What Makes Oral History Different

Document Type : Original Article

Author

Department of History, Faculty of Literature and Humanties, University of Isfahan, Isfahan, Iran

Abstract

As a specialized resource in oral history discourse, “The Oral History Reader” has been published by Routledge in 1998, simultaneously in England, USA and Canada, then republished in 2003 and 2015. Being authored by specialist researchers, the articles included in this book discuss some issues in oral history such as: oral history development, methods of interview, position of oral history in contemporary historiography as well as stand for oral history projects.
This article, the 6th from the whole 39 ones in the book, presents some important new researches in oral history discourse, precious enough to be translated. The article practices comparative analyses between oral and traditional methods of historiography from different points of view including: quality and quantity of the resources, objectivity in reproducing the events, and target issues. The comparison aims to clarify the distinction between the two methods in order to gain a better understanding of oral history.

Keywords


مقدمه

یک توهم، فضای دانشگاهی را تسخیر کرده است: توهم تاریخ شفاهی. انجمن متفکران ایتالیا که همواره نسبت به اخبار خارجی بدگمان است - با وجود اینکه پیوسته از "یافته‌های خارجی" استقبال می‌کند - سعی در محدودکردن تاریخ شفاهی دارد؛ بدون اینکه بداند تاریخ شفاهی چیست و چگونه به کار گرفته می‌شود. رویۀ به کار گرفته شده در این اقدام، متهم‌ساختن تاریخ شفاهی به ادعاهایی است که مصداق ندارد، تا با رد آنها خاطر همگان را آسوده کند؛ برای نمونه، La Repubblica علمی‌ترین و بین‌المللی‌ترین روزنامۀ ایتالیا، توضیحات «مردم معمولی[1]» و «تاریخ شفاهی» را که از آن انتظار می‌رود «وقایع از زبان خود سخن بگویند»، حذف کرد؛ بدون توجه به اینکه این نه «وقایع»، بلکه «انسان‌ها» هستند که تاریخ شفاهی انتظار دارد «از زبان خود سخن بگویند» (اگرچه اغلب، انسان هم بیشتر از یک "واقعه" در نظر گرفته نمی‌شود).I

به نظر می‌رسد این نگرانی وجود دارد که هرگاه موانع از سر راه شفاهیت[2] برداشته شوند، نوشتن (و به تبع آن عقلانیت) از بین خواهد رفت؛ گویی سیلابی سهمگین و کنترل‌ناپذیر آن را شسته و با خود خواهد برد؛ اما این دیدگاه، ما را از این حقیقت غافل می‌سازد که هراس ما از نوشتن، به درک ما از زبان و ایجاد ارتباط لطمه زده است؛ تا آنجا که ما دیگر نه شفاهیت را درک می‌کنیم و نه ماهیت نوشتن را. درحقیقت، منابع شفاهی و کتبی، دو «پیشامد ناسازگار[3]» نیستند. آنها علاوه بر مشخصه‌های منحصربه‌فرد خود، دارای نقاط مشترکی‌اند و هر کدام کارکردهای خاص خود را دارند (یا در یک موقعیت خاص، یکی عملکرد بهتری نسبت به دیگری دارد). بر اساس این، هر یک از آنها ابزار متفاوت و خاص خود را برای تفسیر می‌طلبد؛ اما کم بهادادن یا بهادادن بیش از حد به منابع شفاهی، هر دو به حذف برخی ازکارکردهای آن‌ منجر و باعث می‌شود این منابع، تنها صحه‌ای بر منابع کتبی سنتی یا درمانی خیالی برای همۀ آلام‌اند. این مقاله تلاش دارد تفاوت‌های ذاتی تاریخ شفاهی و درنتیجه، کاربردهای خاص آن را ارائه دهد.

 

هدف

در این مقاله، به تفاوت‌ها و تمایزات موجود بین دو سبک تاریخ‌نگاری سنتی و شفاهی پرداخته می‌شود. شناخت این تفاوت‌ها به درک بهتر و روشن‌تری از تاریخ‌نگاری شفاهی منجر خواهد شد.

 

شفاهیت منابع شفاهی

منابع شفاهی، منابعی «شفاهی»‌اند. محققان اقرار می‌کنند یک نوار ضبط‌شده، سندی واقعی محسوب می‌شود؛ اما تقریباً همۀ آنها ترجیح می‌دهند متون نوشتاری[4] را مبنای کار خود قرار ‌دهند و تنها این متون‌اند که منتشر می‌شوند.II گاه حتی نوارهای ضبط‌شده، امحا نیز می‌شوند: نمادی از نابودی کلام.

پیاده‌سازی[5]، یک ماهیت شنیداری را به دیداری تبدیل می‌کند؛ این فرآیند ناگزیر از اعمال تغییر و تفسیر است. تنها به تجربه می‌توان تفاوت اثربخشی صدای ضبط‌شده را در مقایسه با متن پیاده‌شده – به‌عنوان نمونه در کلاس درس - درک کرد. به همین دلیل، معتقدم لزومی ندارد وقت زیادی صرف تحقیق دربارۀ روش‌های نوین پیاده‌سازی شود. اگر از یک متن پیاده‌شده انتظار برود در اهداف علمی جایگزین نوار شود، درست مانند این است که یک متن ترجمه‌شده، نقد ادبی شود. ادبی‌ترین ترجمه، به‌ندرت بهترین است و ترجمۀ کاملاً وفادار به متن اصلی نیز تاحدی دستخوش تغییر می‌شود. این امر دربارۀ پیاده‌سازی منابع شفاهی هم صادق است.

نادیده‌انگاشتن شفاهیت منابع شفاهی، تأثیرات سوئی بر «نظریۀ تفسیری[6]» خواهد داشت. نخستین وجه شایان توجه، «خاستگاه» است: منابع شفاهی، اطلاعاتی دربارۀ افراد یا گروههای اجتماعی عام در اختیار ما قرار می‌دهند که تاریخ آنها نوشته نشده یا تحریف شده است. وجه دوم، «محتوا» است: زندگی روزمره و فرهنگ این مردم و گروهها؛ هرچند این موارد، تنها در منابع شفاهی خلاصه نمی‌شوند؛ برای نمونه، نامه‌های افرادی که مهاجرت کرده‌اند نیز خاستگاه و محتوای مشابهی دارند؛ اما قالب نوشتاری دارند. همچنین، پروژه‌های بسیاری در عرصه تاریخ شفاهی، مصاحبه‌هایی را با اعضایی از گروههای اجتماعی ترتیب داده‌اند که از «نوشتن» استفاده می‌کنند و با موضوعاتی سر و کار داشته‌اند که معمولاً دارای آرشیو نوشتاری استانداردند.

بنابراین، دو عنصر خاستگاه و محتوا، برای تمایز بین منابع شفاهی و دیگر منابع استفاده‌شدۀ تاریخ اجتماعی، کفایت لازم را ندارند. بر اساس این، بسیاری از نظریه‌های تاریخ شفاهی همان تئوری‌های تاریخ اجتماعی‌اند.III

به‌منظور یافتن وجه تمایر بین منابع شفاهی و دیگر منابع، قبل از هر چیز لازم است به فُرم پرداخته شود. نیاز به توضیح نیست که «نوشتار» تنها با نشانه‌های سگمنتی[7] (تک‌نگاره‌ها[8]، هجاها[9]، کلمات و جمله‌ها) کلام را منتقل می‌کند؛ اما «کلام» علاوه بر موارد یادشده، نشانه‌های دیگری را نیز شامل می‌شود که دارای بار معنایی‌اند؛ اما در یک سگمنت گنجانده نمی‌شوند؛ ازقبیل آهنگ صدا، بلندی صدا و موزون‌بودن کلام که باوجود داشتن معانی تلویحی و ضمنی، در قالب نوشتار نمی‌گنجند - مگر به شکلی ناکافی، مانند نشانه‌گذاری‌های موسیقایی.IV یک گزارۀ ثابت ممکن است براساس لحن گوینده، معانی کاملاً متضادی داشته باشد که حین پیاده‌سازی نمی‌تواند آن معانی را عیناً منتقل کند و نویسنده، تنها با استفاده از کلمات، آنها را توصیف می‌کند.

برای خوانده‌شدن متن پیاده‌‌شده، لازم است علائم نگارشی به آن اضافه شوند که این امر به انتخاب پیاده‌کننده[10] صورت می‌گیرد. این علائم، مکث‌های لازم را براساس قوانین دستوری مشخص می‌کنند: هر علامت به‌صورت قراردادی دارای مکان، معنا و طول مکث مشخصی است. این علائم به‌ندرت با آهنگ و مکث‌های موجود در گفتار تطابق دارند؛ بنابراین، گفتار در قوانینی دستوری محصور می‌شود که لزوماً از آنها پیروی نمی‌کند. طول دقیق مکث و جای آن در جمله، در فهم معنای گفتار بسیار تأثیر دارد. مکث‌های قاعده‌مند، گفتار را براساس یک الگوی توصیفی و ارجاعی سامان می‌دهند؛ در صورتی که مکث‌های بی‌قاعده، بیشتر بر محتوای احساسی گفتار تمرکز دارند و مکث‌های خیلی موزون نیز یادآور روایت‌های حماسی‌اند. بسیاری از راویان[11] در طول یک مصاحبه، هم‌زمان با تغییر رویکرد نسبت به موضوع‌های بحث‌شده، آهنگ گفتار خود را نیز تغییر می‌دهند؛ البته این امر تنها با شنیدن درک‌شدنی است، نه خواندن.

دربارۀ سرعت گفتار و تغییرات آن حین مصاحبه نیز همین امر صادق است. قانون خاصی برای تفسیر سرعت گفتار وجود ندارد: کم‌شدن سرعت گفتار ممکن است به معنای تأکید بیشتر بر مطالب یا سخت‌تربودن درک آنها باشد. زیادشدن سرعت نیز ممکن است نشان‌دهندۀ عبور سریع از برخی نکات یا آشنایی بیشتر مخاطب با موضوع باشد. در هر صورت، لازم است هنگام تحلیل تغییرات سرعت، آهنگ گفتار نیز مدنظر قرار گیرد. این تغییرات در گفتار، امری طبیعی‌اند، در حالی که در نوشتار، این قاعده‌مندی معمول است و معمولاً در خوانش متن، این خواننده است که تغییرات را ایجاد می‌کند، نه متن.

مسئله، مسئلۀ زبان‌شناسی محض نیست؛ بلکه خصیصه‌هایی هستند که نمی‌توان آنها را درون متن گنجاند؛ اما کارکردهای کلیدی در روایت دارند: احساسات راوی، مشارکت آنها در داستان و تأثیرگذاری داستان بر آنها را آشکار می‌سازند. این شاخصه‌ها اغلب نگرش‌هایی را شامل می‌شوند که گوینده قادر به ابراز آنها نیست (یا تمایلی به ابراز آنها ندارد) یا نشانه‌هایی کاملاً در اختیار او نیستند. با حذف این خصیصه‌‌ها، محتوای احساسی گفتار تا حد عینیت موجود در اسناد مکتوب تقلیل داده می‌شود. این امر زمانی که با مردم محلی مصاحبه می‌شود، بیشتر به چشم می‌خورد: آنها اگرچه ممکن است از دامنۀ واژگان کمتری بهره‌مند باشند، در مقایسه با افراد طبقه متوسط که یاد گرفته‌اند یکنواختی نوشتار را در گفتار نیز تکرار کنند، از تنوع بیشتری در آهنگ و بلندی صدا برخوردارند.V

 

تاریخ شفاهی به‌عنوان روایت

منابع تاریخ شفاهی، منابعی روایی‌اند؛ بنابراین، در تحلیل داده‌ها لازم است از «نظریۀ‌ روایت»[12] بهره گرفته شود که در ادبیات و ادبیات عامه (فولکلور) به کار می‌رود. این امر شامل مستندی است که در مصاحبه‌های آزاد و شکل رسمی‌تری از فولکلور ارائه می‌شود.

برای نمونه، در برخی از روایت‌ها، سرعت گفتار، یا به عبارتی نسبت بین مدت وقایع و مدت روایت، به دفعات تغییر می‌یابد. ممکن است راوی با تعداد محدودی از کلمات، تجربیات بلندمدتی را روایت کند، یا وقایع فرعی را به‌تفصیل نقل کند. این نوسانات بسیار حائز اهمیت‌اند؛ اگرچه نمی‌توان برای تفسیر آنها قاعدۀ کلی تعیین کرد: بسط‌دادن وقایع فرعی، نشانۀ تأکید بر اهمیت آنها یا یک ترفند برای منحرف‌کردن ذهن از موضوعات حساس‌تر است. در هر حال، بین سرعت روایت و منظور راوی، ارتباطی وجود دارد. در موارد دیگر نیز همین امر صادق است؛ ازجمله «فاصله» یا «دیدگاه» که موقعیت راوی را نسبت به داستان تعیین می‌کنند و «ژرار ژنت»[13] نیز به‌تفصیل به آنها پرداخته است.VI

منابع شفاهی استخراج‌شده از طبقۀ غیر نخبه، از سبک روایت عامه (فولک) تبعیت می‌کنند. در این سبک، تمایز بین ژانرهای روایت با آنچه در نوشتار طبقۀ تحصیل‌کرده دیده می‌شود، متفاوت است. چنین تفاوتی بین روایت‌های واقعی[14]و هنری و بین وقایع و احساسات یا تخیلات نیز وجود دارد. «حقیقت» دانستن یک خبر، تا حد زیادی به تجارب شخصی و حافظۀ تاریخی مربوط می‌شود: هیچ ژانر شفاهی وجود ندارد که به‌طور مشخص برای انتقال اطلاعات تاریخی تعریف شده باشد. روایت‌های اسطوره‌ای، شاعرانه و تاریخی، گاه به‌غایت با هم ترکیب می‌شوند.VII پیامد این امر، روایت‌هایی است که در آنها مرز میان آنچه خارج از ذهن راوی رخ می‌دهد و آنچه درون آن اتفاق می‌افتد و مرز بین آنچه فردی تلقی می‌شود و آنچه گروهی، مبهم‌تر می‌شود؛ تا جایی که ممکن است «حقیقت» فردی با «تخیلات» جمعی یکی ‌شود.

هر یک از این شاخصه‌ها می‌توانند جزو خصیصه‌‌های فرم و سبک محسوب شوند. میزان استفاده از آرایه‌های رسمی (ضرب‌المثل، شعر، روش و اصطلاحات کلیشه‌ای‌) معیاری است از میزان تأثیر دیدگاه جمعی در یک روایت فردی. تغییر سبک بین زبان معیار و زبان محاوره، گاه حاکی از کنترل راوی بر روایت خود است.

پرکاربردترین ساختار بدین صورت است که در سرتاسر روایت، از زبان معیار استفاده می‌شود و در زمان نقل یک حکایت یا گریز از بحث اصلی، زبان محاوره به کار می‌رود که با وجهه‌های فردی راوی یا حافظۀ جمعی مطابقت بیشتری دارد. همچنین، زبان معیار می‌تواند در یک روایت محاوره‌ای و زمانی که موضوع روایت با فضای عمومی مرتبط است، استفاده ‌شود. استفاده از زبان معیار در این حالت می‌تواند به معنای ایجاد آگاهانۀ فضای رسمی یا غلبۀ فرم طبقه «تحصیل‌کرده» باشد.VIII برعکس، بیان واژه‌های فنی به زبان محاوره‌ای می‌تواند نشان‌دهندۀ پویایی گویش سنتی و تلاش گویشوران برای گسترده‌ترکردن دامنۀ واژگان در فرهنگ خود است.

 

وقایع و معنا[15]

آنچه در وهلۀ نخست، تاریخ شفاهی را متفاوت می‌سازد، این است که بیش از آنکه به وقایع بپردازد، به معنای آنها توجه می‌کند. این بدان معنا نیست که تاریخ شفاهی فاقد اعتبار است. مصاحبه‌ها اغلب از وقایع ناشناخته یا زوایایی ناشناخته از وقایع شناخته‌شده پرده بر می‌دارند. آنها همواره عرصه‌های کشف‌نشده‌ای از زندگی روزمرۀ طبقۀ غیر نخبه را آشکار می‌سازند. از این نظر، تنها مشکل در منابع شفاهی، مسئله «راستی‌آزمایی»[16] است.

اما تنها خصیصۀ ویژه‌ای که منابع شفاهی بر مورخان تحمیل می‌کنند و هیچ‌یک از دیگر منابع تا این اندازه از آن برخوردار نیستند، ذهن‌گرایی[17] (سوبژکتیویته، فاعلیت) راوی است. در صورتی که روش تحقیق به اندازۀ کافی وسیع و مفصل باشد، ممکن است با ذهن‌گرایی یک گروه یا طبقه خاص مواجه شویم. منابع شفاهی نه‌فقط دربارۀ آنچه مردم انجام دادند، اطلاعات می‌دهند، دربارۀ آنچه قصد انجامش را داشتند، آنچه معتقد بودند در حال انجامش هستند و آنچه اکنون تصور می‌کنند، انجام داده‌اند. مستندات شفاهی ممکن است مطلب زیادی به آنچه ما از قبل می‌دانستیم، اضافه نکنند؛ برای مثال، هزینۀ مادی اعتصاب که به کارگران تحمیل می‌شود، در عین حال دربارۀ هزینه‌های روان‌شناختی آن اطلاعات ارزنده‌ای می‌دهند. درواقع، منابع شفاهی، به‌ویژه از طبقۀ غیر نخبه و به شرط آنکه توالی علی - معلولی و منطقی وقایع را حفظ کنند، مکمل بسیار مفیدی برای دیگر منابع به حساب می‌آیند؛ اما از لحاظ چیدمان وقایع توسط راوی، منحصربه‌فردند.IX سازماندهی وقایع در یک روایت، تا حد زیادی رابطۀ راوی را با تاریخ برملا می‌سازد.

ذهنیت همان‌قدر که به واقعیت‌های[18] مشهود ارتباط دارد، با تاریخ نیز مرتبط است. آنچه اهل فن به آن اعتقاد دارند، یک واقعیت تاریخی است (منظور واقعیتی است که خود به آن اعتقاد دارند) و به‌علاوه، آنچه به‌حقیقت اتفاق افتاده است. زمانی که کارگران در شهر ایتالیایی تِرنی[19]، زمان وقوع و علت یک واقعۀ حیاتی در تاریخ خود (قتل لوئیجی تراستولی)[20] را تغییر دادند، تردیدی در گاه‌شماری واقعی این حادثه ایجاد نشد؛ اما ما را واداشت تا تفسیر خود را دربارۀ مقطعی از تاریخ این شهر اصلاح کنیم. وقتی یک افسر سالخوردۀ ارتش در همین شهر تِرنی، داستانی را جعل می‌کند، مبنی بر اینکه او چگونه حزب کمونیست را متقاعد کرده است تا استراتژی خود را بعد از جنگ جهانی دوم تغییر دهد، باعث نمی‌شود ما دریافت خود از مناسبات سیاسی حزب چپ را تغییر دهیم؛ اما به هنگفت‌بودن هزینه‌ای که برخی از تصمیمات بر این افسران تحمیل کرده‌اند و اینکه این هزینه در ناخودآگاه آنان، خود را به شکل تمنای آنها برای انقلاب و تغییر بروز داد، می‌توان پی برد. زمانی که ما بدانیم داستان‌های مشابهی در قسمت‌هایی دیگر از این کشور نقل می‌شود، متوجه می‌شویم این داستان اسطوره‌ای نصفه‌نیمه از یک مرد سالخورده، مطالب بسیاری را دربارۀ تاریخ حزب او آشکار می‌سازد که در خاطرات مفصل رهبران رسمی آن حزب بازگو نشده است.X

آیا باید به منابع شفاهی اعتماد کرد؟

منابع شفاهی قابل اعتمادند؛ اما قابل اعتماد بودن آنها متفاوت است. اهمیت مستندات شفاهی، در پیوند آن با واقعیت نیست؛ بلکه در خروج آن از واقعیت است که به‌صورت تخیل، نمادگرایی[21] و آرزوها بروز می‌یابد؛ بنابراین، چیزی با عنوان منابع شفاهی «کذب» وجود ندارد. بررسی اعتبار این منابع بر مبنای معیارهای نقد زبان‌شناختی و راستی‌آزمایی، حاکی از آنست که در گفتمان تاریخ شفاهی، اظهارات «نادرست»، همچنان ازنظر روان‌شناختی، «درست» محسوب شده و ممکن است به اندازۀ گزارش‌های موثق اهمیت داشته باشند.

البته این بدان معنا نیست که ما تعصب غالب را که منحصراً اسناد نوشتاری را معتبر می‌داند، بپذیریم. بسیاری از مواقع، اسناد نوشتاری، کاری فراتر از انتقال منابع شفاهی تأییدنشده انجام نمی‌دهند (مانند گزارش مرگ تراستولی که با این عبارت شروع می‌شود: براساس اطلاعات شفاهی به‌دست‌آمده ...). گذار از این «منابع اولیه» در جهت رسیدن به اسناد نوشتاری، بیشتر حاصل فرآیندهایی است که فاقد اعتبار علمی بوده و دچار پیش‌داوری‌اند. در مدارک قضایی (دست‌کم در ایتالیا که نوارهای ضبط‌شده و دستنوشته‌های تندنویسی‌شده فاقد ارزش قانونی محسوب می‌شوند)، آنچه به‌عنوان مدرک ضبط می‌شود، نه کلمات شاهدین، بلکه خلاصه اظهارات آنهاست که قاضی به منشی دادگاه دیکته می‌کند. تحریفات صورت‌گرفته در چنین روندی ارزیابی‌پذیر نیست؛ به‌ویژه اگر شاهدین از گویش‌های محلی استفاده کنند. با وجود این، بسیاری از مورخانی که منابع شفاهی را معتبر نمی‌دانند، این نوشته‌های قانونی را بدون هیچ شک و شبهه‌ای می‌پذیرند. در مقیاس کوچک‌تر (به لطف استفادۀ مکرر از تندنویسی)، این امر دربارۀ اسناد مجلس، صورت‌جلسات، قراردادها و مصاحبه‌های گزارش‌شده در روزنامه‌ها و به عبارتی در همۀ منابعی که به‌طور قانونی و گسترده در تحقیقات تاریخی استفاده می‌شوند نیز صادق است.

پیامد چنین پیش‌داوری این است که منابع شفاهی را جدا از وقایع و دستخوش تحریف از حافظۀ معیوب بدانیم. درحقیقت، این مشکل دربارۀ بسیاری از اسناد نوشتاری به چشم می‌خورد که به‌طور معمول با فاصله زمانی از وقوع حوادث و بیشتر، افرادی غیر از شرکت‌کنندگان در آن وقایع به نگارش در می‌آورند. منابع شفاهی این فاصله زمانی را به دلیل مشارکت‌داشتن مصاحبه‌شوندگان در حوادث تاریخی جبران می‌کنند. زمانی که خاطرات سیاست‌مداران یا رهبران حزبی به رشته تحریر در می‌آیند، مطالب آنها «معتبر» فرض می‌شوند؛ مگر آنکه خلاف آن ثابت شود؛ در حالی که این سیاستمداران درست به اندازۀ بسیاری از مصاحبه‌شوندگان در تاریخ شفاهی، با برخی از زوایای وقایعی که روایت می‌کنند، فاصله دارند؛ اما آنها این فاصله را با فرضیه‌ای مبنی بر انکارناپذیر بودن «متن» پنهان می‌کنند. همچنین، خاطراتی که راویان شفاهی نقل می‌کنند، در فرهنگ آنها حمایت‌های ویژه می‌شوند. بسیاری از داستان‌ها بارها و بارها نقل یا بین اعضای جامعه بحث شده‌اند؛ حتی برخی از این روایت‌ها ممکن است به شکل متن درآیند و حفظ شوند.

نباید فراموش کرد مصاحبه‌شوندگان در تاریخ شفاهی، ممکن است باسواد هم باشند. تیبریو دوچی[22]، رهبر پیشین کارگران مزرعه در رومَن هیلز[23]، نمونه خوبی از این امر است. او علاوه بر تجربۀ شخصی، آرشیوهای محلی را نیز بررسی کرده بود. بسیاری از مصاحبه‌شوندگان، کتاب و روزنامه می‌خوانند، مخاطب برنامه‌های رادیو و تلوزیون هستند، به خطابه‌ها و سخنرانی‌های سیاسی گوش می‌دهند و خاطرات، نامه‌ها، بریده جراید و آلبوم‌های عکس خود را نگه‌داری می‌کنند. اکنون قرن‌هاست شفاهیت و نوشتن، دیگر به‌صورت مجزا از هم نیستند. اگر بسیاری از منابع نوشتاری براساس شفاهیت تولید شده‌اند، شفاهیت مدرن نیز مملو از نوشتن است.

اما موضوع حائز اهمیت این است که حافظه صرفاً انباشتی منفعل از وقایع نیست؛ بلکه فرآیندی فعال از خلاقیت و معنابخشی است؛ بنابراین، کاربرد ویژۀ منابع شفاهی برای مورخ، در توانایی آنها برای حفظ گذشته نیست؛ بلکه در تغییرات بسیاری است که حافظۀ راوی در آنها اعمال می‌کند. این تغییرات، تلاش راوی را در معنابخشی به گذشته و شکل‌دهی به زندگی خود، آشکار می‌سازد و مصاحبه و روایت را در ساختار تاریخی خود قرار می‌دهند.

تغییراتی که ممکن است به تعاقب آن در ذهن خودآگاه راوی یا در جایگاه اجتماعی - اقتصادی او رخ دهد، اگر باعث بازتعریف حوادث پیشین نشود، ممکن است دست‌کم ارزش‌گذاری و رنگ‌آمیزی داستان را تغییر دهند؛ برای نمونه، بسیاری از افراد حین توصیف شکل‌های غیرقانونی مبارزه ازقبیل خرابکاری، جانب احتیاط را رعایت می‌کنند. این بدان معنا نیست که آنها را به خوبی به یاد نمی‌آورند؛ بلکه به این دلیل است که تغییراتی در عقاید سیاسی، شرایط فردی یا در خط‌مشی حزب آنها ایجاد شده است. ممکن است اقداماتی که در گذشتۀ قانونی، طبیعی یا حتی ضروری محسوب می‌شدند، اکنون رفتاری نپذیرفتنی و مصداق سنت‌شکنی باشند. در این موارد، باارزش‌ترین اطلاعات، در آنچه مصاحبه‌شونده به زبان می‌‌آورد، یافت نمی‌شود؛ بلکه در آنچه «پنهان می‌کند» باید به دنبال آن بود و نیز در این واقعیت که آنها «قطعاً» اطلاعاتی را پنهان می‌کنند.

اغلب، راویان قادرند انگیزه‌های خود در گذشته را بازسازی کنند؛ حتی اگر با انگیزه‌های کنونی آنها مطابقت نداشته باشد. این امر دربارۀ کارگران کارخانه تِرنی اتفاق افتاد. آنها اقرار داشتند انتقام خشونت‌آمیز علیه عاملان بیکاری گسترده در سال 1953 ممکن است خسارت‌بار بوده باشد. با وجود این، می‌توان به‌روشنی دریافت چرا این انتقام در آن زمان، به نظر کارگران، سودمند و عاقلانه می‌آمده است. در یکی از مهم‌ترین مستندات شفاهی عصر ما «اتوبیوگرافی مالکوم ایکس»[24] راوی به‌وضوح شرح می‌دهد قبل از رسیدن به آگاهی کنونی، چه در ذهن او می‌گذشته و آنچه در گذشته بوده را براساس معیارهای خودآگاهی مذهبی و سیاسی امروزِ خود قضاوت کرده است. در شرایطی که مصاحبه ماهرانه برگزار شود و اهداف آن برای راویان شفاف باشد، راویان قادر خواهند بود بین آنچه در گذشته بوده‌اند و آنچه امروزه هستند، تمایز قائل شوند و به گذشتۀ خود عینیت بخشند. در این موارد - مالکوم ایکس نمونه خوبی است - «کنایه» سبک غالب در روایت است: دو معیار متفاوت روایی و اخلاقی (یا سیاسی یا مذهبی) با هم برخورد می‌کنند و تنش بین آنها روایت قصه را شکل می‌دهد.

همچنین، ممکن است با راویانی روبه‌رو شویم که به نظر می‌رسد خودآگاه آنان جایی در گذشته، در لحظات اوج تجربه‌های شخصی آنها جا مانده است؛ ازقبیل مبارزان راه مقاومت یا سربازان جنگ و شاید کارآموزان نظامی در دهه 1960. بیشتر این افراد به‌طور کامل در واقعه‌ای تاریخی که خود سهمی در آن داشته‌اند، غرق می‌شوند و گزارش آنها از آن واقعه، تقلیدی از فراز و نشیب‌ها و جمله‌بندی‌های روایت یک حماسه است. تمایز بین دو سبک «کنایه‌آمیز»[25] و «حماسی»[26] به تفاوت موجود در دیدگاههای تاریخی اشاره دارد؛ این تفاوت، لازم است حین تفسیر بینه[27] مدنظر قرار گیرد.

 

عینیت[28]

منابع شفاهی فاقد عینیت‌اند؛ البته این فقدان دربارۀ سایر منابع نیز صادق است؛ اما قداست «نوشتن» ما را به فراموشی این امر وامی‌دارد. عینی‌نبودن ذاتی در منابع شفاهی برخاسته از برخی ویژگی‌های این منابع است که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: ساختگی‌بودن، متغیربودن و جانبداری‌کردن.

الکس هیلی[29] در مقدمه «اتوبیوگرافی مالکوم ایکس» شرح می‌دهد او چگونه سبک روایی خود را در مصاحبه تغییر داده و این تغییر نه به دلخواه خود، بلکه به دلیل لحن پرسش‌گری مصاحبه‌کننده بوده که او را از ارائۀ تصویر عمومی و رسمی از خود و از امت اسلامی که او سعی در برجسته‌کردن آن داشته است، دور کرده بود. این امر نشان می‌دهد مستندات تاریخ شفاهی همواره نتیجۀ یک پیوندند؛ طرحی مشترک که در آن مصاحبه‌کننده و مصاحبه‌شونده، اگر لزوماً هماهنگ نباشند، دست‌کم هر دو در آن شرکت دارند. مستندات نوشتاری «ثابت» هستند؛ چه از آنها آگاه باشیم چه نباشیم، وجود دارند و زمانی که به آنها دست پیدا کنیم، تغییری در آنها ایجاد نمی‌شود؛ اما گواه شفاهی تنها یک منبع بالقوه است؛ تا زمانی که پژوهشگر پای آن را به عرصۀ وجود می‌کشاند. شرط وجود برای یک منبع نوشتاری، «انتشار» آن است و برای منبع شفاهی، «انتقال» آن تفاوت مشابهی است با آنچه رومن ژاکوبسن"[30] و "پیوتر بوگاتیرِو [31]بین سیر خلاقانۀ ادبیات عامه (فولکلور) و ادبیات قائل شده‌اند.XI

محتوای منبع نوشتاری، مستقل از نیاز و فرضیۀ محقق است؛ متنی ثابت است که تنها می‌توان آن را تفسیر کرد؛ در حالی که محتوای منابع شفاهی، به‌شدت به آن چیزی بستگی دارد که مصاحبه‌کننده در قالب پرسش، مکالمه و روابط فردی مطرح می‌کند.

این محقق است که در گام نخست تصمیم می‌گیرد مصاحبه‌ای وجود داشته باشد. محققان، اغلبْ خطاهای خاصی را در مصاحبۀ خود پیش‌بینی می‌کنند؛ برای مثال، راوی مطالبی را بیان می‌کند که معتقد است از او انتظار شنیدنش را دارند و این امر آشکار می‌سازد راوی دربارۀ شخص محقق چگونه فکر می‌کند. همچنین، در مصاحبه‌هایی که با دقت بسیار طراحی می‌شوند، ممکن است عناصری که مصاحبه‌کننده نسبت به وجود یا ارتباط آنها با موضوع آگاه نبوده است، از قلم افتاده و در پرسش‌نامه در نظر گرفته نشده باشند. این نوع مصاحبه‌ها بر چارچوب قبلی مورخان دربارۀ شاکله منابع استفاده‌شده صحه ‌می‌گذارند.

بر اساس این، نخستین پیش‌نیاز این است که محقق راوی را «بپذیرد» و آنچه او تمایل به گفتن دارد را نسبت به آنچه خود می‌خواهد بشنود، اولویت دهد و پرسش‌های پاسخ داده نشده را به فرصت دیگر موکول کند. ارتباط، همیشه به‌صورت دوطرفه برقرار می‌شود؛ بدین معنا که مصاحبه‌شونده‌ نیز همواره و در خفا در حال ارزیابی مصاحبه‌کنندۀ‌ خود است. مورخان می‌توانند به این واقعیت توجه کنند و بیشترین بهره را از آن ببرند، نه اینکه در تلاش برای دستیابی به یک بی‌طرفی غیرممکن (و شاید نامطلوب) سعی در حذف آن داشته باشند.

نتیجۀ نهایی مصاحبه، محصول مشترک راوی و محقق است. زمانی که مصاحبه‌ به قصد منتشرشدن ترتیب داده می‌شود - که در بیشتر موارد نیز به همین صورت است - صدای مصاحبه‌کننده به‌صورت کامل حذف می‌شود و با این عمل، انحراف ظریفی رخ می‌دهد: متن، بدون هیچ سؤالی پاسخ‌ها را ارئه می‌دهد؛ گویی راوی مدنظر همیشه و بدون در نظر گرفتن شرایط جانبی، مطالب مشابهی را بر زبان می‌آورد. به بیان دیگر، این حس را القا می‌کند که مصاحبه‌شونده همچون یک سند نوشتاری، ثابت و تکرارپذیر است. زمانی که صدای محقق حذف می‌شود، صدای راوی نیز دچار نارسایی می‌شود.

در واقعیت، دو مستند شفاهی هیچ‌گاه شبیه به هم نیستند. این ویژگیِ تمامی ارتباطات شفاهی است؛ اما در فرم‌های ساختاربندی‌نشده، مصداق بیشتری دارند؛ ازقبیل زندگی‌نامه یا تاریخی که در مصاحبه‌ها ارائه می‌شوند. یک مصاحبه‌کنندۀ خاص، از یک راوی مشابه، پاسخ‌های متفاوتی در زمان‌های مختلف دریافت می‌کند؛ برای نمونه، به مرور زمان و با آشناترشدن دو طرف مصاحبه، راوی کمتر جانب احتیاط‌ را رعایت می‌کند، تبعیت طبقاتی - تلاش در همزادپنداری با آنچه راوی فکر می‌کند که مدنظر مصاحبه‌کننده است - با درکی بهتر و مستقل‌تر نسبت به اهداف مصاحبه، جایگزین می‌شود و راوی از گذشته خاطراتی را به یاد می‌آورد که در ملاقات‌های بعدی بیان می‌شوند.

این واقعیت که چند مصاحبه با یک فرد خاص، ادامۀ یکدیگرند، ما را به سمت نقص ذاتی در منابع شفاهی سوق می‌دهد. تخلیۀ کامل حافظۀ مصاحبه‌شونده، امری محال است؛ اطلاعاتی که طی هر مصاحبه استخراج می‌شوند، همیشه نتیجۀ انتخابی‌اند که ارتباطی دو جانبه تعیین می‌کند؛ بنابراین، یک پژوهش تاریخی بر مبنای مستندات شفاهی، همواره ماهیتی ناتمام از فرآیندی بالنده دارد. به‌منظور بررسی همۀ منابع شفاهی ممکن برای اعتصابات تِرنی از سال 1949 تا 1953 لازم است با چندین هزار نفر مصاحبه شود. هر نمونه، تنها به میزانی که روش نمونه‌گیری تعیین می‌کند، قابل اعتماد است و هرگز نمی‌تواند ضمانت کند راویان کیفی را از قلم نینداخته است؛ راویانی که شهادت آنها به‌تنهایی به اندازه ده شهادت انتخاب‌شده با روش‌های آماری ارزش دارند.

بی‌پایان‌بودن مستندات شفاهی، بر کلیۀ منابع دیگر تأثیر می‌گذارد. با توجه به اینکه هیچ پژوهشی (با احتساب دوره تاریخی که خاطرات زنده از آن دردسترس است) تا زمانی که کلیۀ منابع شفاهی و نوشتاری را بررسی نکند، کامل نیست و با توجه به اینکه منابع شفاهی تمام‌نشدنی‌اند، هدف ایدئال مطالعۀ کلیۀ منابع، غیرممکن می‌شود. پژوهش تاریخ انجام‌شده بر مبنای منابع شفاهی، به دلیل ماهیت این منابع، تمام‌نشدنی است. همچنین، پژوهش تاریخی که از منابع شفاهی صرف‌نظر کند (در صورتی که موجود باشند) نیز اصولاً ناقص محسوب می‌شود.

 

چه کسی در تاریخ شفاهی سخن می‌گوید؟

تاریخ شفاهی جایی نیست که در آن طبقۀ کارگر از عقاید خود صحبت کند؛ البته نظریۀ مخالف، کاملاً بی‌اساس نیست. بازانگاری یک اعتصاب با به کار بردن کلمات و خاطرات کارگران به جای پلیس و مطبوعات (اغلب غیردوستانه)، قطعاً به تعدیل انحرافاتی کمک می‌کند که در این منابع القا می‌شوند. منابع شفاهی، شرط لازم (نه کافی) برای تاریخ‌نگاری طبقات غیر نخبه‌اند. این مستندات در تاریخ‌نگاری طبقات حاکم ضرورت کمتری دارند (هرچند به هیچ عنوان بی‌فایده هم نیستند)؛ طبقاتی که بر نوشتار کنترل دارند و تاریخچۀ نوشتاری بسیار بیشتری از خود به جا می‌گذارند.

با وجود این، کنترل گفتمان تاریخی قطعاً در دستان مورخان باقی خواهد ماند. این مورخ است که انتخاب می‌کند با چه کسی مصاحبه شود، چه کسی ازطریق طرح پرسش‌ها و واکنش به پاسخ‌ها در شکل‌گیری شهادت شراکت داشته باشد و چه کسی محتوا و شکل نهایی را به شهادت برای منتشرشدن بدهد (تنها از راه چینش و پیاده‌سازی)؛ حتی اگر بپذیریم طبقۀ کارگر ازطریق تاریخ شفاهی به بیان نظرات خود می‌پردازند، پرواضح است که آنها به‌صورت انتزاعی صحبت نمی‌کنند؛ بلکه «خطاب به» مورخ، «با» مورخ و، تا جایی که منتشر شود، «به‌واسطه» مورخ صحبت خواهند کرد.

درواقع، ممکن است همه چیز کاملاً برعکس باشد. مورخ می‌تواند ازطریق شهادت راوی، به گفتمان خود اعتبار بخشد؛ بنابراین، مورخ بدون اینکه در تلاش برای حفظ عینیت، ناپدید شود، دست‌کم به اندازۀ یک طرف مکالمه، به‌عنوان یک «کارگردان صحنه» مصاحبه یا «سامان‌دهنده» شهادت، اهمیت خود را حفظ می‌کند. متخصصان تاریخ شفاهی، به جای کشف منابع، آنها را خلق می‌کنند. آنها به جای اینکه سخنگوی صرف برای طبقۀ کارگر باشند، از واژه‌های آنها استفاده می‌کنند؛ اما خود همچنان در برابر گفتمان کلی، مسئول باقی خواهند ماند.

برخلاف اسناد نوشتاری که بیشتر، حامل روح غیرفردی نهادهایی‌اند که آنها را منتشر می‌کنند - اگرچه اشخاص حقیقی این نهادها را اداره می‌کنند و ما از آنها هیچ نمی‌دانیم یا اطلاعات اندکی داریم - منابع شفاهی، کل روایت را با «ذهنیت» خود درگیر می‌کنند. در کنار روایت اول شخص مصاحبه‌کننده، روایت اول شخص مورخ قرار می‌گیرد که بدون او مصاحبه‌ای وجود نخواهد داشت. گفتمان راوی و مورخ، هر دو به فرم، روایی‌اند که این امر دربارۀ اسناد نوشتاری با فراوانی بسیار کمتری دیده می‌شود. مصاحبه‌شونده‌، به‌نوعی مورخ محسوب می‌شود و مورخ نیز به‌نوبۀخود بخشی از منابع است.

نویسندگان سنتی تاریخ معمولاً نقش زاویه دید «دانای کل»[32] در ادبیات را ایفا می‌کنند. آنها روایت سوم شخص از وقایعی را ارائه می‌دهند که در آنها شرکت نداشته‌اند؛ اما نسبت به آن وقایع تسلط کامل دارند (بیشتر از خود شرکت‌کنندگان). آنها به سبک برخی از رمان‌نویسان قرن نوزدهم، به‌صورت بی‌طرف و مستقل ظاهر می‌شوند و هرگز در روایت دخالت نمی‌کنند؛ مگر برای اضافه‌کردن توضیحات جانبی. تاریخ شفاهی، نگارش تاریخ را تغییر می‌دهد؛ همان‌طور که رمان‌نویسی مدرن، داستان‌نویسی ادبی را متحول ساخت. مهم‌ترین تغییر این است که راوی اکنون به درون روایت، کشیده و جزئی از داستان شده است.

این تنها یک تغییر دستور زبانی از سوم شخص به اول شخص نیست؛ بلکه نگرش کلی روایت تغییریافته است. راوی اکنون به یکی از شخصیت‌های روایت تبدیل شده و «نقل» داستان نیز بخشی از داستان شده است. این امر به‌صورت ضمنی حاکی از درگیرشدن عمیق‌تر شخص راوی و خط‌مشی او با واقعه نسبت به راوی بیرونی است؛ بنابراین، نوشتن تاریخ شفاهی رادیکال، مسئله‌ای ایدئولوژیک، جانبدارانه یا گزینش یک مجموعه از منابع به جای مجموعه‌ای دیگر نیست. تاریخ شفاهی، در حضور مورخ میان داستان نهادینه می‌شود و در تعهدی که او را به گزارش خود پیوند می‌زند، تاریخ‌نگاری[33] را به‌عنوان یک کنش مستقل روایی ظاهر می‌سازد. گزینش‌های مبتنی بر رویکرد، کمتر قابل دیدن و شنیدن بوده و بیشتر زیربنایی‌اند.

این افسانه که مورخ به‌عنوان فاعل در حقیقتِ مفعولی منابع مربوط به طبقه کارگر ناپدید می‌شود، بخشی از یک دیدگاه چالشی سیاسی مبنی بر اضمحلال نقش‌های فاعلی و تبدیل آنها به فعال تام و نیز جذب‌شدن در طبقۀ انتزاعی کارگر بود. این امر به‌طور طعنه‌آمیزی به دیدگاهی سنتی شباهت داشت که بر اساس آن، مورخان با روایتی که می‌نوشتند درگیری ذهنی نداشتند. به نظر می‌رسد مورخان در تاریخ شفاهی تسلیم دیگر موضوعات گفتمانی می‌شوند؛ اما درحقیقت، مورخ کمتر نقش واسطه بین طبقۀ کارگر و خواننده را بازی می‌کند و بیشتر به‌عنوان شخصیت اصلی به ایفای نقش می‌پردازد.

در نگارش تاریخ، همانند ادبیات، تمرکز بر عملکرد راوی، این عملکرد را متلاشی می‌سازد. در یک رمان، مانند رمان لرد جیم از ژوزف کنراد[34]، مارلو در نقش شخصیت داستان و راوی، تنها می‌تواند وقایعی را بازتعریف کند که خود آنها را دیده یا شنیده است. برای روایت کل داستان، ناچار می‌شود از چندین شخصیت دیگر در داستان کمک بگیرد. همین اتفاق برای مورخانی نیز رخ می‌دهد که با منابع شفاهی سر و کار دارند. مورخان با ورود صریح خود به داستان، باید به منابع نیز این اجازه را بدهند تا با گفتمان مستقل خود به روایت وارد شوند.

تاریخ شفاهی هیچ موضوع یکنواختی ندارد؛ از نقطه‌نظرات مختلفی نقل می‌شود و ادعای بی‌طرفی مورخان سنتی، با جانبداری راوی جایگزین می‌شود. جانبداری در تاریخ شفاهی، هم به معنای تمام‌نشدنی‌بودن و هم به معنای طرفداری‌کردن است. تاریخ شفاهی هرگز نمی‌تواند بدون طرفداری‌کردن بیان شود؛ زیرا چندین طرف در یک روایت وجود دارند و پیشینۀ شخصی و باورهای آنها هرچه باشد، مورخان و منابع به‌ندرت همسو می‌شوند. تقابل جانبداری‌های مختلف - تقابل به معنای ستیز و تقابل به معنای همسوسازی - یکی از مواردی است که تاریخ شفاهی را جذاب می‌سازد.

 

نتیجه

براساس مطالب بیان‌شده در این مقاله، در بررسی آنچه تاریخ‌نگاری شفاهی را از تاریخ‌نگاری سنتی متمایز می‌سازد، به موارد ذیل اشاره می‌شود:

1. تاریخ شفاهی به «معنای» وقایع بیش از خود وقایع اهمیت می‌دهد.

2. قابل اعتماد بودن منابع شفاهی متفاوت است؛ زیرا نه در پیوند آن با واقعیت، بلکه در خروج آن از واقعیت و در قالب تخیل، نمادگرایی و آرزو است.

3. منابع شفاهی، همانند دیگر منابع، فاقد عینیت‌اند؛ با این تفاوت که قداست «نوشتن»، ما را فقدان عینیت در منابع نوشتاری غافل می‌سازد.

4. منابع شفاهی تمام‌نشدنی‌اند؛ بنابراین، مطالعه «کلیه» منابع در تاریخ‌نگاری شفاهی غیرممکن است.

5. جامعۀ هدف در تاریخ‌نگاری شفاهی، نخبگان و تاریخ‌سازان نیست؛ بلکه طبقۀ عوام است.

6. منابع شفاهی برخلاف اسناد نوشتاری، روایت را با «ذهنیت» درگیر می‌کنند.

7. تاریخ شفاهی موضوع ثابتی ندارد و از دیدگاههای مختلف نقل می‌شود.

8. تاریخ‌نگاری شفاهی، ادعای بی‌طرفی ندارد و جانبداری راوی را پنهان نمی‌سازد.



[1] From Below

[2] Orality

[3] Mutually Exclusive

[4] Transcript

[5] Transcription

[6] Interpretive Theory

[7] Segmentary Trait

[8] Grapheme

[9] Syllable

[10] Transcriber

[11] Narrator

[12] Narrative Theory

[13] Gérard Genette

[14] Factual

23 Meaning

[16] Verification

[17] Subjectivity

[18] Fact

[19] Treni

[20] Luigi Trastulli

[21] Symbolism

[22] Tiberio Ducci

[23] Roman hills

[24] Autobiography of Malcolm X

[25] Ironic

[26] Epic

[27] Testimony

[28] Objectivity

[29] Alex Haley

[30] Roman Jakobson

[31] Piotr Bogatyrev

[32] Omniscient Narrator

[33] Historiography

[34] Joseph Conrad’s Lord Jim,

I. B.Placido in La Repubblica, 3 October 1978
II. یک استثنا در این زمینه،  Istituto Ernesto De Martino مؤسسۀ‌ تحقیقاتی مستقل در میلان است که «آرشیو صدا» را بر اساس صداهای ضبط‌شده در اواسط دهه 1960 منتشر کرده است. مراجعه کنید به:
F.Coggiola, ‘L’attivitá dell’Istituo Ernesto de Martino’, in D.Carpitella (ed.), L’etnomusicologia in Italia, Palermo, Flaccovio, 1975, pp. 265–270.
III. تورینو، روزنبرگ و سلیر، 1978، دربارۀ رابطه بین تاریخ شفاهی و تاریخ اجتماعی بحث کرده است.
IV. انجمن آمریکایی توسعۀ علم، 1968، شماره 88، به بحث در زمینۀ ارائۀ الکترونیکی شیوه‌های نگارش صوتی پرداخته است.
V. در زمینۀ کیفیت ارائۀ سخنرانی‌های غیر استاندارد، مراجعه کنید به:
- W.Labov, ‘The logic of non-standard English’, in L.Kampf and P.Lauter (eds.)
- The Politics of Literature, New York, Random House, 1970, pp. 194–244.
VI. واژه‌های به‌کاررفته در این مقاله، براساس تعاریفی‌اند که در منبع ذیل ارائه شده‌اند:
- G.Gennete, Figures III,Paris, Seuil, 1972.
VII. برای مطالعه در زمینۀ تمایزات بین ژانرهای فولک و روایت شفاهی، رجوع کنید به:
- D.Ben-Amos, ‘Categories analytiques et genres populaires’, Poétique, 1974, no. 19, pp. 268–293.
- J. Vansina, Oral Tradition, Harmondsworth, Penguin Books, [1961], 1973.
VIII. در این رابطه رجوع کنید به:
- Circolo Gianni Bosio, I giorni cantati, pp. 58–66.
IX. در این رابطه رجوع کنید به:
- I formalisti russi, Torino, Einaudi, 1968, published as Théorie de la littérature, Paris, Seuil, 1965.
X. chapters 1 and 6 of A.Portelli, The Death of Luigi Trastulli, Albany, State University of New York Press, 1991
XI. R.Jakobson and P.Bogatyrev, ‘Le folklore forme spécifique de creation’, in R.Jakobson, Questions de poétique, Paris, Seuil, 1973, pp. 59–72.

اصطلاح‌شناسی

1. پیشامد ناسازگار (Mutually Exclusive): رخدادهایی که وقوع هم‌زمان آنها ناممکن باشد.
2. نوشتار (Transcript): آنچه در قالب کتاب، سند یا حتی کتیبه، به متن تبدیل شده باشد.
3. نظریۀ تفسیری (Interpretive Theory): براساس نظریۀ تفسیری، فرآیند ترجمه در سه مرحله صورت می‌گیرد که عبارت‌اند از: درک محتوا، خارج‌ساختن محتوا از قالب زبان مبدأ و بازسازی آن در قالب زبان مقصد.
4. تک‌نگاره (Grapheme): کوچک‌ترین نماد از زبان نوشتاری که موجب تمایز معنایی می‌شود؛ ازقبیل: حروف، ارقام و نشانه‌های سجاوندی.
5. راوی (Narrator): در گفتمان تاریخ‌نگاری شفاهی، مقصود همان فرد مصاحبه‌شونده است که اطلاعات خود را دربارۀ رویداد خاصی در اختیار محقق قرار می‌دهد.
6. نظریۀ روایت (Narrative Theory): بر اساس این نظریه، استراتژی مبنایی انسان در بیان خاطرات و تجربیات خود روایت‌کردن آنها است.
7. راستی‌آزمایی (Verification): بازنگری، بررسی و آزمایش یک روش یا سیستم، در راستای تأیید عملکرد آن.
8. ذهن‌گرایی (Subjectivity): جنبه‌های فکری، احساسی، سلیقه‌ای و اعتقادی فردی - جانبداری.
9. عینیت (Objectivity): بی‌طرفی و عدم جانبداری.
10- دانای کل (Omniscient Narrator): نوعی زبان روایی که در آن راوی بر همه چیز آگاه است، به توصیف کامل وضعیت می‌پردازد و وقایع را از دید خود تحلیل می‌کند.
11. تاریخ‌نگاری (Historiography): ثبت رویدادها و حوادث تاریخی به همراه تحلیل چرایی و چگونگی وقوع آنها.