی و افسانه در فرهنگ یک جامعه ازطریق توسعۀ ایدۀ تاریخ - نباید اینطور برداشت شود که مورخ شفاهی آزاد است اسناد نوشتاری از فکتها و وقایع را نادیده بگیرد؛ بلکه او باید توان بالقوۀ کار خود را تشخیص دهد و آنقدر آن را جدی بگیرد که از آن حتی بیشتر از دادههای اولیه استفاده کند. به گفتۀ هنری گلاسی[54]، اگر قرار است تاریخ شفاهی در یک انقلاب نظریهپردازی در طول تاریخ و در بهبود فهم آنچه انسانها واقعاً در گذشته انجام دادند، شرکت داشته باشد، نظریه و عمل جدی به آن، ضروریاند.LI
بر اساس مباحث مطرحشده در این مقاله، مؤلف سعی داشته است نقاط قوت و ضعف تاریخ شفاهی را بهعنوان یکی از روشهای بهروز مطالعات تاریخی برشمرد. یکی از نقاط قوتی که به آن اشاره شده، توسعه و پیشرفت این حوزۀ مطالعاتی در سالهای اخیر است. به گفتۀ مؤلف، در یک دهه اخیر، پروژههای مطالعاتی در حوزۀ تاریخ شفاهی رو به افزایش بوده است؛ با این حال، او معتقد است این حوزه هنوز نتوانسته است اعتماد مورخان رسمی را آنطور که باید، به خود جلب کند. برخی از مورخان اگرچه ممکن است در پارهای از تحقیقات خود از نتایج بهدستآمده از پروژههای تاریخ شفاهی استفاده کنند، تمایلی به مبنا قرار دادن این نتایج در تحقیقات خود ندارند و فقط بهعنوان مکمل اطلاعات خود از آن بهره میبرند.
البته مؤلف اشاره میکند نقاط ضعف دیدهشده در پروژههای تاریخ شفاهی، در تقویت این بیاعتمادی بیتأثیر نبودهاند؛ نقاط ضعفی ازقبیل: طرحنشدن پرسشها و بستۀ پرسشی مناسب در مصاحبه، آموزشندیدن مصاحبهکنندهها، ناکافیبودن تحقیقات قبل از مصاحبه و شتابزده عمل کردن مورخان شفاهی. این معایب، انتقادهایی را از سوی مورخان به همراه داشته است که در سه گروه طبقهبندی میشوند: انتقاد به مصاحبهها، انتقاد به تحقیقات پیش از مصاحبه، انتقاد به روش تحقیق. بر اساس این، باید گفت تاریخ شفاهی هنوز به جایگاهی شایسته، دست پیدا نکرده است و برای دستیافتن به اعتبارمندی لازم در گفتمان مطالعات تاریخی، هنوز راه درازی در پیش روی خود دارد.
در ادامۀ مقاله، مؤلف به وجود سه نوع رابطه، یک رابطه داخلی و دو رابطه خارجی، در مصاحبه اشاره میکند. رابطه اول، ساختار ادبی، دستورزبانی و زبانشناختی در مصاحبه است؛ دومین رابطه، با تعامل بین مصاحبهکننده و راوی شکل میگیرد و رابطه سوم، ارتباط انتزاعی بین راوی و تاریخ و فرهنگ خود است.
همچنین، مؤلف به چند نمونه از تفاوتهای تاریخ شفاهی با دیگر مطالعات تاریخی اشاره دارد؛ ازجمله اینکه تاریخ شفاهی، تقریباً تنها نوع تاریخنگاری است که بهشدت به مطالعات میدانی وابسته است یا مستندات تاریخ شفاهی؛ برخلاف دیگر حوزههای تاریخنگاری، در قالب صدا، تصویر و متن پیاده شده است. افزون بر این، توصیۀ مؤلف به مورخان شفاهی این است که از قرارگرفتن در گفتمان ایدئولوژی و نیز القای ایدئولوژی، نگرش و نقطهنظرات خود به راوی خودداری کنند و اجازه دهند او در طول مصاحبه، نگرش و ایدئولوژیِ برخاسته از فرهنگ و تاریخ جامعۀ خویش را عرضه کند.
این مقاله حاوی اصطلاحات فنی - تخصصی بسیاری است که در حیطۀ تاریخ شفاهی کموبیش کاربست دارند. با توجه به متن میتوان گفت ادبیات تخصصی تاریخ شفاهی در گفتمان پژوهشهای تاریخی خط و مرزهایی ترسیم کرده است که نمایی از حرفهایشدن آن را به نمایش میگذارد. بر اساس این، آشنایی با چنین ادبیاتی دربردارندۀ نوعی انتقال و تعاطی ادبی برونمرزی در راستای ارتقای تولیدات و ادبیات بومی است.
[1] Grounded Theory
[2] Process
[3] Oral Testimony
[4] Interviewee
[5] Oral History
[6] American Historical Association
[7] Hard Times
[8] Studs Terkel
[9] T.Harry Williams’ biography
[10] Huey Long
[11] Michael Frisch
[12] Clio
[13] Professor Garraty
[14] Professor Cantor
[15] Fact
[16] Professor William
[17] William Cutler
[18] Charles Morrissey
[19] Gould Colman
[20] Saul Benison
[21] Gershon Legman
[22] Columbia University Oral History Office
[23] Donald Swain
[24] Historiography
[25] Confessional
[26] Richard Sennett
[27] Jonathan Cobb
[28] Ruth Finnegan
[29]Plato
[30]Context
[31] Frames of Reference
[32] Staughton Lynd
[33] Jesse Lemisch
[34] Transcript
[35] Autobiographical Memoir
[36] Inarticulate
[37] Monograpg
[38] Professor Tedlock
[39] Professor Jan Vansina
[40] Autobiography of Malcolm X
[41] Alex Haley
[42] Erving Goffman
[43] Structured
[44] Performance
[45] Equivalent
[46] Jacques Lacan
[47] Freud
[48] Symptomatic
[49] Warren Susman
[50] Social Integration
[51] Hegemony
[52] Antonio Gramsci
[53] Alice Kessler Harris
[54] Henry Glassie